من با جاریم همچین رابطه خوبی ندارم دعوا هم ندارم
شیش ماهه بچه دار شده من زیاد بچه شو بغل نمیکنم رفتارهای جاریمو دوست ندارم
خودشم هیچ رسیدگی به بچه ندارم هیچی
بچه ش شیش ماهه الان
امروز خودش دستش بند بود بچه خواب بود گریه کرد من دوییدم برش داشتم تا بغل زدم اومد ازم گرفت. خیلی زودتر یه دقیقه. بچه هم گریه نمی‌کردم نمودید داشت می‌خندید
بعد گذاشتمش زمین رفت سراغ کارش باز بچه نق زدن من اینو اونور بالش گذاشتم حالت نیمه نشسته نشوندمش و منو خواهر شوهرم جلوش بودیم بازی میکردیم و اونم خوشحال بود میخندید
ببین یک دقیقه نشدبدو اومد بچه رو بغل زد برد گفت شیر میخواد
یعنی یه جوری رفتارش رو مغزمه که فقط دارم خودمو فحش میدم به تو چه که بچه گربه کرد
بعد برادر شوهرم بچه رو گرفت رومبلی نشسته بودن بچه رو رو مبل نشوند به خودش تکیه داده بود نیمه نشسته. بعد ده دقیقه اومد بچه رو گرفت گفت بچه نباید بشینه که زوده🙄 بچه شیش ماه رو میگه زوده
بعدنه که یکی خودش خیلی مراقب بچه ستا. اصلا نق می نه گریه می‌کنه بغلش نمیکنه غذای سفره می‌کنه دهنش کمکیشو با آبمیون شروع کرده وهزااارتا چیز دیگه که اصلا برا من قفل

۹ پاسخ

من جای شمابودم اصلا ب بچه همچین ادمی نگاه نمیکنم

اصلا نگاه بچه شم نکن،،بی محل باش

من اگه جای توبودم باهمچین آدمی اصلانگاش نمیکنم اینجوری ادم خودشوکوچیک میکنه

دیگه برندار بچه اش

والله من اونموقع ک امیرعلی ب دنیا اومده بود آرزوم بود یکی بیاد و ده دقیقه امیرعلی رو به جام بگیره نمی‌فهمم کارای جاریت رو

ول کن بابا کسی که دوست نداره می‌زارم بچه همون شکلی بمونه صلاح کار خود را خسروان دانن

تو وظیفه ی انسانی خودت و انجام دادی نیاز نیست به خودت فحش بدی اون بچه بوده گریه کرده تو خواستی کمک کنی فقط 😘😊👍

