هرچی روزا میگذره و به زایمانم نزدیک میشم
دلهره واضطراب جداییم از آرمانم بیشتر میشه
چجوری ی روز بدون من تنها بمونه ومن پیشش نباشم😫😢
انقد وابستمه دوروزه ظهرا روسری منا میاره میگه بنداز روم بخابم

خدا خودش بخیر کنه این زایمان منو
انقد ک استرس تنهایی بچم دارم
استرس زایمانم ندارم

انگار من این تاپیکو زدم😂
همه ی حرفهای منو گفتی

من که تازه می‌خوام اقدام کنم همین استرسو دارم شما که دیگه حق داری قشنگم انشا... به سلامتی میگذره واستون
راستی یه روانشناسی می‌گفت رفتی برای زایمان عکس بچه اولتو ببر با خودت اونجا بذار رو میز کنارت که وقتی اومد ببینتت متوجه بشه در نبودش یادش بودی و دلت پیشش بوده حسودیشم به بچه دومت کمتر میشه فکر نمیکنه بخاطر اون تنهاش گذاشتی یک روز رفتی