پارت ۲:منم ۳۸ هفته و پنج روز دوباره رفتم مطب و با اون حجم فعالیت فکر میکردم سه سانت باز شدم حداقل ولی بعد معاینه دکتر گفت دو سانتی و کیسه آب هنوز بمبه‌س ولی با سلام‌و صلوات با دو انگشت معاینه تحریکی کرد و بعدش لکه بینی داشتم ولی با این تفاوت که بعد معاینه ای که سنگین تر از قبلی بود هییییچ دردی نداشتم و دکتر گفت اگر دردت نگرفت هفته بعد همین موقع بروسونو و مستقیم برو بیمارستان چکت کنن و بعدش ۲۷ خرداد که چهل هفته کامل میشه برو‌زایشگاه برای بستری ‌و القای زایمان با سنتو همون سرم‌فشار🫠
منی که از هفته قبل آماده زایمان بودم به شدت از لحاظ روحی بهم ریختم و به این نتیجه رسیدم که تلاش هام بی فایده بوده.
چون من از ۲۶ هفته ورزش میکردم،از ۳۶ هفته گل مغربی مصرف میکردم و ورزش القایی و پیاده روی و ...
به قدری تو‌اون یه هفته ورزش کردن که یه کیلو‌کم کردم.
با همسرم که صحبت میکردم بهم گفت مهم اینه تو تلاشت کردی و باقی رو باید بسپری به خودش و منم واقعا معتقدم به حرفاش،یکم با خودم بالا و پایین کردم دیدم راست میگه،هرکاری که خدا بخواد ته تهش همون میشه و شل کردم به تمام معنا

۱ پاسخ

تلاشت باعث میشه روز زایمان راحت باشی

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 روزهای ابتدایی تولد
تا الان چند بار اومدم تجربه زایمان بگم ،وسط نوشتن یهو درگیر بچه شدم وقت نشد 🫡
پس بریم برای خواندن یه تجربه دیگه:
پارت ۱:زایمان طبیعی فیزیولوژیک:۳۹ هفته وشش روز
اول بگم من توی رویاهام همیشه ۳۷ هفته و پنج روز زایمان کرده بودم و همیشه اماده این تاریخ بودم😬
از قضا ۳۷ هفته و پنج روز رفتم معاینه لگن و دکتر گفت دهانه رحمت یک سانت بازه و کیسه آبت بمبه شده،با یه انگشت معاینه تحریکی کرد و گفت با این وضعیت اگر بیشتر ورزش کنی احتمالا تا آخر هفته زایمان میکنی،منم با تعجب و خوشحالی که اوو چه پیشرفتی قرار داشته باشم ورزش ها و پیاده روی هارو با شدت بیشتر شروع کردم.
البته بگم من همون شب دردام منظم شد و تا صبح درد داشتم و موکوس دفع کردم و فکر میکردم همین امروز فردا زایمان میکنم.اما صبح روز بعد دردام کامل قطع شد ولی خب من انرژی گرفته بود و روزانه یه ساعت نیم ورزش القایی و یه ساعت و نیم پیاده روی رو انجام میدادم.
اما خب روزهای هفته میگذشت و من دردی نداشتم دیگه با دکترم‌ تماس گرفتمو شرایط گفتم و گفت اگر دردت نگرفت بیا مطب.
مامان سپهر☁️✨️🤍 مامان سپهر☁️✨️🤍 روزهای ابتدایی تولد
سلاااام دوستای عزیزم😍بالاخره بعد چند روز درگیری شیرین اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بذارم 🫠

