خانوما یسوال حالا اگ شاغلم هستین از تجربیاتتون بگین ممنون میشم🙏
من لیسانس علومتربیتی دارم مبخواستم برا استخدامی بخونم ک باردارشدم وشرایطش نبود الان استخداممی زدن ازیطرف دوسدارم بخونم ازیطرفم بخاطر دخترم سخته ومیگم درست رسیدگی نکنم..
البت همسرم سخت نمیگیره میگه هرتصمیمی بگیری پشتتم ولی خب ازالان گفته ک اگ بخوام شاغل بشم باید مادربودن همسربودن خانداری فراموش نشه حتی دیشبم بهم گف ارامش الان زندگیم بالاتراز پوله دراوردنه ینی شروع نکرده گف بهم خواستش چیه گف اگ بااین شرایط میتونم شروع کنم و خودشم کمکم میکنه..همین الان واقعاکمک میکنه... الان نمیدونم واقعا میتونم از پسش برمیام ازیطرف دوسدارم شاغل بشم داخل اجتماع باشم ازیطرف میترسم نرسم وبرا خونه زندکیم کوتاهی کنم...

همسرم حتی گف مدیریت زندگی بامنه و دوسندارم تویطرف بزنی من یطرف صفروصدا مدیریت زندگی باخودمه و پولم دست خودم من بااینش مشکلی ندارم چون بهم ازاین لحاظ الانم ک خونم رسیدگیشو داره...

الان کسایی ک شاغلیت شرایط براتون چطوره راضئ هستین از زندگیتون میرسین ب همه چی ؟؟؟
بنظرتون من برم برا استخدامی بخونم یا کلا قیدشوبزنم و همین خونه داریو کارای اینجور باشمم؟؟

تصویر
۱۶ پاسخ

واقعا اگه میتونی خونه و بچه و شغلتو مدیریت کنی قیدشو نزن اگه واقعا اراده کنی میتونی شاید سخت بگذره ولی بعدا از این راضی هستی که به خودتم اهمیت دادی و کاری که دلت میخواستو انجام دادی

سلام عزیزم با برنامه ریزی به همه چی میرسی
من یکی دو سال همراه با معلمی ناخن کادم بودم
صبح میرفتم مدرسه
ظهر میومدم خونه تا دو کارای شامو میکردم ناهارمو میخوردم پسرمو میبردم میزاشتم خونه مامانم میرفتم سالن تا غروب
صبحم پسرم پیش باباش میموند
بعد دیگه ناخن رو گذاشتم کنار
با پسرم میرم مدرسه
یه ساعته کارای خونه رو تموم میکنم
نمیزارم کارا روهم جمع شه ک سنگین باشه هرروز کارای روزانه رو انجام میدادم مثلا گردگیری جارو برقی و ....
الان مرخصی ام
ولی از مهر برنامم اینه یخورده زودتر بلند شم کارارو بکنم آماده شم واسه شامم هرچی میخوام‌بزارم اماده کنم بعد برم مدرسه
مستقل بودن خیلی خوبه
اگه کسی هست حتی دو ساعت در روز کمکت کنه میتونی ب همه کارات برسی
الانم برنامه ریزی کن بخون ک حیفه

منم خیلی دوس دارم که شرکت کنم و شاغل بشم ولی به این فکر میکنم که بچه ی من دوسال اول زندگی شو بیشتر از بقیه زمان ها به من نیاز داره..میخام تا وقتی که از شیر نگرفتمش کار نکنم ...ولی با این حال یه روز در میون صبحا میزارمش پیش مامانم میرم کلاس خیاطی و زود برمیگردم پیشش
صبر کردم دو سالش ک بگزره برم غیر انتفاعی تدریس کنم و خصوصی ریاضی یاد بدم

من دوتا بچه دارم و شاغلم ولی خستم اگه بخوای شروع کنی کفش فولادین میخواد بعدم هرچیم همسر ادم کمک دست نباشه خودت باید بخوایو بتونی خسته نشی من اگه همسرم درامدش بالاتر رفت به خودم میرسم بیشتر تا بخوام با کارکردن پول در بیارم و به خودم برسم چون خیلی کار سختیه ولی اگه دوست داری استقلالو و ادمی نیستی که بعدش از خسگی غر بزنی شروع کن

بنظرم اگه تو دلت هست که بری سر کار ینی یه جنم یه چیزی توی خودت هست که تو رو به این فکر برده
حالا شما بخون انشالله قبول بشی تا سرکار رفتن
این همه آدم با مدیریت و برنامه ریزی تونستن هم مادر خوب باشن هم کارمند خوب
مطمئنا خدا توی این راه کمکت میکنه و کم کم روی غلطک میوفتی
نترس .اگه هدف داری .برو جلو

معلمی انقدر وقت‌گیر نیست که نتونی به زندگیت برسی از طرفی معلوم نیست دو سال دیگه اصلا استخدامی بذارن یا نه
منم میخوام شرکت کنم قبلا شاغل بودم ولی شغلم تمام وقت بود خیلی خسته میشدم همسرم نذاشت بعد بارداری برم، ولی الان خودش واسه معلمی تشویقم میکنه میگه انقدر تعطیلی داره که خسته نمیشی هم شاغلی تو اجتماعی واسه روحیه‌ات خوبه

