۹ پاسخ

من اومدم شهرستان شوهر بیشعورم نمیره بخره دارم سکته میکنم به خدا.دو روز عقب انداختم یه دل درد و‌کمر دردی دارم یه دفعه یه تیری میکشه

عزیزم اسم بازیای گل پسرت چیه؟ مناسب سنشن دیگه؟؟ من نمیدونم چه بازی ای براش بخرم.هی میرم اسباب بازی فروشی هی برمیگردم یه اتاق فقط عروسک داره 🤣🤣🤣

حالامیگم حیف ک منفی بود 😉😉

ی ق یی

ی ق یی

خداروشکر که منفی بود

خب خداروشکر خطر ازبیخ گوشت گذشت😂
من اونروز انقدرآرسام اذیتم کرد به شوهرم میگفتم من کثافتم اگه به بچه دوم فکرکنم🤣🤣

مگ نی نی چند کیلو بود ب دنیا اومدنی؟

بچه رو پشه زده چی بزنم فکرکنم پشه زده

تصویر

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۱۶ ماهگی
سلام خانما بچه م یه اخلاق عجیب داره نمی‌دونم سایر طبیعی باشه اگه کسی بچه ش اینجوریه بگه ..من بچه م از وقت نوزادی درک از محیط اطراف داشت یعنی از دو ماهگی سه ماهگی و ترس از جای غریب و محیط غریب و به شدت گریه میکرد یادمه اخرای دو بود بردمش مطب دکتر پامو میزاشتم داخل مطب غش میکرد از گریه پامو میزاشتم بیرون آروم آروم میشد عین یه عروسک کوکی که کوکش خاموش روشن میشد ..دکتر فکر میکرد بچه م دلش درد می‌کنه چون می‌گفت امکان نداره بچه دو ماهه درک از محیط اطراف داشته باشه چون هنوز مادرشم تشخیص نمیده مثلا مادرش بغلش کنه یا یه غریبه نمی‌فهمه ولی دختر من به شدت میفهمید و به شدت بغل اینو اون گریه میکرد تو بغل خودم آروم میشد الان هنوز همون اخلاق داره پیش خانواده خودم به نسبت خوبه ولی وای پیش خانواده شوهرم انگار میخان بکشنش دیروز فقط رفتم خونه مادر شوهرم سر بزنم در حد هق هق بچه م گریه میکرد. حتی نگاه مادر شوهرم میکرد غش میکرد مادرشوهرم روستا زندگی می‌کنه دیر به دیر میرم ولی دلیل نمیشه این بچه اینجوری گریه کنه نمی‌دونم چیکار کنم دیروز کلی خجالت کشیدم پدرشوهر مادرشوهرم خیلی دوسش دارن ولی حسرت مونده به دلشون حتی بوسش کنن چسپیده بود به من و در حد هق هق گریه میکرد حتی پیش شوهرمم نمی‌رفت با هیچی هم آروم نمیشد ..از نوزادی درک از محیط و آدما داشت چیکار کنم باید ببرمش دکتر ؟؟؟
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۱۶ ماهگی
وای مامانا من یه غلطی کردم😭😓😭زحمات چندین ماهم به باد دادم سر دو هفته .فکر نمی‌کردم بچه تو این سن مثل نوزادی بغلی بشه برای خواب .چقدر سختی کشیدم باز از اول 😭 بچم وقتی بدنیا اومد بخاطر کولیک و بعد رفلاکس اینا خیلی مراحل داشت خوابش اول به گهواره عادت کرد بعد به پتو بعد بغلی شد دیگه بعد اون عادتش دادم رو زمین مستقل میخابوندمش آروم میزدم به پشت کمرش لالایی میگفتم میخابید از هفت ماهگی به بعد مستقل بود خوابش چقدر تلاش کردم 😓😓😓😓همه رو بخاطر دو هفته به باد دادم سر خنگیم بچم دو هفته پیش نیش پایینش می‌خاست در بیاد خیلی اذیت بود کلافه بود منم با وجود سختگیریم گفتم عیب ندارع حالا ماشاالله بزرگ شده بغلش میکردم نیشش در اومده امروز گذاشتم زمین بخوابه آنقدر گریه کرد که نگو پشتی گذاشتم کنارش دراز کشیدم گفتم محل ندم دیدم نه جوری گریه میکرد ترسیدم باز بغلش کردم 😭😭😭😓چقدر خنگم بخدا حیف اون همه سختی و تلاش .باز چطوری از سرش بندازم ای خدا .حالا که خوابیده هم طفلی از ترسش چند بار هی میپره با گریه حساس شده میترسه.اصلا بچه بغلی نیستا فقط برای خواب اینطوری شده🥺🥺🥺🥺گفتم بسلامتی بزرگ شده سخت نگیرم هر کاری کردم ظهر خودش نخوابید بدترم شد چشم ترس شده 😭😭😭😭خیلی اشتباه کردم باز چه غلطی کنم که با خوبی از سرش بیفته مثل امروز نترسه دوباره از نوع شروع شد
مامان ستاره 🌟 مامان ستاره 🌟 ۱ سالگی
خیلی بهم ریخته ام دیروز که بی بی چک زدم چشمامو بستم گفتم خدایا به خودت میسپرم خودت شرایطمو میدونی خیر و صلاحمو میدونی چشمامو باز کردم دیدم یه خط پر رنگ با یه هاله افتاده خیلی حالم بد شد با گریه اومدم بیرون شوهرم گفت بابا اصلا کاری نکردیم که امکان نداره هربارم رابطه داشتیم جلوگیری صد در صدی بوده
از طرفی بچم داره دندونای کرسی درمیاره تب شدید داره از دیروز و وابستگی شدید به سینه پیدا کرده همینجوری نگاهش میکردم و اشک میریختم ک اگه واقعا حامله باشم چجوری این بچه رو از شیر بگیرم من به ستاره خیلی وابسته ام چجوری بتونم یه بچه دیگه رو دوس داشته باشم اندازه ستاره

