۸ پاسخ

من بهش گفتم مادعاکردیم خداتوروگذاشت توشکم من بعدفرشته هامیان توشکم ماماناازبچه هامی پرسن تودوست داری به دنیااومدی شبیه کی بشی توهم برای اینکه نه دلم بشنکنه نه بابات خواستی که هم شبیه من باشی هم بابات به خاطرهمین پیشونیت شبیه باباته ابروهات من چشمات شبیه بابابینیت من و...

اولین قدم وقتی ازتون سوال میکنن در مورد هر چیزی توپ رو بندازید زمین خودش
بگید نظر خودت چیه ؟
جوابی که میده سطح توقعش از جواب شما رو مشخص میکنه بعدش با توجه به جواب خودش بهش جواب بدید

بگوسلول دونه های کوچولویی مثل عدسه که توبدن هرکسی هست که مال هرآدمی باآدم دیگه متفاوته وبایه نوع بغل کردن مخصوص بین مامان وبابامنتقل میشه که دکتربهمون یادمیده.

بهش بگووقتی که مامان وباباآماده نگهداری ازبچه شدن وانتخاب کردن که بچه داربشن ازخدامیخوان ویه سلول ازپدریه سلول ازمادرکه این دوتاسلول بهم میچسپن وتبدیل به بچه میشن بخاطرهمینه که یخورده شبیه به پدریه کم شبیه مادرمیشه.وتوبدن مادررشدمیکنه.

من به پسرم گفتم یه قرص ویتامین گنده خوردم تو شکمم نی نی شد 😅

من به دخترم گفتم مامان و بابا دعا کردن تورو خدا گذاشت توی شکم من.ما دختر دوست داشتیم خدا تورو داد.تو بگو ما پسر دوست داشتیم.بعدم وقتی توی شکمم بزرگ شدی رفتیم پیش دکتر تورو اورد بیرون شدی بچه مت

پسر منم همین سوالو کرد
من بش گفتم من و بابا دعا کردیم خدا تو رو آورد گذاشت تو شکمم

یک روانشناس می‌گفت
بهشون بگید آمپول زدم اومدی تو شکمم
بعدم وقتی میخواستی به دنیا بیای رفتم. پیش دکتر .بیمارستان شکم مو پاره کردن
تو به دنیا اومدی
منم همینو به دخترم گفتم ...
الانم میگه مامان نینی بیاریم
میگم پول تو قلک بنداز پول جمع کنیم
بعد میریم پیش دکتر پول میدیم آمپول میزنه تو شکمم ...

سوال های مرتبط

مامان boys مامان boys ۵ سالگی
سلام مامانا بچه من دیروز دوماهه شد شیر خودمو میدم من هیچی نمیخورم از صبح فقط یه کم صبونه یه کم ناهار یه کم شام هرچیزی هم نمیخورم حبوبات و اینا هیچی بینش ۳تا خرما یه چایی، دو سه لقمه ارده شیره و همش عرق نعنا، حالا نمیدونم خدا خواهی یا بخاطر خرما و ارده شیره شیرم خوبه خداروشکر ولی خودم شدم پوست استخون سر اون یکی پسرمم همین بودم صورتم که پیر شده لاغر هر روز بدتر میشم جمعه ها میزم خونه مامانم همه بهم میگن چقدر لاغر شدی مخصوصا صورتم مامانم میگه بابا بخور ما اون موقع خونه مادرشوهر زندکی میکردیم هر غذایی درست میکردن می‌خوردیم مگه سوا چیزی واسه خودمون درست میکردیم بچه هامونم عادت میکردن شیرمونو میخوردن میگه بخور عادت میکنه ولی من وقتایی که بچم بیشتر میپیچه به خودش و همش گریه میکنم خودمو مقصر میدونم میگم یه کوچولو فلان چیزو خوردم اینجوری شد نمیخوام هم خودم هم پدر بچه اون روز در میاد واقعا پسر اولمم همینجور بودم شده بود بعد دو سال عین مرده متحرک و رفتم بعد دوسال و بیست روز تو صورتم ژل زدم ولی الان به شدت پسرم بدغذاست واقعا چی درسته طرز فکر من یا بقیه؟ شماها که شیر خودتون میدید واقعا چیکار میکنید ؟