من از همون اول دلم میخواست طبیعی زایمان کنم ولی متاسفانه به خاطر استراحت و شیاف میترسیدم سخت بشه برام ، کلی تحقیق کردم درباره هردو نوع زایمان و تجربه دیگرانو خوندم بازم دودل بودم چون کسی نمیتونست تضمین کنه من میتونم زایمان طبیعی خوبی داشته باشم
از ۳۶ هفته شیاف و استراحت قطع شد و تونستم فعالیتم رو شروع کنم، اوایل واقعا سخت بود برام کمردرد و لگن درد میشدم ولی به مرور بهتر شد، منم که انقدرررررر دلتنگ گشت و گذار بودم که به جرعت میتونم بگم یه روزم خونه نموندم😅هر روز بیرون بودم پیاده روی و بازارگردی میکردم🥹 ۳۸ هفته معاینه لگن شدم و دکترم گفت که لگنم عااالیه و دهانه رحمم نرم شده و سر بچه اومده تو لگن😍 منم خوشحاااال با اینکه قبلش تاریخ سزارین گرفته بودم ولی با این حرف مصمم شدم سر زایمان طبیعی، ماما همراه گرفتم و ورزش و پیاده روی و رابطه و شیاف و شربت خاکشیر گلاب عسل همرو استفاده میکردم ، تو ۳۹ هفته ۱ سانت بودم، ۳۹و ۲ روز ۲ سانت و ۳۹ و ۴ روز تقریبا ۳ سانت که بستری شدم همون ۳۹ و ۴ روز
خیلی خیلی میترسیدم چون فقط میخواستم چک بشم چند سانتم ولی دکتر زایشگاه بعد معاینه شدیدی که کرد(دستش خونی شد در صورتی که با هیچ معاینه ای لکه بینی نداشتم)
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم😶🤍
۱۲خرداد ساعت۱۷:٠۵ جانان خانوم بدنیا اومد
۳۸هفته و ۳روز بودم که برای معاینه تحریکی رفتم کلینیک ماماهمرام تا معاینه عادی رو شروع کرد کیسه ابم پاره شد گفت نشتی داشته متوجه نشدی و معاینه تحریکی رو انجام نداد سریع فرستاد بیمارستان بستری شدم با دو سانت درد نداشتم قرص زیرزبونی گزاشتن ساعت ۱۲ ظهر دردام شروع شد کمکم شدید شد و فاصله هاش کمتر یکم بعد معاینه شدم سه سانت بودم هنوز بعدش شدت دردها زیاد شد و فشار شدیدی پایین احساس میکردم تا پنج بعدازظهر که دردهامو کشیدم بعد اومدن معاینه گفتن موقع زایمانته که اونوقت ماماهمرام رو تماس گرفتن اومد تو چند ساعت فول شده بودم و با شدت دردی که داشتم معاینم نکردن یهو با گفتنایه خودم معاینه کردن بعد هم با چند تا تلاش و زور زدن با کمک ماماهمرام و چند تا برش زایمان شد فقط مامانای گل من قبلش پیاده روی میکردم هر روز و چند روز قبل زایمان گل مغربی میزاشتم سر بچه تو لگن اومده بود و اماده بود در کل سختی خودشو داره ولی وقتی بچه تو میزارن بغلت انگار دنیارو دادن بهت انشالله قسمت همتون🥹♥
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان سپهر💙 مامان سپهر💙 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
من واسه دومین بار زایمان طبیعی تجربه کردم البته پسر اولم ۳۱ هفته با وزن ۱۳۵۰ دنیا اومد واسه همین ماما بهم گفت خودتو شکم اول بدون نه دوم چون اولی کوچیک بود😁
من کل بارداری بخاطر زایمان زودرس قبلی استراحت نسبی بودم سرکار نرفتم پونزده هفته سرکلاژ کردم دکتر ۳۷ هفته سرکلاژو باز کرد من پیاده روی ورزش شروع کردم ۳۸ رفتم ویزیت گفت دهانه رحمت ۳ سانت بازه ولی سر بچه نیومده تو لگن دوره زایمان راحت خانم ابادی شرکت کردم یکی دو جلسه ام حضوری کلاس ورزش رفتم دیگ خودم حرکاتو تو خونه انجام میدادم
دوشنبه یکم اردیبهشت از صبح دردام شروع شد اولش منظم بود هر ده دقیقه یه بار ولی بعد دو ساعت کلا نامنظم شد دیگ همون روز رفتم کلی پیاده روی ورزش کردم زیر دوش صدتا اسکات زدم ولی همچنان دردام نا منظم بود دیگ شب تا صبح بخاطر درد نتونستم بخوابم شیش صبح با ماماهمراهم تماس گرفتم گفت برو بیمارستان معاینه بشی منم خودمو میرسونم با همسرم اومدیم بیمارستان معاینه کرد گفت همون سه سانتی ولی دهانه رحمت خیلی نرمه بچه هم اومده تو لگن ولی هنوز سرش کامل فیکس نیست دیگ بستری شدم و ماماهمراهم اومد خودش معاینه کرد واسه اینکه سرش بهتر بیاد تو لگن یه معاینه کرد که دردناک بود و چهارسانت شده بودم با کمک همسرم و ماماهمراهم ورزشارو شروع کردم و طب فشاری واسم تو انقباضات انجام میداد چون ریتم دردا جالب نبود امپول فشار با دوز کم بهم زدن کم کم دردا شدیدتر شدن و با فاصله کوتاه بین دردا سعی میکردم تنفس بگیرم ماما ماساژم میداد...