۲ پاسخ

خوب خدا را شکر عزیزم 😘🥰

اگر هیچ علایمی ندارد مثل حالت تهوع گیجی و میگی خوب بازی کرده و حالش خوبه نه مشکلی ندارد منم دخترم همین اتفاق افتاد بردم دکتر پرسید علائمی داره گفتم نه گفت مشکلی نیست نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۳ سالگی
پارت هشتم داستان زندگی خودمه

زندگی مشترک ما بعد سه روز مرخصی عباس شروع شد هم دوسش داشتم هم نداشتم مثلا توی رابطه اصلا ازش راضی نبودم من به شدت گرم بودم روزی سه بارم دلم میخواست اون یه بارم به زور میخواست یا می‌تونست ،همین که زندگیمون آروم بود راضی بودم کتاب گرفته بودم داشتم برا کنکور می‌خوندم کنارش به زندگیمم می‌رسیدم تا اینکه یه شب عباس بدون هیچ دلیلی یهو تو خواب بلند شد راه رفت و یهو دیدم افتاد وسط اتاق تشنج کرد دوسه بار پشت سر هم هول کرده بودم نمیدونستم چیه چیکارکنم اصن زنگ زدم باباش خیلی عادی برخورد کرد گفت بخواب خوب میشه اما ترسیده بودم زنگ زدم بابام خیلی ترسید اومد عباس بردیم دکتر بیمارستان اونجا نوار مغز گرفتن و گفتن چیزیش نیست برگشتیم خونه مامانم اومد گفت دعا گرفتن احتمالا براتون چون عباس میگه تاحالا اینجوری نشده خانوادشم همینطور گفتن اما بعد اون هر از گاهی اینجوری میشد منم ترسیده کز میکردم یه گوشه تا تموم بشه دکترم نمیومد بریم هی می‌گفت چیزیم نیست فشار عصبیه
گذشت تا اینکه یه روز حالم به شدت بد شد و بالا آوردم رفتیم دکتر و بله من حامله بودم سه ماه بعد ازدواج خیلی قشنگم حامله هم شده بودم...
عباس از حاملگیم خیلی خوشحال شد خیلی خوب شد باهام خانوادش اما همون عوضیایی که بودن تغییری نکردن توی مدتی که باردار بودم خیلی بهم میرسید تا من ازش نمی‌خواستم رابطه ایجاد نمی‌کرد باهام همش میگفت بچه چیزیش نشه...
نه ماهم شد من از زایمان طبیعی میترسیدم یه موتور داشتیم فروختش پول داد سزارین کنم پسرم دنیا اومد کپی عباس بود جونم بود وجودم بود جز بغلم دلم نمی‌خواست بزارمش زمین با اینکه بخاطرش دیگه میدونستم حالا حالا ها خبری از دانشگاه کار کردن نخواهد بود...
مامان عروسک کوچولو مامان عروسک کوچولو ۴ سالگی
میشه یکم آرومم کنین
صبح دخترم از خواب بیدار شد گفت مامان بینیم گرفته میشه بیای خالیش کنی من بردم داخل دستشویی بینیشو دربیارم ( خودش بلد نیست و همیشه خودم براش میگیرم ) یوهو نمیدونم خشک بود چجوری بود کلی خون از پشت اون بینی که درآورده بودم ریخت بیرون انقد ترسیدم داد زدم شوهرم رو صدا کردم بیاد کمک بمیرم الهی بچه م ترسیده بود بعد کلی خون اومدن دیگه خونش بند اومد و آروم شد
انقد حالم بد بود یواشکی رفتم تو اتاق خودم نشستم کلی گریه کردم یوهو شوهرم اومد تو اتاق هرچی از دهنش دراومد بارم کرد که بچه رو ناقص کردی فلان
هنوز حالم سرجاش نیومده
خداشاهده از روزی این بچه به دنیا اومده تو شهر غریب تک و تنها عین برگ گل نگهش داشتم
خداشاهده تا الان حتی سرش داد هم نزدم چه برسه به دعوا و کتک و ...
خداشاهده هیچ کس حتی شوهرم ذره ای کمکم نکرد خیلی وقتا کم آوردم ولی باز به خاطر دخترم جنگیدم تو اوج کارم هر روز باهاش بازی کردم پارک بردم بهش رسیدگی کردم
هرچی پول و حقوق بیاد تو کارتم یا برای بچه م طلا میخرم یا خرجش میکنم چیزایی که دوست داشته باشه براش میخرم چون باباش خیلی اهمیت نمیده بهش من دلم میسوزه انگار نقش دو نفر رو براش بازی می‌کنم
حالا اینجوری زد تو پرم اونم وقتی که خودم داشتم پر پر میشدم برای بچه م
عصرم مهمون دارم به زور دارم راه میرم و خودمو نگه داشتم
انقد حالم بده که حس میکنم قلبم مثل همیشه نمیزنه
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام خانما یک نظر خواهی می‌خوام ازتون
من یک پسر ن دیک چهارسال دارم که خیلی شیطونه و جدا از شر و شیطون بودنش خیلی هم دست به زن داره بعد اینکه هروقت میریم مهمونی بچه ها بی که هستن اونجا رو میزنه همه ناراحتن از دستش هرچقدم باهاش صحبت میکنم اصلا متوجه نمیشه میگه ببخشید ولی دوباره به کارش ادامه میده وقتی هم جلوشو میگیرم خودمو میزنه این چند روز همش عید دیدنی رفتیم وچون دیگه خیلی اذیت کرد گفتم دیگه جایی نمیرم تا مادرشوهرش دیشب اصرار کرد بیا چرا بچه رو قایم میکنی بچه گناه داره منم گفتم پس دیر میام واسه افطار نمیام دیشب رفتم خونه خاله شوهرم و اینکه پسرم با توپ زد تو چشم یک از بچه های فامیل بعد اون بچه هم زد تو کمر پسرم منم گفتم باشه مشکی نیست زده خورده دوباره آخر شب دست یکی دیگه از بچه های فامیل رو کرد لای در و گاز گرفت ماهم وقتی داشتیم می رفتیم گفتم مامان برو بوسش کن عذر خواهی کن ازش بچه منم رفت جلو بوسش کنه اون بچه هم زد تو گوشش منم دوباره گفتم باشه مشکلی نیست نمیشه همش بچه من بزنه باید بفهمه که وقتی میزنی پس میزنن و اینکه از اون طرف باید عذر خواهی یاد بگیره حالا مادرشوهر م میگه چرا گذاشته بره معذرت خواهی کنه گور باباش که کتک خورده به درک چرا نوه من رو زدن بنظر شما من دارم اشتباه میکنم یا مادرشوهرم