پارت4: من استرس داشتم ولی از اینکه دیگه سوزشی تو مجاری ادرارم حس نمیکردم خیلی خوب بود راحت بودم پاهام داغ داغ شده بود
دیگه متوجه نشدم چیشد فقط تکون میزدم که بچه بکشن بیرون من شکمم که خالی شد حس پوچ بودن داشتم و از حال رفتم بیهوش شدم
وقتی بهوش اومدم دمه اتاق عمل میگفتن همراه فلانی... بیاد کمک
چشام تار میدید
همسرم با یه اقایی پرستار بود اونجا این سر و اون سر ملافه رو گرفتن منو از تخت گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن داخل بخش
شروع شد من لرز شدید داشتم مامانم همسرم هی دنبال پتو میگشتن برا من دوتا پتو گلبافت هم روم بود ولی از سرما دندونام داشت میریخت انقدر میزدم رو هم
همسرم فکم گرفت رو هم نگه داشت میگفت اروم باش الان جوجه مون رو میارن به این فکر کن گریه نکن من اصلا تو این دنیا نبودم از سرما
20 دیقه همینجوری گذشت بچم اوردن اصلاااا لرزم قطع شد 😂😂
تب کردم 😵‍💫 ولی هیچ دردی نداشتم
شیرم نداشتم سر سینه هام کوچیک بود
پرستار اومد به مامانم یاد داد که چجوری بدوشه سینمو و بزاره دهن بچم با سرنگ با قاشق
تا چند ساعت نمیتونستم بشینم تا شیر بدم به بچم
نبایدم حرف زد
سرو تکون داد تو گوشی نگاه کرد
فقط بدون بالشت باید صاف دراز بکشی تا چند ساعت

۳ پاسخ

من بار اول طبیعی زایمان کردم لرز داشتم ولی دومین زایمان لرز نداشتم

من لرز نداشتم‌چرا

اره اون لرز طبیعیه میگن بخاطر داروی بی حسیه

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت 2: خلاصه سه نفر معاینم کردن منم بی تجربه اصلا نگفتم چخبرتونه همه حمله کردین بستری شدم رفتم داخل یه اتاقی که تخت زایمان طبیعی داشت همسرم اومد زایشگاه گفتم توروخدا منن مرخص کن ببر خونه من اصلا درد ندارم اینام همه معاینم کردن رو این تخت هم نمیشه خوابید کمرم درد گرفت اصلا میبینم این اتاق وحشت میکنم همسرم اومد داخل گفت میخام خانومم مرخص کنم درد نداره گفتن اگ نصف شب دردش گرفت ما پذیرش نمیکنیم دیگه اونم ترسید گفت بمون نمیبرمت خونه
من خوابیدم تا صبح یه دکتر اومد گفت فشارت هنور 14 هنوزم درد نشون میده نوارت هیچکاری نمیشع بکنیم تا عصر دردت نگرفت فشار بهت میزنن شیفت اون دکتر تموم شد
یه دکتر دیگه اومد منم کلافه شده بودم بدون درد تو یه اتاق ترسناک
دیگه دکتر جدید که اومد معاینه کرد گفت اون دوسانتی هم که گزارش دادین بازه بسته شده لگنشم فوقولاده تنگ سنش کمه نمیتونه طبیعی امادش کنید من میبرمش اتاق عمل ساعت 12 بود
لباس اوردن برام منم خیلییی خوشحال 😂😂 ساعت 1 ینفر اومد با سوند دیگه اونجا بود که فهمیدم کارم تموم
یه شلنگ خیلییی زخیم اورد به من وصل کرد انقدر زخیم بود مجاری ادرارم پاره شد و از سوزش ادرار داشتم میمردم
نمیتونستم یه قدم راه برم
ادرارم از کنار شلنگ یسره میریخت رو پاهام قطره قطره
تا 4 من تحملش کردم به سختی
گفتن بیا بشین رو ویلچر تا ببریمت اتاق عمل گفتم راه میام اصلا نمیشد بشینم ب سختی رفتم تا دمه اتاق عمل
مامان شاهان👶 مامان شاهان👶 هفته سی‌وپنجم بارداری
سلام به همگی 🥰