یعنی هیچ کاری نمیکنه بیکار میشینه بچش نق میزنه بازم باهاش کاری نداره ؟

دیگه ازاین به بعدمحل نده

سوال های مرتبط

مامان شهریار مامان شهریار ۴ سالگی
سلام تا حالا شده کسی به خودتون و بچه‌تون حس منفی بده؟ به طوری که شب تا صبح خوابتون نبره؟!
من مادرشوهرم و جاریم اینجورین. مادر شوهرم مدام بچه منو با بچه جاریم مقایسه می‌کنه در صورتی که بچه من چهارسالشه بچه اون می‌ره کلاس پنجم همه‌اش میگی بچه جاریم اندازه بچه تو که بود فلان کارو می‌کرد فلان بازی رو می‌کرد کاردستی درست می‌کرد. بچه تو هیچی بلد نیست در حالی که بچه جاری من فوق‌العاده بی‌ادبه هنوز بلد نیست سلام کنه سر بزرگتر داد می‌زنه به شدت حسوده ولی هیشکی جرات نداره چیزی بهش بگه جاریم هم هر وقت بچه منو می‌بینه بهش خیره میشه میگه این چشه؟ چرا اینجوریه؟ در صورتی که بچه من عادیه و هیچ مشکلی ندارم
به شوهرم میگم اینا اینجوری به من می‌گن تازه یه چیزی هم بدهکار میشم اینقدر باهام دعوا می‌کنه که تو خودت مریضی و مشکل داری و تا یه مدت منتظر می‌مونه من یه اشتباهی کنم مثلا غذام بسوزه بهم میگه به جای اینکه بگی فلانی اینو بهم گفت آشپزی یاد بگیر.
خسته شدم خیلی تنهام هیشکی نیست باهاش دردودل کنم😔
مامان علي محمد مامان علي محمد ۳ سالگی
امشب علیمحد رو برده بودیم بیرون و دلش فست فود میخواست رفتیم فود کورت ترک مال ی بخشی از اونجارو خانه بازی کردن برای بازی بچه ها
علیمحمد که اونجا رو‌دید بیخیال غذا شد و رفت برای بازی
ماهم درست کنار اونجا نشستیم که دید داشته باشیم
علیمحمد با ی پسر همسن خودش داشتن شن بازی میکردم که اون بچه به زور وسایل رو از علیمحمد میگرفت و علیمحمد هم عصبانی شد و ی مشت شن پاشبد رو صورت بچه🤦🏻‍♀️حالا پدر بچه به سرعت دوید تو و ی سیلی زد به علیمحمد و چون علیمحمد تا به حال نه از من و نه از پدرش همچین حرکتی ندیده هاج و واج مونده بود ما خودمونم حیرون موندیم از عکسالعمل این عاغا
بعدشم هی میگفت که وقتی بلد نیستین بچه تربیت کنین چرا این وحیشی رو میارین خونه بازی همسرم به شدت عصبی شدن ولی من نذاشتم هیچ واکنشی نشون بدن و خودم بهشون گفتم که آقا اینا بچه هستن و شما حق نداشتین که دست رو بچه من بلند کنین و بعد از اون هم بچه رو وحشی خطاب کنین به نظرم تو تربیت خود شما خیلی کوتاهی شده که به ی بچه ۳۰،۴۰سال کوچیکتر از خودتون دست بلند میکنین چون بچه اون عاغا هم اصلا چیزیش نشده بود و الکی داشت کاسه داغ‌تر از آش میشد
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام خانما یک نظر خواهی می‌خوام ازتون
من یک پسر ن دیک چهارسال دارم که خیلی شیطونه و جدا از شر و شیطون بودنش خیلی هم دست به زن داره بعد اینکه هروقت میریم مهمونی بچه ها بی که هستن اونجا رو میزنه همه ناراحتن از دستش هرچقدم باهاش صحبت میکنم اصلا متوجه نمیشه میگه ببخشید ولی دوباره به کارش ادامه میده وقتی هم جلوشو میگیرم خودمو میزنه این چند روز همش عید دیدنی رفتیم وچون دیگه خیلی اذیت کرد گفتم دیگه جایی نمیرم تا مادرشوهرش دیشب اصرار کرد بیا چرا بچه رو قایم میکنی بچه گناه داره منم گفتم پس دیر میام واسه افطار نمیام دیشب رفتم خونه خاله شوهرم و اینکه پسرم با توپ زد تو چشم یک از بچه های فامیل بعد اون بچه هم زد تو کمر پسرم منم گفتم باشه مشکی نیست زده خورده دوباره آخر شب دست یکی دیگه از بچه های فامیل رو کرد لای در و گاز گرفت ماهم وقتی داشتیم می رفتیم گفتم مامان برو بوسش کن عذر خواهی کن ازش بچه منم رفت جلو بوسش کنه اون بچه هم زد تو گوشش منم دوباره گفتم باشه مشکلی نیست نمیشه همش بچه من بزنه باید بفهمه که وقتی میزنی پس میزنن و اینکه از اون طرف باید عذر خواهی یاد بگیره حالا مادرشوهر م میگه چرا گذاشته بره معذرت خواهی کنه گور باباش که کتک خورده به درک چرا نوه من رو زدن بنظر شما من دارم اشتباه میکنم یا مادرشوهرم