خانما توروخدا بیاین بهم بگید کار درست چیه اونایی ک تاپیکای قبلیمو خوندن مسدونن همون اقاعه دخترشو میفرسته خونمون همش رابطه دخترمو دخترش خیلی خوب شده دختر منم میره پیش اون باباش بهش میگه برو هرچیم من میگم میگه عیب نداره دختر اونم میاد بزار بچه راحت باشه بعد من رفتم دم در ک پسرم ک کوچیکه دور نشه از خونه اخه بدموقعست این مرده ام اومد دونه بهم داد برا پرنده هام هرچی بهش گفتم نه احتیاجی نیس زیر بار نرفت منم ب ناچار گرفتم بعد گف انقد بچه هاتو صدا نزن بزار راحت باشن دوبا ه بعد چند دقیقه بهش گفتم پسرمو لطفا بیارین دوباره شروع کرد ب تعارف ک ولش کن بزار راحت باشن بدون شام خوردن برن ناراحت میشمو از این حرفا منم بهش گفتم نه میخوام ببرمش دستشویی دیدم دوباره خودش رف اوردش ی لقمه کبابم گرفت سمت من گف حتما باید بخوری گفت نه ممنون من شام خوردم یه سره اصرار کرد تا پسرم از دستش گرفت خیلی حس بدی دارم نمیدونم واقعا تو عالم همسایگی اینطوره یا کلا ادم خوبی نیس

۱۱ پاسخ

من نمیتونم اون آقا رو قضاوت کنم چون نه دیدمش نه شناختی روش دارم شاید واقعا اخلاقش اینه و بی منظور باشه ولی شما و شوهرت و خیلی راحت قضاوت میکنم واقعا تو این دوره و زمونه چجوری اعتماد میکنید بچتون و بفرستین خونه کسی!؟این همه اتفاقای بد از جانب خانواده درجه یک چه برسه به همسایه و غریبه....شاید اون مشکلی نداشته باشه بچش تا ده شبم خونتون بخوابه شما هم باید مثل اون رفتار کنید؟؟؟؟؟نگو شوهرم میگه ولش کن بره زورم نمیرسه یه سری مسائل دیگه شوهر و مادر و هرکس دیگه ای که فکرشو کنی نمیشناسه تو یه مادری مسئولیت داری در قبال بچت باااااید ازش محافظت و مراقبت کنی دختر و پسر فرقی نداره پیش خواهر و برادر خودتم نذار چه برسه خونه همسایه واقعا برام عجیبه تو این زمونه با این سطح اطلاعات و شنیدن خبرای عجیب و بد هنوز پدر و مادرای دل گنده مثل شما پیدا میشن

عزیزم از این آدم های سمی که اصلا شناختی نداری دوری کن دیگه بچه آن را هم نزار بره

من رفتم خوندم صجبتاتون بنظر من شاید قصدی نداره و از روی لطف و اینا اینجوری یا مدل خاله زنکیه
نمیتونه که دیوار بیاد خونه شما پس الکی نترسید
ولی این ریسکم نکنید شل بگیرید
سری بد دیدیش بهش بگو شوهرم سلام رسوند بهش گفتم بنده خدا همسایه میگه کمکی دارین بگین انجام میدم گفتن اقای فلانی این از لطفشون کمک حال همه هستن یه شب بگیم با خانمش تشریف بیارن منزل ما حالا خودتون که زیاد میاین بیرون انشالله به خانمتونم بگین بیان بیرون تا با ایشونم اشنا بشیم یجوری حالیش کن شوهرت میدونه و منم بلا بع نسبت خنگم و نمیفهمم تو یه قصدی داری و تازه میخوام با خانمتم دوست شم

من دختر داشتم خونه نورچشمم هم بدون خودم نمی فرستادم

من اصلا دوست ندارم بچم خونه کسی بره تنها مخصوصا اصلا به هیچ عنوان حتی اگر بشناسم لطفا نزارین به خاطر افکار شما که مثبت‌ فکر میکنین بچها آسیب ببینن جبران پذیر نیست

این کاملا تابلو که داره کرم میریزه خودت میگی چندبار فالگوش وایستاده خیلیییی مراقب باش اصلا باهاش حرف نزن سلامم نده خدایی نکرده زندگیتو داغون میکنه ها اصلا کاملا معلومه مریض روانی

خواهر زاده همسرم یه پسر ۱۶ سالس.هر و قتل پسرمونو می‌بره تو اتاق باهاش بازی کنه شوهرم زود می‌ره بهش میگه ارادو نبر تو اتاق .اصلا نمیزاره بچه با بچه های بزرگتر تنها باشم چه برسه با یه مرد گنده

