سوال های مرتبط

مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۶ ماهگی
#فرهنگ سازی ،آگاه سازی
مامانا بیاین از این به بعد اگه یه دیدین یه بچه ۴ ماهه غذای کمکی رو شروع کرده اصلا تعجب نکنید و بگین وایی چه زودد معده بچه رو خراب میکنی و با این حرف کلی شک و فکر و خیال و عذاب وجدان بندازی دل یه مادر ،طبق چیزایی که من فهمیدم حالا منبع درست و حسابی نداره ولی خب خوبه که بدونیم طبق نظر سازمان غذا و دارو بچه ها از بازه ۴ تا ۶ ماهگی که اگر به یه شرایطی رسیده باشن می تونن کمکی رو شروع کنن مثل این که به دوبرابر وزن تولد رسیده باشن یا بتونن سر و گردن بگیرن یا قدرت باع داشته باشن و یا تمایل به نشستن و یا دندادن دراوردن و ... و مهم تر از همه خودشون مایل باشن به خوردن ،تا اونجا که می دونم خارجی ها از ۴ ماهگی با سبزیجات ابپز شروع میکنن، پس اگر دیدین یه بچه چهار ماهه گلابی ابپز می خوره تعجب نکنید نیومدن انگشت کنن تو ابگوشت و بزارن رو زبان بچه که معده اش رو خرتب کنن یه مادر که کمکی رو زودتر شروع می کنه حتما شرایطش فرق داشته بچه اش شیر نمی خوره یا رفلاکس داره یا وزنش کمه و هزار تا استرس داره دیگه پس با حرفامون بیشتر استرس ندیم .
مامان مهبد مامان مهبد ۶ ماهگی
سلام مامانا
بیایین یکم درد و دل کنیم، بچه داری خودش یه پروسه بزرگه که واقعا نیاز داریم کسی در کنارمون باشه هوامون رو داشته باشه، مخصوصا از نظر روحی و روانی . تو این مدت خیلی حرفایی زدن که اگه نمیزدن نه از چشم ما می افتادن نه اینکه واقعا زدن اون حرف تاثیری روی زندگی خودشون نذاشته فقط خودشون رو اون لحظه خالی کردن و چقدر فشار روانی رو روی ما زیاد کردن حالا از مادر خودمون بگیر تا هفت پشت غریبه ..... ولی بیشتر از همه اون چیزی که تو ذهن حداقل من باقی مونده و روح و روانم رو خورده حرفهایی بوده که از عزیزترین های زندگی خودم شنیدم، که از همون روز اول بیمارستان و بعد از زایمان شروع شد، ۱) همون روزی که زایمان کردم و رو تخت بیمارستان بودم یه عزیزی اومد ملاقات و یه نگاه بهم کرد و گفت انگار یکی دیگه هم اون تو ( داخل شکمم) جا مونده . و چقدر اون لحظه درد داشتم ولی الان درد رو یادم رفته ولی اون حرف رو نه، ۲) روز دوم بعد زایمان ترخیص شدم و رفتم خونه و یه عزیزی که اومده بود کمک حالم باشه گفت برو یه دوش بگیر بیا برا خودت شام بپز یکم جون بگیری و من با حال در مونده داشتم فکر میکردم من یه روزه زایمان کردم الان باید وایسم پای گاز!!!! دارم فکر میکنم اینکه عدد گذاشتم ممکن تا هزار هم بشمارم و این حرف ها و کدورت ها و زخم زبون ها که توی ذهنم باقی موندن تموم نشن ..... میخوام بگم ما مادریم، همون دخترای دیروز که زندگی مون بعد از بدنیا اومدن بچه هامون به دو قسمت کاملا متفاوت تبدیل شده ، از ما که گذشت ولی یاد گرفتم اگه رفتم دیدن کسی که بچه ش تازه بدنیا اومده اگه بلد نیستم حرف مثبتی بزنم حداقل سکوت کنم و هیچ حرفی نزنم
مامان آوین🪷🩷 مامان آوین🪷🩷 ۶ ماهگی
دیروز بدای واکسن رفته بودیم یه زنه تو بهداشت بود که همراه یه مامان دیگه بود که برای کف پا اومده بودن.
