خدایا خسته شدم از دست این بچه خیر سرم گفتم ببرم کوچه گناه داره بردم جلوی در تا زن همسایه اومد گریه رو شروع کرد زنه فهمید بلندشد رفت آوردمش خونه از اون موقع فقط گریه میکنه چندبار گفتم گریه نکن اصلا انگارنه انگار منم زدمش مخم سوت میکشه دست وپام میلرزه تپش قلب گرفتم روانی شدم چرا اینجوری میکنه صب چشم وا میکنه تا شب فقط صدای زر زرش میاد بچه های مردم آدم میبینه کیف میکنه مال من فقط صدای گریش تو گوشمه

واااا خوب بچست چرا زدیش اون هیچ پناهی بجز شما نداره

بچس دیگه ترسشو بردار
ی تخم مرغ براش بشکن
اسپند دود کن شاید درست شد

شرمنده اما فکر کنم مشکل از خودمون باشه عصاب نداریم با بچه سرگرم بشیم اونام تقصیری ندارن منم خودم تا عصابم اروم باشه باهاش سرگرم میشم بازی میکنم اما وای از وقتی عصاب نداشته باشم به کوچکتر کارش واکنش نشون میدم 😔😔

اسپند دود میکردی

ببین پسر منم همین طور بود خیلی سخته خیلی
فقط با کارگاه کودک و مادر و مهد درستش کردم

شاید ککم خونه فرو گلوبین بده روزی یک قاشق گلاب آروم میشه

من همش با پسرم دعوا دارم که نره تو کوچه
در رو قفل میکنم
صبح چشماشو که باز می‌کنه میگه
مامان یه دقه برم خونه دا
مامانبزرگشو میگه همسایه ایم

منم همینه دیگه حبسم تو خونه روانی شدم

وای پسرمنم تا میریم کوچه هی گریه میکنه

دختر من دقیقا همششششش گریه و جیییغ

نه تنها نیستی بچه منم همش نق میزنه بغلمه و غر غر انگار دخترا اینجورین نق نقو گریه عو