۱۲ پاسخ

ن ربطی نداره
من هم دختر دارم هم پسر
پسرم بیشتر مامانی هست تا دخترم
البته ب نظر من علت رفتار بچتون اینه ک خب بیشتر با شما وقت میگذرونه خب طبیعی هستش ک وقتی باباش باشه دلش بخواد با اون وقت بگذرونه

پسرم هردومون میخواد واس بازی بیشتر باباش و باید من کنارش باشم برای خوابش همه چیزیش شوهرم یه شب من نبودم بیمارستان بودم یه عالمه خرج کرد آخرش هم بچه رو آورد بیمارستان منو دید آروم شد مامانم تا ساعت 12 شب باهاش بازی میکردن باز از اون طرف شب تا صبح میگفت بیدار بودم همش بچم تو خواب دنبالم بوده 🥲

عزیزم نمیشه که بچه ها دوست نداشته باشند
دختر منم همینه
با بقیه خوشتره
دو روز کامل خونه مادر شوهرم بود امشبم مامانم خونمون بود دنبابشون افتاد رفت😑
من قبلا خیلی غصه می‌خوردم
ولی الان میفهمم اقتضای سنشه
و ربطی ب دوست داشتن نداره
فقط وابسته نیست

عزیزم نمیشه که بچه ها دوست نداشته باشند
دختر منم همینه
با بقیه خوشتره
دو روز کامل خونه مادر شوهرم بود امشبم مامانم خونمون بود دنبابشون افتاد رفت😑
من قبلا خیلی غصه می‌خوردم
ولی الان میفهمم اقتضای سنشه
و ربطی ب دوست داشتن نداره
فقط وابسته نیست

پسر اولیم میدونم باباشو بیشتر از من دوس داره
حقم داره چون باباشو‌کم مبینه و تو او زمان کم فقط بازی
ولی با من از صب تا شب بازی دعوا جیغ گریه خنده و....
ولی توی بحث هوای منو دارع پسرم

پسرمن همیشه منو بیشتر دوس داره
به باباش میگه هردوتونو دوس دارم ولی وقتی باباش میره بیرون میگه مامان دروغ گفتم تورو بیشتر دوس دارم😄
ازاون طرفم همسرم همیشه گلایه میکنه که اگه دختر داشتیم منو بیشتر دوس داشت

به دختر و پسر نیس پسر من خیلی وابستمه هرجا من باشم میاد شب حتما باید بغلم بخوابه اصلا نمیزاره کسی به غیر از خودم بوسش کنه حتی باباش
من خسته شدم از این که خیلی زیاد وابسته شده با اینکه بچه دومه ولی چون همش پیش خودم بوده خیلی وابسته شده

حتما دوستت داره از این فکرا نکن خیلی بچه ها زیاد نشون نمیدن خیلیام احساسی هستن

پسر منم همینه ولی شب فقط پیش خودم میخوابه همه حتی پدرشو پس میزنه و بهم مدام میگه مامان دوستت دارم بذار بوست کنم

