#از آی وی اف تا سزارین
پارت ۳
من به خاطر هماتوم دکتر آمپول آنوکساپارین رو قطع کرد اما تا ماه هفتم هرروز هرروز آمپول پروژسترون عضلانی میزدم هنوز که هنوزه جای آمپولام درد می‌کنه😅 خلاصه بعد از نه ماه سختی و شیرینی دکتر به من برای بیست و هشت اردیبهشت نامه سزارین داد اما هفته اواخر حرکت بچمو ضعیف حس میکردم😓 تو ماه آخر فقط دکتر بودم و ان اس تی می‌گرفتم که بیستم پنج اردیبهشت دکتر گفت ضربان قلب بچت افت کرده و من به صورت اورژانسی سزارین شدم🥲 توروخدا توصیه ام به خانومای باردار اینه که ماه‌های آخر به حرکتهای بچتون حساس باشین چون نه. ماه زحمت کشیدین و یک لحظه غفلت موجب پشیمانیتون نشه من اون روز ساعت چهار عصر بستری شدم بعداز آزمایش خون و وصل کردن سوند که اصلا درد نداشت فقط یه حس چندش مانندی داشت که فکر میکردی ادرار داری و منو با ویلچر بردن اتاق عمل که هم استرس داشتم هم خوشحال بودم برای من آمپول بی حسی اصلا درد نداشت اصلا حسش نکردم و بعد از اینکه آمپولو زدن دراز کشیدم بماند که با پرستارا کلی گفتیم و خندیدیم و دختر من بدنیا اومد😍بخدا تو این بیست‌وسه سال هیچ لحظه ای بهتر از لحظه ی شنیدن صدای بچم نبود بطوری که دوست دارم بارها و بارها تکرار بشه اون لحظه و دخترمو گذاشتن روسینمو اون گریه میکرد من گریه میکردم🥺🥲

۱ پاسخ

عزیزمممم خدا واست حفظش کنه دخملتو تاپیک هاتو میخوندم الان چقدر حس خوبی بهم داد انشالله قسمت ماها هم بشه این لحظه شیرین🥺🥲

