۷ پاسخ

منم ۱۸ ماهگی گرفتم واقعا شیر مادر از یه تایمی به بعد فقط وابستگیش بیشتر میشه وگرنه ویتامین دیگه نداره

من پسرمو ۱۴ ماهگی از شیر گرفتم دقیقا مثل پسر شما بود نه درست شیر میخورد نه غذا میخورد نه میتونست درست بخوابه شیرخودموگرفتم و پاستوریزه بهش دادم چون به همه شیرخشکها حتی ای ار هم حساسیت نشون داد.
عذاب وجدان نگیر چون خودت بهتر میدونی چی برا بچت مفیده

من ۱۹ماهگی گرفتم.شیر خودمو خورد .پدرم دراومد .اصلا هم عذاب وجدان ندارم.

ای خدا منم مث توام تو بیس ماهگی گرفتم اینقد ک دوتامون از وابستگی زیادش اذیت بودیم ولی همیشه عذاب وجدان دارم اصلا نمیتونم کنار بیام 🥲

شیرخشک میدادی

شیرخشک میدادی بهش

پسر من شیر خشکی بود، یکسالگی کم کم شیر خشک رو ترک کرذیم و شیر پاستوریزه میخورد، هنوزم پاستوریزه میخوره شبا
اصلنم عذاب وجدان ندارم چون مطمئنم با توجه ب بدنم و تواناییم بهترین کاری ک میشد براش انجام دادم

سوال های مرتبط

مامان قند و نبات مامان قند و نبات ۱ سالگی
سلام مامانا خوبین؟
میخوام یه درد و دل بکنم...
قلبم داره آتیش میگیره
هر لحظه در حال نفرین خودمم و از ته دل دوس دارم بمیرم تا این حس عذاب وجدان تموم شه
دخترم که به دنیا اومد من شیر خودمو بهش میدادم تا ۲ ماهگی زیاد شیرم خوب نبود ولی بعدش خودمو کلی تقویت کردم و شیرم عالی شد ، تو ۶ ماهگی دخترم ۹ کیلو بود ، من بی‌شعور نمیدونستم دخترم رفلاکس داره ، عاشق تپلی بودم همش بفکر این بودم بچم تپل باشه ، تو پایان هفت ماهگی یهو شیرمو عمدا کم کردم و هی با زور بهش غذا خوروندم و مثل احمقا نمیدونستم که شیر غذای اصلیه و همش رو غذا تاکید میکردم، این طفلیم رفلاکسش تشدید شد و چن ماه هر روز استفراغ می‌کرد و تا ۱۲ ماهگی استپ وزنی کرد و کم خونی گرفت و موهاشم ریخت ، از یه طرف شیرخشک اصلا نمی‌خورد و اینم بگم شیر خودمم تو خواب میخورد تا ۶ ماهگی ، به خاطر همین بزرگتر که می‌شد خوابش کمتر و شیر خوردنشم کمتر میشد ، البته تا ۹ ماهگی بگی نگی شیر می‌خورد و وزنش ۱۰ کیلو شده بود ، بعدش دیگه رفلاکسش تشدید شد ، من از ۱۱ ماهگی که متوجه شدم شروع کردم شیرخشک ای آر دادم حتی اونم نمی‌خورد، دیگه با یه عالمه نذر و نیاز خورد ، تا ۱۸ ماهگی روزانه کم کم ۶۰۰ ۷۰۰ سی سی بهش شیر میدادم و دوباره وزن گیریش خوب شد ، ۱۸ ماهگی ۱۳ کیلو بود ، ولی ولی طفلی بچم دیر راه افتاد ، ۱۴ ماهگی تاره اولین قدماشو گذاشت و تقریبا ۲ ماه طول کشید روان راه بره ، الان که فک میکنم بخاطر این بوده که بهش کم شیر دادم ، قلبم آتیش میگیره میخوام خودمو بکشم ، چیکار کنم ، خدااااا ، حتی الانم که اینو مینویسم دارم گریه میکنم ، همش نگرانم نکنه استخوناش ضعیف بشن ، کاش میمردم