دقیقا کپ پسر من شوهرم وابسته خودش کرده کنار من غذا نمیخوره 😥

نه ربطی نداره دختر باباییه تره
من اولی وابسته پدرشه منو نمیخواد
دومی وابسته منه

نیازی ب نشون دادن نیست همه ی بچه ها پدر مادرشونو دوست دارن

سوال های مرتبط

مامان نگار مامان نگار ۴ سالگی
خانما توروخدا بیاین بهم بگید کار درست چیه اونایی ک تاپیکای قبلیمو خوندن مسدونن همون اقاعه دخترشو میفرسته خونمون همش رابطه دخترمو دخترش خیلی خوب شده دختر منم میره پیش اون باباش بهش میگه برو هرچیم من میگم میگه عیب نداره دختر اونم میاد بزار بچه راحت باشه بعد من رفتم دم در ک پسرم ک کوچیکه دور نشه از خونه اخه بدموقعست این مرده ام اومد دونه بهم داد برا پرنده هام هرچی بهش گفتم نه احتیاجی نیس زیر بار نرفت منم ب ناچار گرفتم بعد گف انقد بچه هاتو صدا نزن بزار راحت باشن دوبا ه بعد چند دقیقه بهش گفتم پسرمو لطفا بیارین دوباره شروع کرد ب تعارف ک ولش کن بزار راحت باشن بدون شام خوردن برن ناراحت میشمو از این حرفا منم بهش گفتم نه میخوام ببرمش دستشویی دیدم دوباره خودش رف اوردش ی لقمه کبابم گرفت سمت من گف حتما باید بخوری گفت نه ممنون من شام خوردم یه سره اصرار کرد تا پسرم از دستش گرفت خیلی حس بدی دارم نمیدونم واقعا تو عالم همسایگی اینطوره یا کلا ادم خوبی نیس
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
مامانا لطفاً اگه تجربه مفیدی دارین درباره سوالم جواب بدید...
وقتی می‌رید خونه مادر شوهرتون و بچه های خواهر شوهرتون و برادر شوهرتون با بچه تون بازی نمی‌کنن
حرصش میدن یا باهاش دعوا میکنن و کتک کاری میکنن
شماها چیکار. میکنید
من دلم میسوزه برا بچه ام خیلی ناراحت میشم قیافه ام هم تابلو میشه ک ناراحتم
چند روز پیش بچه خواهر شوهرم ک همسن پسرمه س بار پسرمو زد من هیچی نگفتم بار آخر رفتم لپشو یواش کشیدم گفتم پسرمو نزن اونم یهو جییییغ و داد ک زندایی منو زد .... حس کردم خواهر شوهرم ناراحت شده بعدش با جاریم نموندن برا شام و رفتن
مادر شوهرمم گفت بهتر بزار برن بچه هاشون اذیت میکنن
البته خواهر شوهرم با من رابطه اش خیلی بهتر ه تا جاریم
البته همیشه پسر خواهر شوهرم با پسرم دعوا میکنن و هولش میده اذیتش می‌کنه ولی پسرم دوستش داره
منم اکثر وقتا ب رو خودم نمیارم میگم بچه اس اونم با اینکه پسرمو اذیت میکنه
اما اون روز واقعا عصبی شدم از دستش
بنظرتون من بیشتر حق داشتم ناراحت بشم یا خواهر شوهرم
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
چقدر دنیای بچه ها پیچیده اس، من با جاریم تو یه ساختمون زندگی میکنم قبلا کم و بیش رفت و آمد داشتیم در حد سر زدن دو سه ساعت خونه هم میرفتیم الان دوسه ساله جاریم دیگه نمیاد بگم پارسال اومده باورتون نمیشه ، در صورتی که من بیشتر میرم خونه اونا چندوقتی دیدم نمیاد منم گفتم خب وقتی اون نمیاد من چرا میرم؟ منم رفت و اومدم کم شد ، بعد پسراش یکیش ۱۰ ساله یکیش ۷ ساله پسر من خیلی باهاشون جوره ،امروز برده بودمش دوچرخه بازی کنه پسر کوچیکه جاریم هی به پسر من می‌گفت دنبالم نیا، پسر منم مگه ول میکرد هی میدونید دنبالش ،بهش گفتم مامان ندو دنبالش دوس نداره دنبالش بری! پسر من خیلی دوس داره اونو ولی اون چسبیده بود به پسرای همسایه ها و به پسر من اینجور میگفت منم با خوبی بش گفتم دوسِت داره که دنبالت میاد تو خونه هم بهونتو می‌گرفت بعد تو اینجوری میکنی ! منم دیگه به پسرم گفتم بازی خودتو بکن کاری به بقیه نداشته باش ولی باز میرفت ، دیگه وقتی خواستیم بریم خونه پسرمم بهونه نگرفت که بره خونشون باهاش بازی ! 🥲 طفلی پسرم دید چجوری باهاش رفتار کرد نرفت پیشش دیگه💔 دلم کباب شد واسه بچم ، شما اینجور وقتا چی میگید به بچتون که خودشو نبازه و دلش نشکنه؟