خسته شدم کم آوردم ساعت سه بچه خوابیده دوشب ساعت سه خوابیدم صبح زود پاشدم هر یک ساعت نیم ساعت شیر
شوهرم عین چی می‌خوابه و حتی کمک هم نمیکنه به حدی روانی شدم فقط میزنم به گریه و خودمو میزنم دیوانه شدم دیگه

شبا شیر خشک بده بچه راحت بخوابه منم دخترم از اول شبا بیداره ۳ می‌خوابه یا ۵ من ولی روزا میخوابم باهاش از ۲۰ روزگیشم تنهام خونه خودمم

با وضعیت خونه زیاد کاری نداشته باش بیخیالش شو کسیموچیزی گف بگو دوس داری خودت جم کن
میتونی گاهی وقتا شیر بدوشی بچرو بدی دس شوهرت یکم استراحت کنی یا کاراتو بکنی یا به خودت برسی
من روزایی که تعطیله اینکارو میکنم

رفتی خونه خودت ؟

منم همش گریه میکنم از دستش شبااا😔😔

خواهرم هممون همین هستیم باید مدیریت زمان کرد دیگه ....من که خودم به شوهرت م میگم تو اتاق بخواب پنبه هم تو گوشت بزار که صدا اذیتت نکنه میخوای فردا بری سر کار .چون اگر بد بخوابه بی حال و حوصله میشه چند روز میخواد پدر من دربیارم ....

همینارو بخواب باهاش
یکم تحمل کنی درست میشه
مهربد هم همینطور بود الان خیلی بهتر شده
میدونی چرا کلافه ای
چون بین خواب هاش زهر خواب چشماتو نمیگیری
سعی کن حتما بخوابی وگرنه نمیتونی بچه رو مدیریت کنی
من تا مهربد چشماشو میبنده میخوابم با تکون شیرش بیدار میشم دوباره میخوابم‌ دو‌سه بار که شد سرحال تر میشم به کارای خونه میرسم

نمیتونی با خوابش بخوابی؟

بی خود نیست که بهشت زیر پای مادران هست .بچه داری کلن سخت هست

منم دبشب بچه دلش دردمیکرد واینسادتاصب گریه گریه شدیذا.ذیوونه شدم

پدر شوهر از این ور بچه سرما میخوره
مادر شوهر از اون ور بچه سرما میخورع
اوضاع خونم داغونه
دست تنهام دلم میخواد فقط خودمو بکشم دیگه شبیه مردع ها شدم از بیخوابی دیگه مغزم هم داره میترکه