۸ پاسخ

ینی باباش اصلا نمیاد این۱۴روز؟
من خودمم باشم۱۴روز تحمل دوریه شوهرمو ندارم
ما مامانمو ۴روزی ی بار نوبتی میاریم خونع هامون ازش مراقبت میکنیم

پسر من خیلی وابسه باباشِ..ولی میرم خونه مامانم ی هفته میمونم پسرم انقدر سرگرم خاله ها و مامانم میشه فقط موقع خواب میگه بابا یا باباش تصویری زنگ میزنه میحرفن خدا رو شکر چون دور و برش شلوغِ اذیتم نمیکنه

سلام مامانا دخترم تب و لرز گرفته شیاف زدمش دکترم بردمش باز استامینوفن داد
الان دوباره تب لرز کرد شیاف زدم پایین نیومد ۱ساعت و رب بعدش بروفن دادم...چکنم اگه پایین نیومد علایم سرما خوردگی نداره نمی‌ذاره هم پاشویش کنم

حیلی سخته که پسرمنکه ده روز پیش مامانم بودم سرویسم کزد

خدا رو بی‌نهایت بار شُکر که پسر من کوچک ترین وابستگی به باباش نداره
من یک دقیقه از توی پذیرایی میام توی اتاق خواب و جلوی چشمش نیستم زود میاد دنبالم می‌گرده و میگه مامان کو ؟؟؟
اما شوهرم ده روزم نیاد خونه ، یک بار نشده تا حالا بگه بابا کو‌ ؟؟؟

سخته خیلی

جسارتا شما شهرستان آباده اقلیدین؟

پسرمنم عاشق باباشه سرکارم می‌ره میگه زنگش بزن

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟
مامان هیرسا مامان هیرسا ۲ سالگی
سلام مامانا الان تو اینستا یکی از بلاگرا بچه ش فوت کرده مدرسه میرفت یه هفته بود بچه تب داشت برد دکتر چندبار خدا لعنتشون کنه برگشتن فقط گفتن سرماخوردگی ساده بهش آنتی بیوتیک ندادن تا بچه تب بی‌حال شد براش بیمارستان گفتن چقدر دیر آوردمش دکتر ریه هاش عفونت کرده آب برداشته خیلی گریه می‌گیرد گفت چندتا دکتر بردم همشون گفتم سرماخوردگی ساده هیچکدوم آنتی بیوتیک نداد بهش گفت احتیاج نیست آب ریه بچه حالی کردن بچه طاقت نداشت فوت شد الان اینقدر گریه کردم بچه من دوهفته مریضه بردمش دکتر گفت سرماخورده دارو آنتی بیوتیک داده الان سرفه میکنه کم اونم خلط دار شبیه آدمای سیگاری که پیرن اونجوری سرفه میکنه الان 7روز بهش آنتی بیوتیک دادم شربت نمیدونم چیکار کنم میگم برم خودم عکس از ریه بچه بگیرم ترسیدم شوهرم منو مسخره میکنه میگه هیچی نیست سینه بچه دیگه بسته آخه مشکل من اینه بچه من دوهفته یک روز درمیان تب داره همینجوری امروزم تبش 37.5بود پیشونیش چرا قبلا نبود همیشه 36.6 بود میخوام خودم صبح ببرمش عکس بگیرم خیالم راحت شه شوهرم میگه نمیخواد وقتی تبش 37.3به بلا یعنی بچه مریضه بخدا دیشب تا صبح ناله میکرد الانم همینجوری اشک دارم میریزم واسه دل اون مادر واسه خودم نمیدونم استرس دارم میمیرم حالم اصلا خوب نیست چرا اینقدر دکتر بیسواد داریم