مامان دختر از من پرسید چرا دختر شیرخشک میخوره گفتم چون نارس بود و فکش ضعیف بود و از طرفیم بیمارستان کلا همینجوری باسرنگ یدفه شیر خالی میکردن تو دهنش کلا مکیدن یادش رفته بود بعد ۶ روز که اومد پیش من. بعد حساسیت به پروتئین گاوی داشت و کولیک که من از لحاظ تغذیه هیچی نمیتونستم بخورم و کیفیت شیرم کم شد و حجم شیرمم اومد پایین. بعد گفت کلا شیرخودتو نخورده گفتم چرا تا ۴۰ روزگی خورد بعد هرکاری کردم نگرفت و نگرفت. بعد اون خانوم که همراهش بود یدفه برگشت گفت شیرت تلخ بوده که نخورده🫤
چجوری بعضیا میتونن انقدر سنگ دلانه با یه مادر حرف بزنن؟
یا یکی اومد گفت پچتو چرا به پشت نمیذاری؟ دوکله شده😐
چقدر بیشعورن بعضیا واقعا که انقدر خودشون راحت میدونن که همه چی بگن به مادربچه.
حالا سر بچه من پشتت خوبه و صافه چون موهاش ریخته و تیکه ای شده اون مدلی دیده میشه.
منظورم اینکه چقدر زنا به هم نوعای خودشونم بد میکنن و بد حرف میزنن.



حالا شاید اون دو نفر از رو انسانیت این حرفارو زدن و من به دل گرفتم و رنجیدم.
حیف آوین خوابه وگرنه از پشت سرش عکس واضحتر میذاشتم.
مامان ریحان و دوقلوها مامان ریحان و دوقلوها ۸ ماهگی
سلام مامانا
من خیلی پیام‌های دوستان رو میبینم که میگن بچمون سینه خیز نمیکنه حرف نمیزنه و.....
میخواستم تجربه خودم رو واستون بگم؛
من یه دختر ۶ ساله دارم که دو ماه از دختر خواهرشوهرم کوچکتره و ما موقع تولد این کوچولو ها داخل یه آپارتمان زندگی می‌کردیم و همراه جاری و مادر شوهر دخترای هردومون موقع تولد نزدیک ۴ بودند اما دختر من تا موقعی که شیر خودم رو می‌خورد یعنی ۲ سالگی خیلییییی خوب بود و اون کلا کوچولوتر بود و رشدش کم بود اما الان هردو مثل هم هستند
و برعکس دختر من سینه خیز و چهار دست و پا و راه رفتن رو خیلی دیر انجام می‌داد و اون با اینکه دو ماه کوچکتر بود همه این کارها رو زودتر انجام داد و چقدر من حرف شنیدم و مقایسه کردند و کردم و واقعا خودم و دخترم رو عذاب دادم و الان بینهایت عذاب وجدان دارم که چرا به حرف دیگران لحظاتی که میتونست واسه بچم شیرین ترین لحظات باشه رو با مقایسه ها و اعصاب داغونی که از حرف های مردم بهم منتقل میشد اذیت کردم خواهشا خواهشا کوچولوهاتون رو با دیگران مقایسه نکنید الان دوقلو دارم اگه اینها بچه های اولم بودند شاید خیلی چیزهاشون نگرانم می‌کرد اما الان نیستم قرار نیست اگه بچه تا ۲ سالگی لاغر بود تا آخر عمر لاغر بمونه یا برعکس،کی گفته بچه ای که دیر حرکت کنه باهوش نیست و اونی که همش درحال جنب و جوشه نخبه است؟
مامانها بیاین بچه هامون رو و خودمون رو عذاب ندیم مردم همیشه درحال حرف زدن هستند و دوست دارن به یه چیز گیر بدن از زمان حال استفاده کنیم بچه هامون خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو بکنیم بزرگ میشن و یه حسرت از لحظه های از دست رفته فقط واسه ما باقی میزارن.
همه چیز به وقتش اتفاق میفته مطمئن باشید!😉🥰