امروز میخوام تجربه خودم رو از آزمایش تحمل گلوکز براتون بگم .
اول اینکه این آزمایش رو من هفته ۲۷ بارداری انجام دادم امروز صبح ساعت ۸ رفتم آزمایشگاه و از ساعت ۱۰ شب به بعد هم دیگه چیزی نخوردم و ۱۰ ساعت ناشتا بودم .
اول اینکه ناشتا ازتون نمونه خون میگیرن و یه ظرف هم برا ادرار میدن و برا من مرحله خون گیری سه مرحله بود 😫
بعد اینکه ناشتا خون گرفتن ازم ،آزمایش ادرار رو انجام دادم و بعدش محلول گلوکز رو دادن اول با آب داغ حلش کردم و بعد روش آب یخ ریختم و به پیشنهاد بعضی از دوستان که گفتن توش یخ بریز با خودم یخ بردم 👌🏻خیلی محلول خوشمزه ایی بود منم پیشنهاد میکنم حتما با خودتون یخ ببرید و خنکش کنید 😋
بعد از خوردن محلول به فاصله یه ساعت دو مرحله دیگه خون گرفتن ساعت ۱۰ یه مرحله و ساعت ۱۱ یه مرحله دیگه ☺سعی کنید بعد خوردن محلول راه نرید با گوشی خودتون رو سرگرم کنید و بهش فکر نکنید من که اصلا بر خلاف تصورم بالا نیوردم و خیلی راحت بود برام انشالله که برا شما ها هم راحت باش و خاطره خوبی بشه براتون 😄
گفتم تجربه خودم رو بگم که اونایی که هنوز این آزمایش رو انجام ندادن استرس نداشته باشن و با خیال راحت برن انجام بدن 🥰
مامان نقل نبات مامان نقل نبات هفته بیست‌ونهم بارداری
«خدایا، من خسته‌م... ولی تنهام نذار»
من، یه زن باردارم...
نه اونجوری که توی عکس‌های قشنگ و تبلیغای کودک می‌بینی…
نه با لبخند و دست روی شکم و نور نرمِ صبحگاهی...

من یه زن باردارم...
با استراحت مطلق،
با یه دهانه‌ی رحمی که دکتر گفته ممکنه بچه‌م زود بیاد…
با یه تخت که شده زندون تنهایی‌هام…
با پاهام که دیگه جون ندارن،
با کمری که از بس بی‌حرکت مونده، درد می‌کشه...
می‌ترسم...
از اینکه یه روز بچه‌م بی‌هوا بیاد…
از اینکه نتونه نفس بکشه...
از اینکه نباشم کنارش...

خدایا...
هیچ‌کس نمی‌دونه توی این خونه‌ی ساکت،
من با هر ضربه‌ای که بچه‌م به شکمم می‌زنه،
قلبم یخ می‌زنه… که یعنی الان داره میاد؟ یعنی الان؟
هیچ‌کس نیست بغلم کنه بگه: "نه عزیزم، فقط داره بازی می‌کنه..."

من خسته‌م خدایا...
از ترس، از تنهایی، از تحمل، از قوی بودنِ اجباری…

فقط تویی که شب‌ها صدای خفم رو می‌شنوی، وقتی می‌گم:
خدایا، من دیگه نمی‌کشم…
دیگه نمی‌تونم قوی باشم…
منو نگه دار... لطفاً منو نگه دار...




و خدا، آرام و بی‌صدا، در دل مادر زمزمه می‌کند:

من این اشکاتو شمردم،
این روزای درازو دیدم…
هر روزی که روی تخت موندی، هر دردی که توی دلت چرخید،
یه تار از تارهای وجود اون فرزندتو ساخت.

دخترم...
من تو رو انتخاب کردم برای نگه داشتن این جان کوچیک...
نه برای اینکه بسوزی،
برای اینکه بدرخشی تو تاریکی،
که بچه‌ت وقتی بزرگ شد،
بدونه مادرش چه قهرمانی بوده.

قول نمی‌دم که درد نباشه…
ولی قول می‌دم توی هر لحظه‌ش کنارت باشم.
و اون لحظه که بچه‌تو می‌ذارن رو سینه‌ت،
من اشکاتو پاک می‌کنم و می‌گم:
"دیدی که شد...
مامان دِلسای قشنگم🥹🩷 مامان دِلسای قشنگم🥹🩷 هفته سی‌وچهارم بارداری
من دیروز ازمایش قندمو دادم میخام براتون تجربمو بگم 😁

من چون استراحت مطلقم گفتم بیان تو خونه ازم بگیرن که خییلی خوب بود
شربتم خداروشکر ساده اورده بودن یکم طعم گلاب و اینا میداد که قابل تحمل بود با اب یخ خداروشکر بالا نیوردم ولی بعد از خون اولی یکم حالت تهوه گرفتم ولی خودمو با تلویزیون سرگرم کردم و درجه کولرو پایین گذاشتم خونه خیلی خنک باشه حالم بد نشه

بنظرم این ازمایش رو تو خونه بدین خیلی بهتر هست اونایی که بالا میارن اکثر بخاطر تو ازمایشگاه هست که باید ۴ ساعت اونا معطل بشی و هر یه ساعت ازت خون بگیرن دل ناشتا باشی این شربتم خورده باشی واقعا خیلی بده ادم عادی هم دل ناشتا باشه هی ازش خون بگیرن حالش بد میشه
من چون خیلی ازم خون گرفتن چندتا ازمایش دیگه هم داشتم خیلی سر درد شدیدی گرفتم با بی جون شدم

خلاصه که خوب برا من انشالله شماهم راحت این ازمایش رو بدین و اصلا اینقد میگفتن بده نبود

خانمای بوشهری این ازمایش رو خاستین بدین از ازمایشگاه رازی بدین هم دقیقه هم خدمات در منزل دارن
بنده خدا چهار بار اومد خون من رو گرفت هزینه رفت و برگشتش هم نگرفت و خیلی خوب و مهربون بودن 😇🌹