۶ پاسخ

من هر وقت جایی گیر میکنم تا یادم میاد
میگم خدایا من از پسش به تنهایی بر نمیام اما با تو همچی درست میشه منو کمک کن
قشنگ حس میکنم حضورشو کنارم

آره عزیزم چرا نتونی
بخدا کاری نداره نگران هیچی هم نباش ققط یه جمله بگو
بگو خدایا کمکم کن از هدیه خودت درست مراقبت کنم و از پس همچی بذ بیام
بخدا آنقدر قشنگ خودش کمکت میکنه که لذت ببری

اصلا نگران نباش باور کن
من سر دخترم وقتی مامانم از پیشم رفت همسررم‌میگفت چرا مامانت چرا تو نمیتونی...
گفتم‌میتونم و تونستم اونم‌با ی بچه الرژی شدید و رفلاکس پنهان ک خطرناکم هست...کولیک شدیدم داشت ن خواب داشتم ن خوراک...
ولی تونستم و ثابت کردم میتونم..
سرپسرمم چون‌پسرم ۱۰ روز nicu بود مامانم دیگه خیلی خونمون بود وقتی پسرم مرخص شد کلا ۲ روز مامانم موند و رفت دیگه...با ی دختر ۲ سال و نیم ک ب شدت حسادت میکرد و بدخلق شده بود و با ی نوزاد باز همسرم‌گفت تو نمیتونی..گفتم‌میتونم...و تونستم همچنان..

مطمئن باش خدا قدرت و انرژی عجیبی ب مادرا میده ک از پسش برمیان..تو از پسش بر میای...شک‌نکن👍💕

منم دقیقا مثل شما از هفته دوم کسی کنارم نبود خودم موندم و دخترم همسرمم سرکار می‌رفت ولی خب کمکم میکرد ازش خواستم تا ۴۰روزگی هوامو داشته باشه برای ظرف شستن اینا
نگران نباش عزیزم از پسش برمیای تو تونستی یه بچه دنیا بیاری و مادر شدی 😍به خودت زیاد فشار نیار فقط به خودت وکوچولوت برس

یاد میگیری نگران نباش.من دخترم ۵ روزگی بخاطر زردی بستری شد بیمارستان یهو مجبور شدم همه کاراشو خودم بکنم و زود یاد گرفتم

میتونی من۴۰روزه هنوز مادرم کنارمه😅

سوال های مرتبط

مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ روزهای ابتدایی تولد
یه حس عجیبی دارم....
یه حس ترس استرس ذوق نگرانی ناراحتی...
این اخرین روزاییه که توی دلمی
حس ترس و استرس دارم از روز زایمان که نکنه مشکلی واسه تو یا خودم پیش بیاد از اتاق عمل میترسم از دردای بعدش از زایمان طبیعی ام وحشت دارم از طولانی بودن روندش و درد شدیدی که ازش شنیدم
حس ذوق دارم که قراره ببینمت بغلت کنم و باهات زندگی کنم حس راحتی دارم که دیگه این روزای سخت داره تموم میشه دیگه سختی هایی که کشیدم داره تموم میشه بدن دردام استرسام تموم میشه از این به بعد دیگه وقتی میخوابم راه میرم میشینم جاییم درد نمیکنه دیگه بدون استرس میتونم کارامو بکنم و برگردم به زندگی عادی...
حس نگرانی دارم از سختیای بچه داری از بی قراری هات از شب نخوابیدنام از مشکلاتی که ممکنه واست پیش بیاد از اینکه نتونم و از پس بچه داری بر نیام از اینکه یه تجربه جدید و عجیب میخوام کسب کنم...
و در اخر حس ناراحتی دارم بخاطر اینکه میدونم خودم قراره دیگه زندگی نکنم دیگه نتونم برم پیش دوستام نتونم هروقت هرجا خواستم با خیال راحت برم نتونم برم بیرون نتونم تفریح کنم و دیگه خونه نشین و پیر بشم....
خلاصه که خیلی حالم یه جوریه این روزا
بماند به یادگار از ۱۴۰۴/۰۲/۳۰