۱۷ پاسخ

من ولی خیلی باهام مهربون بودن
انقد آروم بودن
دکتره دیگه داشت نازم میداد
و ریزترین سوزن رو برای تزریق آوردن
حتی موقع زدن هم بهم گفت دارم علامت میزنم
الان میخوام سوزن فرو کنم
نفس عمیق بکش
خیلی خوب بودن خداروشکر

کدوم بیمارستان رفتی اونم بگو

من سوند اصلا برام درد نداشت

چرا زد تو کمرت؟؟ چرا انقد اذیتت کردن هیچی نگفتی😕😕

من بلند برا همسرم خوندم😂
پارت ۴ روز لطفا زودتر انتشار بدین ما بیصبرانه منتظریم😂

تو چ صبور بودی
من جای تو بودم کل بیمارستانو رو سرشون خراب میکردم

واااا میگن دکتر بیهوشیا ک خیلی مهربونن اصلا استرس ب ادم نمیدن
این چرا مثل وحشیا باهات کرد 😒😒😒😒

احساس میکنم خودم رفتم اتاق عمل 😂🤧

بقیشششش

یا خدا دیگه از هردوتا زایمان فوبیا دارم😑😭

عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

مگه نمیگن سوند درد نداره پس چرا اینجوری شدی شما؟

خبببببببب

سوند میگفتن کمی سوزش داره براشما چرا اینطور بوده؟

وای خدا😰

کااش بیهوش کامل کنن من خیلی میترسم

وای ازمنم دقیقا همینکاروکردن ومن راضی بودن ازسزارین

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو هفته سی‌وششم بارداری
پارت 2: خلاصه سه نفر معاینم کردن منم بی تجربه اصلا نگفتم چخبرتونه همه حمله کردین بستری شدم رفتم داخل یه اتاقی که تخت زایمان طبیعی داشت همسرم اومد زایشگاه گفتم توروخدا منن مرخص کن ببر خونه من اصلا درد ندارم اینام همه معاینم کردن رو این تخت هم نمیشه خوابید کمرم درد گرفت اصلا میبینم این اتاق وحشت میکنم همسرم اومد داخل گفت میخام خانومم مرخص کنم درد نداره گفتن اگ نصف شب دردش گرفت ما پذیرش نمیکنیم دیگه اونم ترسید گفت بمون نمیبرمت خونه
من خوابیدم تا صبح یه دکتر اومد گفت فشارت هنور 14 هنوزم درد نشون میده نوارت هیچکاری نمیشع بکنیم تا عصر دردت نگرفت فشار بهت میزنن شیفت اون دکتر تموم شد
یه دکتر دیگه اومد منم کلافه شده بودم بدون درد تو یه اتاق ترسناک
دیگه دکتر جدید که اومد معاینه کرد گفت اون دوسانتی هم که گزارش دادین بازه بسته شده لگنشم فوقولاده تنگ سنش کمه نمیتونه طبیعی امادش کنید من میبرمش اتاق عمل ساعت 12 بود
لباس اوردن برام منم خیلییی خوشحال 😂😂 ساعت 1 ینفر اومد با سوند دیگه اونجا بود که فهمیدم کارم تموم
یه شلنگ خیلییی زخیم اورد به من وصل کرد انقدر زخیم بود مجاری ادرارم پاره شد و از سوزش ادرار داشتم میمردم
نمیتونستم یه قدم راه برم
ادرارم از کنار شلنگ یسره میریخت رو پاهام قطره قطره
تا 4 من تحملش کردم به سختی
گفتن بیا بشین رو ویلچر تا ببریمت اتاق عمل گفتم راه میام اصلا نمیشد بشینم ب سختی رفتم تا دمه اتاق عمل
مامان جوجو مامان جوجو هفته سی‌وششم بارداری
پارت4: من استرس داشتم ولی از اینکه دیگه سوزشی تو مجاری ادرارم حس نمیکردم خیلی خوب بود راحت بودم پاهام داغ داغ شده بود
دیگه متوجه نشدم چیشد فقط تکون میزدم که بچه بکشن بیرون من شکمم که خالی شد حس پوچ بودن داشتم و از حال رفتم بیهوش شدم
وقتی بهوش اومدم دمه اتاق عمل میگفتن همراه فلانی... بیاد کمک
چشام تار میدید
همسرم با یه اقایی پرستار بود اونجا این سر و اون سر ملافه رو گرفتن منو از تخت گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن داخل بخش
شروع شد من لرز شدید داشتم مامانم همسرم هی دنبال پتو میگشتن برا من دوتا پتو گلبافت هم روم بود ولی از سرما دندونام داشت میریخت انقدر میزدم رو هم
همسرم فکم گرفت رو هم نگه داشت میگفت اروم باش الان جوجه مون رو میارن به این فکر کن گریه نکن من اصلا تو این دنیا نبودم از سرما
20 دیقه همینجوری گذشت بچم اوردن اصلاااا لرزم قطع شد 😂😂
تب کردم 😵‍💫 ولی هیچ دردی نداشتم
شیرم نداشتم سر سینه هام کوچیک بود
پرستار اومد به مامانم یاد داد که چجوری بدوشه سینمو و بزاره دهن بچم با سرنگ با قاشق
تا چند ساعت نمیتونستم بشینم تا شیر بدم به بچم
نبایدم حرف زد
سرو تکون داد تو گوشی نگاه کرد
فقط بدون بالشت باید صاف دراز بکشی تا چند ساعت
مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا هفته سی‌وششم بارداری