😍اولین باری که صدای قلب کوچولوتو شنیدم نفسم😍

پـارسـال در چنین تاریخی اولین سونو رو رفتم و برای اولین بار صدای قلب نفسم رو شنیدم😍🥰
حس‌های مختلفی داشتم
شوق و ذوق، ترس و نگرانی و اضطراب
اما خوشحال بودم که باز هم مادر شدم از روزی که تست زدم تا رفتم ازمایش بارداری و بعد هم اولین سونو همه‌ی همه‌ی آرزوم این بود که بسلامت تا آخر بگذرونم و بچه ام رو این بار بغل کنم
شاید اون موقع غول سختم تو این سفر 9 ماهه گذشتن از هفته 23 بود و راه درازی که داشتم تا به هفته 34 برسم
اون روزا هنوز فکر میکردم بارداریم مثل زایمان اولم آسون خواهد گذشت
امــــا....
بمونه به یادگار یـــک ســــال از اولین باری که صدای قلبت رو شنیدم میگذره مامان ❤
تو از همون اول اومده بودی ک به روح خسته من یک جون دوباره بدی❤
نفس مامان نفسم به نفس تو و داداشی بند
خدا این حس های خوب رو قسمت همه اونایی که آرزو دارن کنه🙏

دوشنبه 1403/۳/۲۱
چهارشنبه ۱۴٠۴/۳/۲۱

تصویر
۲ پاسخ

هی یادش بخیر چه دورانی بود

ایجانم خدا حفظشون کنه گلم. انشاالله خدا دامن همه ارزومندان و سبزکنه قسمت همه یکی از این نفسای ناز بشه💗💖🌸❣️

سوال های مرتبط

مامان آوین🪷🩷 مامان آوین🪷🩷 ۶ ماهگی
پارسال درست چنین روزی برای بار دوم بود که بی بی چک میزدم و در کمال تعجب دوخط میافتاد🥲 و منی که حاملگی یه چیز دور از دسترس میدونستم تو اولین اقدام باردارشدم و ترس و وحشتی که از دوران بارداری و زایمان و مادرانگی و خیلی کاراعقب افتاده که هنوز تو زندگی متاهلی انجام ندادی و...
خلاصه که من بعد از سه سال زندگی برای اولین بار بدون جلوگیری خواستم تست کنم ببینم میشه یانه که در کمال ناباوری باردار شدم😍😅 یادم نمیره که صبح ساعت ۸ زنگ زده بودم به مامانم های های گریه میکردم و مامانم اون سمت خط دلداری میداد میگفت خداروشکر ببین بارداری قرار زندگی جور دیگه بگذرونی و...
خلاصه یکم آروم شدم و ظهر رفتم ودکتر که مطمئن بشم گفت مطمئن باش بارداری و منی که بازم ترسیدم و لرزیدم. خلاصه دکتر برام دارو و آزمایش و سونو نوشت گفت به احتمال زیاد قلبشم تشکیل شده چون من وقتی فهمیدم باردارم که ۶ هفته و ۵ روز بودم.
دیگه رفتم یه جوراب بخرم برای سوپرایز همسری که بگم باباشدی و فلان بااینکه خودم میترسیدم ولی خب ذوق داشتم از طرفی دیگه رفتم مغازه و یدونه جوراب نوزادی صورتی برداشتم اومدم خونه این نامه رو نوشتم برای همسر محترم،غذا اینا آماده کردم منتظرموندم اومد خونه و سرسنگین بودیم(شب قبل باهم بحثمون شده بود)چایی و آوردم براش یه ربعی

ادامه کامنت...