۴۶ پاسخ

عزیزم مبارک باشه ایشاااا قدمش برا ایرانمون مبارک باشه زود جنگ تموم شه❤️❤️❤️

سلام گلم زایمان دومت بود

چیکار کردی دهانه رحم اونقدر باز شد چی خوردی بگو بهمون

وزن تولدش چقد بود ؟

مبارک باشه به سلامتی 🥹♥️ ای جون چه عروسک نازی خدا حفظش کنه 😍😍
لباسشو آنلاین خریدی؟؟ 🫢

سلام خوب هستی قدمس مبارک باشه سلامتی شیرخودت میدی یا شیرخشک

خوش قدم باش ❤️😘پسر منم 30خرداد

مبارک باشه .عزیزم بخیه هم خوردی

مبارکه عزیزم قدمش پرازخیروبرکت

ای جووون.بسلامتی زایمان کنید.

مبارک باشه عزیزم بسلامتی

عزیزه دلم ماشالله بهش لباسشم خیلی دلبرع بهش میاد
کپی داداششم هستا🥺🥺😍

االهی شکر زایمان کردی دومی بارم اسونتره الهی شکر بازم میگم کدوم بیمادستان بودی پاستور نبودی عزیز؟منم شاید اینم برم پاستور اولیم پاستوربودم

عزیزدلم

ایدا جانم عزیزدلم قدمش پر از خیر و برکت باشه واست
خدا واست حفظش کنه
ان شاءالله از پاقدم ای فرشته همه چی عالی بشه

الهی عزیزززم مبااارکه پاقدمش خیر باشه

شبیه پسرته

ماشالله بهش😍

برای من دعا کنه عزیزم زایمان کنم

مبارک عزیزم

سلام عزیزم مبارک باشه
شما مشهد هستین کدوم بیمارستان رفتین؟

مبارکه گلم زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه❤

با اپیدورال بودین؟پس خوبه نگرانیتون بی مورد بود هی میگفتین طولانی نباشه دردامو و اینا☺️.
ای جان البالو خانم رو بدین باهاش شربت درست کنیم بخوریم دلمون بحال بیاد😁

خیلی شیرینه بچه ولی سختاشمم داره هرروز شیرین تر میشه خداحفظش کنه

ای جانم قدمش مبارک باشه خدا برات نگهش داره

مبارکه قشنگم

مبارکه عزیزم دردات تو خونه کشیدی ؟

مبارک باشه عزیزم 😘😍
خداروشکر ❤️

سلام آیدا جان قدم نو رسیده مبارک خوبی گلم اسم زایمان طبیعی میاد حالم بد میشه از ترس🥲❤❤

عزیزدلم قشنگم

ای جاااانم قدمش پرخیربرکت باشه انشاا.. ، منم از صب هی دردم میگیره ول میکنه ولی تا حدودی قابل تحمله استرس دارم

سلام‌از زایمانت میشه بگی قبلش چکارایی انجام دادی؟

ای جون دلم ایدا شبیهته ک فرشته کوچولو

چشمت روشن به سلامتی عزیزم😍
احساس میکنم به خودت رفته همین عکسی که روی پروفایل گذاشتی