مادر بودن و همسر داری یه طرف و زندگیه توعه یک طرف هم خودت هستی اگه الان دوست داشتنی برا خودت نخایی چهار سال دیگه باباتش افسردگی میگیری بچه ها بزرگ میشن خونه جمع و جارو میشه یه زن ک فقط برا پول نمیره سر کار برا احساس مفید بودنشه برا امنیتشه برا کلی حس خوب تو اجتماع بودنشه، خونه بودن برا من ک شاغلم خیلی دردناکه بعد یه مدت حس بدی دارم اگر تعطیلاتم زیاد باشه احساس مریضی میکنم بعدشم تو اگر آموزش پرورش امتحان بدی ک کارت ساعتش خیلی طولانی نیس قشنگ ب کارا خونه و بچه میرسی

به نظرم یه زن فقط باید مادر باشه(خانه دار)🥹کار خییلی سخته داغون میشی بچه داری خونه داری کار ..آخرشم کمی کوتاهی کنی غر غر میشنوی. به نظرم وقتی مرد خوب داری برات کم نمیزاره یه خانم فقط باید خانومی کنه ..به خصوص اگه کار دولتی باشه بچه خییلی صدمه میبینه تو لحظاتی که باید کنار مادر باشه باید بدون مادر سپری کنه

ببین خودت چی دوس داری
اگ واقعا میتونی شرکت کن
بعد اگ معلم بشی بچه ات رو کجا میزاری ؟؟ مگ نمیگی شهر غریب هستی
عمه های من همه استاد دانشگاه و معلم هستن یکیشون هم خودش مالک مدرسه غیر انتفاعی هست
آبجیم هم شاغله
همشون ب من پیشنهاد میدن اصلا خونه داری رو ول نکنم 🫤میگن اگ برگردن عقب اینکار رو نمیکردن
بعدشم شما معلم بشی چندین سال باید بری یه شهر دیگ معلم بشی یا دو تا از عمه هام استاد دانشگاه هستن چند سال اول خدمتشون مجبور بودن برن شهر دور ، یکی از عمه هام تک و تنها ۵ سال زابل زندگی کرد ، میگه واقعا یه کابوس بود برام
واسه اجتماعی بودن هم من کلاس های مختلف هنری شرکت میکنم با دوستام وقت میگذرونم
وقتی همسرت تامینت میکنه
بازم خودت میدونی
ببین آرامش خودت تو کدومه ، معلمی هم یه شغل عالیه و خیلی مناسب خانوماست

سلام گلم منم شاغلم معلمم فوق لیسانس دارم هم شاغلم هم در حال حاضر با بارداریم تا 25اسفند امسال سرکلاس بودم، بعنوان یک معلم شش سال سابقه کارتوصیه میکنم اگر همسرت حمایتت میکنه حتما شرکت کن مسیرتو قطع نکن، چون من همسرم خیلی همرام و حامیم بوده و هست

بذار بچه بزرگ بشه حداقل ی باری از دوشت کمتر میشه خواهر الان واقعا سخته میبینی ک به هیچ‌کاری نمیتونی برسی گاهی وقتا شغل بیرون از خونه هم اضافه بشه با خستگیش اصلا نمیتونی ب هیچی برسی اونم با بچه کوچیک

دقیقا مثل من برای مصاحبه رفتم گفتن بارداری قبول نکردن الان از اون موقع ۸ ماه میگذره خداروشکر میکنم شاید قسمتم نبوده

شغل شوهرت چیه اگه مالی تامین هستین نرو

من باشم تا دوسال دیگه صبر میکنم
ولی اگه واقعا توانش رو داری میتونی مدیریت کنی همه چیز رو شانستو امتحان کن
مادرشوهر من هم شاغله ولی خیلی حواسش به همه چی هست که یه موقعه واسه بچه هاش و شوهرش کم کاری نکنه

بنظرمن ب بچه و زندگیت برس نظر من شوهر منم همین میگه

بنظر قید کار و تحصیل بزن
الان مادری واجب تره

سوال های مرتبط

مامان حلما جان❤️ مامان حلما جان❤️ ۴ ماهگی
#موقت
خانوما برای شماهم پیش اومده این فکر وخیالا ک چرا الان بچه خواستم زود بود باید بیشتر تفریح میکردم دیگ وقت نمیکنم زیاد با همسرم باشم این فکرا؟؟؟

من هربار دخترم خیلی گریه میکنه و خیلی کمر و دستم درد میاد شروع ب گریه میکنم خودم🤦‍♀️ و همش میگم چرا اینقد زود بچه خواستم خیلیا چقد سنشون بیشتر ولی بچه ندارم راحت میخورن میخوابن تفریح میکنن با همسرشون بدون فک میرن بیرون 🥲 خیلی دلم گرفته نمیدونم این تنهایی هم خیلی بیشتر بهم فشار اورده حداقل اگ نزدیک خانوادم بودم بعضی روزا دخترمو بهشون میدادم یکم خودم میرفتم بیرون استراحت میکردم الان اینجا توشهر غریب همسرم صب میره عصر میاد بعضی روزا حلما یکساعتم نمیخوابه درست و کل کارام میمونه ..
احساس میکنم خیلی خودم دور سدم از همسرم قبلا همه جا باهم بودیم حتی ی شب تنها نمیخوابیدیم ولی الان بخاطر شرایط جدا میخوابیم کلا خیلی زندگیم تغییر کرده از یطرف خوشحالم از یطرف همش فک ب گذشته میکنم ک راحت خواب و تفریحم بود الان ن😕 همش حس میکنم اونک ازیت میشه همش منم ن کس دیگ
ی دلگرمی یه حرفی یچیزی بگین ک دلم اروم بشه این فکرو حیالا رو نکنم🤦‍♀️🥲