پسرِ مهربونِ مامان 🤱

خواستم بگم اگه یهو فکرم درگیر بی خوابی هام میشه
درگیر پریشون حالی هام میشه تو غصه نخوریا مامانی
مامان تجربه نداره که چجوری باید با یه فرشته کوچولو رفتار کنه
اگه میبینی باهات زیاد صحبت میکنم چون میخوام هم صحبت خوبی برای مامان بشی ☺️
مامان حاضره هیچ کس پشتش نباشه ولی تو باشی بهترین پشتوانه اش😌
الکی که نبوده ۹ ماه منتظرت بودم تا بیای
خاله های گهواره میدونن چقدر عجله داشتم تا تو رو بغل بگیرم همش میگفتم دلم میخواد نی نی بیاد بغلم باهاش سرگرم بشم
تو رو بهم خدا اواخر خرداد هدیه داده بود و شده بودی تو دلی قشنگم اونم تازه بعد از کلی نیاز و نذر 🥲
لباسایی که دیگه اندازت نیستن رو وقتی مرتب میکنم میبینم پسرم قد میکشه بزرگ میشه میدونم بعدا دلم برای همین ۵۰ سانت بودنش تنگ میشه میدونم
گاهی از تموم دنیا و آشفتگی هاش که دلم میگیره لبخند تو رو که میبینما قند تو دلم آب میشه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده دور و برم
ممنونم از خدا که تو رو بهم داد جای
تموم نداشته هام

به وقت ۱۱ صبح ۱۴۰۴/۳/۱۳🕚

تصویر
۳ پاسخ

به به
لذت بردم... خستگی مادرانگی م و شستی و بردی... 😎😍🌸

عزییییزم خدا برات حفظش کنه واقعاهمینه منم گاهی اونقد باهاش حرف میزنمانگار تو دنیا فقط منو لیام وجود داریم همه چیو فراموش میکنم😍الهی دامن همه منتظرا سبز بشه

ای جانم عزیزدلم چقدقشنگ گفتی...دقیقا همینطوره باکللللللی سختی خستگی بی خوابی و....ولی بازم قشنگترین دارایی دنیاست بچه...خداحفظشون کنه همه بچه هامونوواسمون😍
منم الان مهمون مبادواسم همه کارامونده خسسسسته ولههههههم چاوان تا ۸ونیم صب نخوابید بی خوااااابم شدید ولی همه چیزو بایه خندش فراموش میکنم ودوباره انگارمتولدمیشم.انشالا قسمته همه منتظرا

سوال های مرتبط

مامان محیـــا جان💗 مامان محیـــا جان💗 ۸ ماهگی
داشتم گالری گردی میکردم، به خودم اومدم دیدم گونه هام خیسن🥹
دست کوچولوی مهربونت تو دستمه💗
و عمیقااااااا دلتنگ روزایی شدم که گذشته…
یادته مامان کلا رو یکی از دستام جا میشدی؟!
دست و پاهات چقدر ظریف و کوچولو بود؟!
بوی وانیل بهشتی میدادی بیشتر از الان🫧
دلم پر کشید برا وقتایی که فسقلی بودیاااا🤏🏻🥲❤️
چقدر روزای پر چالش و جدیدی بودن برا هردومون!
ولی خودتم خوووب میدونی تو هر شرایطی خواستم برات صد و بهترین باشم🥹
شنیدم بچه ها پیش خدا، مامان بابا هاشونو انتخاب میکنن
من از تو و خدای تو ممنونم…
که اجازه دادی مامانت بشم و این عشق جنون آمیز رو لمس کنم🪽
بمون برای قلب من
چون لازمی و دلیل تپیدن…
خدایا بابت این ۱۰۰ روز به اندازه هزااااران سال ازت ممنونم
ازت ممنونم خدای امام حسین
خدای بی نهایت من…
محیا جانم؟
آروم جونم، برا خاله های چشم به راه خیلی دعا کن☺️🫶🏻

عکس فقط یه تصویر نیست
ثبت تمام جزئیات اون لحظه هاست که بعدا میشه توشون غرق شد…
خدا حفظت کنه مادر❤️🤱🏻
مامان 💙Kaya💙 مامان 💙Kaya💙 ۴ ماهگی
دلم می‌خواد یه اتفاق قشنگ و باحال از بارداریم براتون تعریف کنم 😊
از همون اول که عضو گروه "گهواره" شدم، یه مامان دقیقا هم‌هفته خودم همیشه جواب سوالامو می‌داد. فقط هیچ‌وقت عکسی از هم ندیده بودیم و همدیگه رو نمی‌شناختیم.

رسید به روز زایمان… من بیمارستان بستری شدم، اونم تو گروه نوشت دو روزه داره درد می‌کشه. خلاصه من شب سزارین شدم، وقتی بردنم اتاق ریکاوری دیدم کنارم یه مامانه که تازه زایمان کرده. شروع کردیم حرف زدن و یهو فهمیدم همون مامانه‌ست که از اول بارداری باهم تو گروه چت می‌کردیم! 😅

جالب‌تر اینکه بچه‌هامون هر دو تو یه روز و تو یه بیمارستان دنیا اومدن، فقط با نیم ساعت اختلاف 😍 و هر دوتامونم پسر داریم 💙و مامان اولیم، اسم پسر اون مامان تارازه و اسم پسر من کایا.

از اون روز به بعد انگار سرنوشت ما رو به هم گره زده، چون هم خونه‌هامون نزدیکه، هم هی تو بازار و بیرون می‌بینیم همو. واقعا حس خاصیه وقتی می‌بینی یکی دقیقا هم‌قدم با تو مامان شده.