۴ پاسخ

عزیزم زایمان اولم طبیعی بودی میشه از تجربه بگی

یعنی چی😐😐😐

از نظر ماما و دکترا عادیه این چیزا
تو فکرش نرو

وای مگه سرزایمان طبیعی مدفوعم میکنیم؟؟من ازهمین میترسم،خیلی بده

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا روزهای ابتدایی تولد
اما من از اول ب هر کد م از ماما ها میگفتم بنظرتون بچه چند کیلو میگفت ی ۳ و خورده ایی هست ولی من چون داخل سونو وزنم ک ۳۵ هفته رقتم بچه ۳ کیلو بود بشون گفتم زیاد نبود برا اون موقع میگفتن ن بابا بچه اولت ک ۳ و ۴۰۰ باشه نکنه میخای این ۴ تا باشه منم چیزی نگفتم دیگ دیگ.دردا اخر طوری بود ک ماما همراهم میخاست منو از تخت بیاره پایین جیغ میزدم دست از سر من بردار و کارم نداشته باش 😄😄
اونم میگقت خب پس برا چی ماما گرفتی وقتی میخاستی خودت تنها باشی
دیگ ۹ سانت شدم جیغ میزدم منو ببرید روتخت زایمان من دیگ میخام زور بزنم بیاد دیگ تحمل ندارم اونا هم میگفتن ن بری اونجا اذیت میشی باید فول بشی🤣این جا بود بای حالت قهری میگفتم خو باش اگ منو نبردید باید کول کنید
ساعت دیگ ۱۱و نیم بود ک بردنم رو تخت گفتن هر وقت احساس مدفوع داشتی زور بزن منم زور میزدم ولی دیگ دردام رفت بودنو نمیتونستم زور بزنم دکتر هر دفعه میگفت موهای بچه رو دارم‌میبینم ترو خدا زور بزن
منم هر چی زور میزدم سر بچه بیرون نمیومد دیگ طوری بود اونا خودشونم نگران شده بودن و جیغ میزدن زور بزن منم هر چی زور میزدم بی فایده بود
مامان maman nini مامان maman nini روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت۵
اول بهم گفت هر وقت انقباض شروع شد یه نفس بگیر زور بزن مثل دفع مدفوع به پایین تنه زور بده و توی هر انقباض اگر سه بار زور بدی خیلی خوبه باز استراحت کن وقتی درد نداری و وقتی انقباض ها گرفت دوباره نفس بگیر و زور بده منم همین کار و میکردم و اصلا نمیخوام بگم کار راحتی بوده چون واقعا انقباض ها دردناک بودن و سخت بود و من همه تلاشم و میکردم جیغ نزنم فقط با همه وجود زور بزنم خیلی ازم راضی بودن و میگفتم عالی زور می‌زنی بعد پوزیشنم و عوض کردن به حالت سجده شدم و با هر زور باشنم رو به عقب میکشیدم و محکم زور میدادن باز دوباره بعد چندتا حرکت به حالت اول برگشتم و میگفتم آنقدر نمونده قشنگ موهاش سرش اینجاست انعطاف لگنت عالیه فقط چند تا زور دیگه خلاصه بعد یکم دیگه پرینه رو برش زدن البته قبلش بی حسی زدن اما به خاطر شدت درد توی واژن اصلا شما متوجه همون بی حسی هم نمیشید و بعد از برش پرینه با دوتا زور قوی انگار یهو خالی خالی شدم و این دختر جوجه منو گرفتن و انداختن رو سینم اگر بگم فقط گریه میکردم و اصلا باورم نمی‌شد من تونستم زایمان کنم دروغ نگفتم فقط میخندیدم و گریه میکردم همین یه لحظه هم به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکردم
یکم که گذشت گفتن سرفه کن و آروم آروم جفت و خارج کردن بچه رو بردن قد و وزن اینا و میخواستم بخیه های منو بزنن که دیگه تهش و پارت بعدی میگم و تمام