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمانم‌☺️
من ۱۱ ام بدون هیچ دردی بستری شدم،چون طبق سونو حرکات بچم کم شده بود،به دکترم هم گفتم و گفتش که باید بستری شم تا قرص بزارن و این کارا
خلاصه من صبح پنجشنبه ساعت ۱۱٫۳۰ بستری شدم
اومدن و برام سرم اینا وصل کردن،قرص زیر زبونی دوبار گذاشتن
همزمان ان اس تی هم مرتب می‌گرفتن
همه تعجب کرده بودن که چرا دردم نمیگیره،یه دارو هم تو سرم زدن که تزریق میشد بهم اما تاثیری نداشت
خلاصه اومدن کیسه ابم پاره کردن که من یکم تازه انقباض حس میکردم
دیگه یه دفعه دکترم گفت که اتاق عمل کنین و سزارین میکنم
منی که تو عمرم اولین بار بود سِرم میزدن،یهویی رفتم اتاق عمل🥲
دیگه سزارین شدم و از عملمم تا اینجا خیلی راضی ام
تو بیمارستان پمپ درد داشتم و خونه از شیاف استفاده میکنم
سوند و آمپول کمر واقعا اصلا درد نداشت
شکمم تو بی حسی کامل تو ریکاوری دوبار فشار دادن
خلاصه اینکه پسر کوچولوی ما ۱۱ اردیبهشت دقیقا ساعت ۸ شب بدنیا اومد🥹با وزن ۳٫۴۰۰
این روزها و لحظات قشنگ رو برای تموم کسایی که چشم انتظارن،ارزومندم
انشالله که به زودی زود خدا دامنشون رو سبز کنه💚
مامان نقل ونبات مامان نقل ونبات ۱ ماهگی
#از آی وی اف تا سزارین
می‌دونم یکم دیر شده برای تجربه سزارین ولی وقتی خودم باردار بودم میومدم اینجا و تجربه هارو می‌خوندم و دلم یکم آروم میشد نوشتم برای تماما مادران باردار و کسایی که می‌خوان برن تو پروسه آی وی اف
پارت یک
ما سه سال بود متوجه شده بودیم که همسرم مشکل کم تحرکی اسپرم داره بااینکه همسرم عمل واریکوسل کرد و چند دوره دارو خورد ولی وضعیتش بهتر که نشد هیچ بدتر شد و ما فهمیدیم که نمی‌توانیم به صورت طبیعی بچه دار بشیم و باید از طریق آی وی اف بچه دار بشیم که اولش قبولش برامون خیلی خیلی سخت بود و من کلی گریه میکردم و ناراحت بودم از سرنوشتم اما بخودمون قبولوندیمو پارسال اردیبهشت ماه اقدام به آی وی اف کردیم که من با مصرف کلی آمپول و دارو بعد از دوهفته عمل پانکچر شدم که عملش با بیهوشی بود و خیلی راحت بود فقط من چونکه تنبلی تخمدان داشتم و تخمک زیاد تولید شده بود یکه هفته بعد از عمل اذیت شده شکمم درد میکرد که با خوردن خوراکی های شور اثر دارو ها از بین رفت و خوب خوب شدم 🥲
مامان دلسا🩷و آرسام🩵 مامان دلسا🩷و آرسام🩵 ۲ ماهگی
پارت ۳
ولی من اصلا زیربار نرفتم ساعت ۷ رسیدیم بیمارستان تا ساعت ۷ و نیم بستری شدم و بعدش فشارمو گرفتن که شکر خدا ۱۰ بود😂
معاینه کردند که کلا بسته بودم تو ۳۹ هفته کامل بسته بودم😂 اس تی گرفتن که از همشون عالی تر بود 😂یعنی اون روز صبح پسرم
شکم منو با زمین فوتبال یا تالار عروسی اشتباه گرفته بود🤣 تو کل بارداری اونجوری تحرک نداشت که داشت شکممو پاره میکردن فکر کنم از به دنیا اومدنش خوشحال بود 2
دکتر ساعت ۸ و ربع اینا اومد با دیدن دکتر آرامش گرفتم دکتر با چک کردن وضعیت ام گفت من چیکارت کنم تو همه چیزت اوکیه تازه من حرکات و تو نوار قلب نمیزدم که نفهمن بعد نگو خود دستگاه حرکات و ثبت میکرد دکتر گفت پسرت هم که اون تو عروسی گرفته بعد یکم دستگاه ان اس تی رو دستکاری کرد و ضربان قلب جنین
و دیگه نشون نداد و از اون پرینت گرفت برای روی پرونده و به دلیل افت ضربان قلب جنین آماده سزارین شدم استرس داشتم ولی اونقدر همه چی زود اتفاق میافتاد به حالت انگار تماشاگر بودم اومدن سوند
وصل کنن گفتم بعد بی حسی که دکترم گفت دردی نداره بزار وصل کن و واقعا هم راست میگفت دردی نداری سوند ولی یکم حالت بدی به آدم دست میده یه شلنگ به آدم وصله منو روی ویلچر بردند پایین برای سزارین مامانمو و شوهرمو و دخترمو برای آخرین بار دیدم و وارد
اتاق عمل شدم چون اولین بار بود به ترسی تو دلم اومد ولی کادر اتاق عمل خیلی خیلی خوب و مهربون بودند راستی یادم رفت دکترم تو بلوک زایمان گفت که فیلمبرداری اتاق عمل دارند اینجا ولی هزینه اضافی من خودم میدم با گوشیم برات فیلم بگیرن برات میفرستم واقعا دکترم فرشته بود بعد گفت پمپ درد هم چیز اضافیه نگیر من برات مخدر تجویز میکنم به مقداری که درد و حس نکنی بعد عمل اصلا
مامان شاهان مامان شاهان ۱ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان Arda👶🧿🩵 مامان Arda👶🧿🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان حلما مامان حلما ۳ ماهگی