ستاره هم خدا خواسته باردار شدم ینی اصلا قصد بارداری نداشتم و با جلوگیری شدم سر همین انقدر شک کردم چون چند روزه حالت تهوع دارم و نه روزه پریود نشدم حالا فردا باید باز بی بی بزنم اگه باز موبت شه ازمایش میدم واقعا توکل بر خدا اگه بود شکر نبود هم لابد حکمتیه فقط کمی فکرم بهم ریخته س
مامان اراد مامان اراد ۱ سالگی
سلام مامانا کمک کنید پسر من الان ۱۶ ماهشه ولی هنوز مامان بابا نمیگه کلماتی که میگه مم عمه دد نه نه ,نه دو ده آقا ولی هیچ کدوم هدفمند نیس فقط بجز من که وقتی شیر میخواد میگه خیلی نگرانم .امروز که روی اپن گذاشته بودنش میخواست بیاد پایین خودش اصلا ترسی از ارتفاع نداشت احساساتو درک نمیکنه امروز حالم خوب نبود یهوزدم زیر گریه اصلا نگام نمیکرد توجهی بهم نداشت بعد کلی گریه فقط یه لحظه نگاه کرد و خندید جدیدا سرشو میکوبونه جای مدام سر یخچال به منم اشاره می‌کنه درشو براش باز کنم ناخنو دستشو به هیچ وجه نمیزار بگیرم همه میخواد گاز بگیره بچه دور و برش باشه نمیره پیششون فقط برا خودش اون ور این ورمیره یا با ماشینش بازی می‌کنه همشم میگه مم بده هنوز پتو بالشتشو نمی‌شناسه عمه عمو خاله ....نمی‌شناسه یه چیزی بگم بیار بعضی وقتا میاره بعضی وقتا حسم میکنم متوجه نمیشه .کسی بچه اش اینجوری بوده که بزرگ شده بهتر شده و سالم بوده؟ لطفا راهنمایم کنید خیلی نگرانم