۸ پاسخ

والا انگار ممو توصیف کردی.دست خوش

واقعا سخته منم همش میگم ای کاش الان خونه خودم بودم همش میگم نکنه برگردیم دیگه خونه ای نباشه

تموم میشه اینروزا یه کم صبر کنید

مهدخت عزیزم آروم باش .تو خیلی قوی هستی دختر .مطمئنم تا اینجای زندگی با مشکلات سخت تر از این مواجح شدی از پسش براومدی .این روزای سختم میگذره مثل همه روزای سختی که گذشت الان وقتی به اون روزا فک میکنی میگی چقد قوی بودم ، چقد خوب شد گذشت .مثل همیشه قوی باش و پر از انرژی دوست قشنگم

الهم اجل الولیکل فرج

من دیگه بزگشتم خونه خسته شدم بابااا آمدم خونه راحت

خدا به دل هممون رحم کنه
و واقعن ماهاکه خونه زندگیمونو رها کردیم خیلی سخته

خدا به دل همه ی مادران ایران آرامششششش بده

سوال های مرتبط

مامان الی🍋 مامان الی🍋 ۳ سالگی
اوایل جوانی با تمام وجودم به خودم قول دادم که روزی، اگر مادری شدم، فرزندی سالم و خوب پرورش دهم
—کودکی که از زخم‌ها دور بماند، خوشحال باشد، بااعتماد به‌نفس و آرام.

اما هرچه گذشت، فهمیدم ماجرا چیز دیگری‌ست.
بچه‌دار شدن، یعنی دعوت شدن به سفری بی‌پایان برای سالم‌ کردن خویش.
یعنی روبه‌رو شدن با سایه‌هایی که سال‌ها در من خانه کرده بودند، با زخم‌هایی که پشت لبخندها پنهان‌شان کرده بودم.

فهمیدم فرزندم قرار نیست به حرف‌های من گوش دهد،
او به زندگی من نگاه خواهد کرد،
به شیوه‌ای که دوست دارم یا ندارم،
می‌ترسم یا می‌جنگم، خودم را دوست دارم یا نه.

فهمیدم اگر بخواهم او ریشه‌دار، رها و سالم باشد،
باید اول خودم زمینِ امنی شوم
برای ریشه زدن.
باید با خودم آشتی کنم،
تا او یاد بگیرد با خودش در صلح باشد.
باید خودم را ببخشم،
تا او بلد باشد خطا را تحمل کند.

بچه‌دار شدن یعنی فرزندی را به دنیا بیاوری،
که هر روز آینه‌ای‌ست از تو
و چه تلخ و چه زیبا،
تنها راهِ تربیت او
ترمیمِ خودت است

دکتر نوری
مامان آراد مامان آراد ۳ سالگی
مامانا وقتی بجه هاتون بهونه های بی دلیل میگیرن چیکار میکنید ؟ مغزم دیگه درد میکنه از صدای اراد همش یچیزی برای گریه داره. مثلا بردمش پارک داره سرسره بازی میکنه بعد میره سمت وسیله بازی برقیا ک‌ خاموشه و گریه میکنه و جیغ میزنه ک میخوام درحالیکه تعطیله. یا مثلا ی چی میبینه تو خیابون میخواد و گریهههههه یا بیخود و بی جهت یهو وسط ی مهمونی میگه من ماشین صورتی میخوام بعد گریههههههه
یا مثلا هندوانه اوردم بعد کریههههه ک من انگور میخوام. یعنی یجوری شده ک استرس دارم بیدار شه به چی میخواد گیر بده و سر چی میخواد گریه کنه.
توروخدا بگید چکار کنم. خیلی عصبانی شدم از بعد مادر شدنم. اصلا رفتارامو دوست ندارم از صدای خودم ک‌مدام دارم نصیحت میکنم و آموزس میدم بهش بدم‌میاد وقت لحنم تند میشه واقعا بدم‌میاد از صدام. تکراری شده ک حرفامو لحنمو .... تکراری ک دوست داشتنی نیست برام‌
دلم میخواد مثل قبل از ته دل بخندم بیخیال دنیا باشمو لذتدببرم الاندهمش استرس همش یاد دادن اینکه چماری بکن و چ کازی نکنن ب بچه و....