قدمش پر برکت چه خوب زود زایمان کردین ازقبل ورزش کردین؟

چقد شبیه ب خودته😍🥺😄

قدمش مبارک باشه زیر سایه پدر مادرش باشه انشالله 💚

چند هفته و چند روز زایمان کردی دردات چجوری بود میشه بگی من خیلی نزدیکم

ای جوووووونم خدا نگهش داره چ نازه و نمکه😍😍😍🥺🥺🥺

واااااااای کلا شبیه خودته😂😍عزیزممممم
ماشالا بهش
موفقیت هاشو ببینی 😍😍

مبارکه عزیزم

قدمش مباااااارکه عزیزم دختر ناز و زیبا

عزیزم 🥹 قدمش مبارک

سخت ک‌هست هیچی میری اون دنیا و بر میگردی من خیلی برا این دومی میترسم 😬😭😁

قدمش خیر باشه انشالله.زیرسایه پدر و مادر و امام زمانش باشه

وای مال منم نزدیکه ینی کابوس میبنم قدمش پرخیروبرکت گلم

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۲ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش یک
من روز جمعه دو خرداد چهل هفته‌م کامل میشد ولی هیچ دردی نداشتم دهانه رحمم هم دوسانت بود. دیگه جمعه با نامه بستری دکترم(عفت عظیمی نژاد) رفتم بیمارستان قدس و بستری شدم با خواست خودم. ساعت ۹ صبح بهم آمپول فشار زدن ولی خیییلی سرعتش کم بود تازه ظهرش یواش یواش دردای من شروع شد اما دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد همون دو مونده بود دیگه شب بعداز کلی درد تازه دهانه رحمم شده بود دو و نیم سانت. شبش ساعت ۱۲ با نظر دکترم آمپول فشار رو قطع کردن که رحمم خسته نشه و مثلا به رحمم استراحت بدن اما دیگه دردهای خودم شروع شده بود و شبش هر دو سه دقیقه یک بار دردم میگرفت و ول میکرد. صبح شنبه ۳ خرداد ساعت ۶ دوباره آمپول فشارم رو باز کردن و دردام هی تشدید میشد. دهانه رحمم که بالاخره شد ۳ سانت دیگه به مامای همراهم زنگ زدن که بیاد و وقتی اومد نزدیکای ۴ سانت بودم کلی ورزش بهم داد که انجام بدم و دیگه ۴ سانت که شدم اپیدورال رو برام زدن. اپیدورال هم تزریقش درد داشت خیلی گریه کردم در حدی که نفسم بالا نمیومد. سختیشم این بود که بهم میگفتن موقع تزریق حدود ده دقیقه اصلا نباید تکون بخوری حتی اگه دردات میگرفت و ول میکرد که این خیلی سخت بود برام. اما دیگه وقتی تزریق کردن کم کم کل بدنم آروم شد خیلی حس خوبی بود دیگه هیچ دردی حس نمیکردم حتی انقباضات شدیدم رو
مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ ۲ ماهگی
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مامان سلین مامان سلین روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا
اومدم تجربه زایمان طبیعی مو بهتون بگم
تاریخ ان تی زایمانم ۱۵ مرداد بود ولی توی ۳۷ هفته و ۶ روز ک میشد ۳۱ تیر ماه ساعت ۸ صبح کیسه آبم توی خاب و بیداری بودم ک ترکید یهو دیدم تشکم خیس شد
فورا رفتم بیمارستان رسیدم بیمارستان معاینه شدم ۴ سانت باز شدم همراه با درد بودم منو بستری کردن ساعت ۱۰ صبح دردام یخورده بیشتر شد ۵ سانت شده بود از ساعت ۱۰ تا ۲ ظهر درد کشیدم و خیلی زود دهانه رحمم پیشرفت کرد و باز شد و و وقتی درد دادم و هنوز فول نشده بودم بهم گفتن بی حسی از کمر میخاهی گفتن چون سنت زیر ۲۰ هست ما صلاح نمیدونیم برات بزنیم... چون بعد ها عوارض داره برات گفتن ی کار دیگ ای هم می‌شه کرد استفاده از گاز تنفس ک اونو انتخاب کردم و هی وقتی دردام شدید میشد اونو هی تنفس میکردم.... در حد ۵ ثانیه دردم رو کم میکرد بهم گفتن اگر بی حسی بگیری نمیتونی خوب زور بزنی و زایمانت طولانی تر میشه خلاصه اینکه منم زایمان کردم خیلی سخت بود ولی ارزششو داشت.....🥹👌
مامان مامان اوا مامان مامان اوا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.
مامان آوش مامان آوش ۴ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه