سوال های مرتبط

مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۸ ماهگی
#فرهنگ سازی ،آگاه سازی
مامانا بیاین از این به بعد اگه یه دیدین یه بچه ۴ ماهه غذای کمکی رو شروع کرده اصلا تعجب نکنید و بگین وایی چه زودد معده بچه رو خراب میکنی و با این حرف کلی شک و فکر و خیال و عذاب وجدان بندازی دل یه مادر ،طبق چیزایی که من فهمیدم حالا منبع درست و حسابی نداره ولی خب خوبه که بدونیم طبق نظر سازمان غذا و دارو بچه ها از بازه ۴ تا ۶ ماهگی که اگر به یه شرایطی رسیده باشن می تونن کمکی رو شروع کنن مثل این که به دوبرابر وزن تولد رسیده باشن یا بتونن سر و گردن بگیرن یا قدرت باع داشته باشن و یا تمایل به نشستن و یا دندادن دراوردن و ... و مهم تر از همه خودشون مایل باشن به خوردن ،تا اونجا که می دونم خارجی ها از ۴ ماهگی با سبزیجات ابپز شروع میکنن، پس اگر دیدین یه بچه چهار ماهه گلابی ابپز می خوره تعجب نکنید نیومدن انگشت کنن تو ابگوشت و بزارن رو زبان بچه که معده اش رو خرتب کنن یه مادر که کمکی رو زودتر شروع می کنه حتما شرایطش فرق داشته بچه اش شیر نمی خوره یا رفلاکس داره یا وزنش کمه و هزار تا استرس داره دیگه پس با حرفامون بیشتر استرس ندیم .
مامان مهبد مامان مهبد ۸ ماهگی
سلام مامانا
بیایین یکم درد و دل کنیم، بچه داری خودش یه پروسه بزرگه که واقعا نیاز داریم کسی در کنارمون باشه هوامون رو داشته باشه، مخصوصا از نظر روحی و روانی . تو این مدت خیلی حرفایی زدن که اگه نمیزدن نه از چشم ما می افتادن نه اینکه واقعا زدن اون حرف تاثیری روی زندگی خودشون نذاشته فقط خودشون رو اون لحظه خالی کردن و چقدر فشار روانی رو روی ما زیاد کردن حالا از مادر خودمون بگیر تا هفت پشت غریبه ..... ولی بیشتر از همه اون چیزی که تو ذهن حداقل من باقی مونده و روح و روانم رو خورده حرفهایی بوده که از عزیزترین های زندگی خودم شنیدم، که از همون روز اول بیمارستان و بعد از زایمان شروع شد، ۱) همون روزی که زایمان کردم و رو تخت بیمارستان بودم یه عزیزی اومد ملاقات و یه نگاه بهم کرد و گفت انگار یکی دیگه هم اون تو ( داخل شکمم) جا مونده . و چقدر اون لحظه درد داشتم ولی الان درد رو یادم رفته ولی اون حرف رو نه، ۲) روز دوم بعد زایمان ترخیص شدم و رفتم خونه و یه عزیزی که اومده بود کمک حالم باشه گفت برو یه دوش بگیر بیا برا خودت شام بپز یکم جون بگیری و من با حال در مونده داشتم فکر میکردم من یه روزه زایمان کردم الان باید وایسم پای گاز!!!! دارم فکر میکنم اینکه عدد گذاشتم ممکن تا هزار هم بشمارم و این حرف ها و کدورت ها و زخم زبون ها که توی ذهنم باقی موندن تموم نشن ..... میخوام بگم ما مادریم، همون دخترای دیروز که زندگی مون بعد از بدنیا اومدن بچه هامون به دو قسمت کاملا متفاوت تبدیل شده ، از ما که گذشت ولی یاد گرفتم اگه رفتم دیدن کسی که بچه ش تازه بدنیا اومده اگه بلد نیستم حرف مثبتی بزنم حداقل سکوت کنم و هیچ حرفی نزنم