عزیزم اولین کار درستی که میکنی اینکه به شوهرت بگی رفتارایی که از مرده دیدی به هر قیمتی هم که شده این مرد نرمال نیست نزار بچت بره پیششون خیلی دوس دارن بچه اونا بیاد پیش شما. من اگه جات بودم جز سلام جواب هیچ کدوم از حرفاشو نمیدادم یه سلام و الفرار و سال بعد هم جا بجا میشدم

از من میشنوی
مرد همسایه چه مهربون چه نامهربون اصلا باهاش همکلام نشو و اجازه نده بچه هات برن خونشون واسه بازی
حالا دیگه خودت میدونی عزیز

من خونه قبلیم دو طبقه بود ک ورودی پله ها یکی بود طبقه پایین صاحب خونه و طبقه بالا خودمون بودیم
صاحب خونه ی پیرمرد بود ک تنها زندگی میکرد هروقت ازخونه میزدم بیرون صداپامو ک میشنید درخونش رو باز میکرد و به هربهونه ای به پسرم خوراکی میداد چندباری هم گفت بزو از تو خونم عروسک بردار ک اصلاااااا اجازه ندادم چندباری باهم همکلام شدیم یبار گفت خونم تو اصفهان خالیه کسی نیس خوشحال میشم بیای منم گفتم باهمسرم انشالله بیاییم یبارم گفت کجایی هستی گفتم عربم گفت به به اینم بگم بامهربونی میگفت فقط حسم مثل شما بد بود به شوهزم گفتم اونم گفت ک اره اصلا مرد درستی نیس و حواست باشه وقتی من نیستم اصلا دروبازنکن
چندباری اومده بود درخونم خلاصه بشدت میترسیدم و بعد اون اصلا باهاش رودر رو نمیشدم

وا نزار دختر بچه بره خونشون. مگ ادم با همسایه رو در بایستی داره. دختر بچس ید چیزی بشه. تا عمر داری میسوزی. سفا و سخت با اخم قطع رابطه کن اصلا ساممم نده خیلی راحت. تو این زمونه ادم ب عزیزترین کسش اعتماد نداره چ برسه همسایه. سر بچت هیچ جوره ریسک نکن

سوال های مرتبط

مامان ماکان 🧿💜 مامان ماکان 🧿💜 ۴ سالگی
مامانا خیای سردرگمم پسرم که پارک میره کسی میزنتش بهش میگم از خودت دفاع کن بزنش این که میزنه دیگه بزن بزن تموم نمیشه از طرفی چندبار پیش اومد کسی زدش این فقط نگاهش به من بود دفاع نکرد از خودش
وقتی هم میگم بزن توهم دیگه دست از زدن برنمیداره بعد میگم ماکان زدن بده دوباره میگم کسی زد بزنش انگار اینم گیج شده
اخه یبار وایسادنگاه کرد بچه چندتا زد تو سربچم منم دیدم بچم واکنش نداشت فقط به من گفت مامان با گریه بعد من به بچه گفتم خیلی کارت بدبود زدی مامانش اومد گفت خوب کرده زده حقش بوده سر راه سرسره وایساده باید میزده منم دعوام شد باهاش تو پارک بنظرشما چیکارکنم تو این مورد توپارک خیلی داستان پیش میاد مثلا یه بچه یهو بی دلیل شکم بچمو گازگرفت یه هلش میدن دستشو میکشن من همیشه بهش تذکر میدم اصلا نه کسیو هل بده نه بزنه نه لباس بکشه وقتی دیدم همه با بچم اینکارو میکنن اینم وایمیسه گریه میکنه منم دائم میگم بزن توهم حالا که داره میزنه دوباره میگم ن نزن زدن بده خل شدم
مامان آروین مامان آروین ۴ سالگی
شب بخیر بچه ها لطفاً راهنماییم کنید

پسرم دو سه روزی هست ک دوره ویروس اسهال استفراغ رو تموم کرده و خداروشکر خوب شده بعد داداش بزرگش ک از مدرسه اومد گلاب ب روتون اسهال بود من بهش دارو دادم خداروشکر رو ب راه شد ....حالا از اونور پسر برادر شوهرم هم زودتر از آروین مریض شده بود و بستری شد و تازه امروز مرخص شده بود اونم همین ویروس اسهال استفراغ رو گرفته بود حالا بچه اسهال استفراغش خوب شده فق الان بیحاله خوب غذا نمیخوره در واقع میل ب غذا ندارع بعد امشب برادر شوهرم زنگ زد کف ک نیومدی پیش بچه ک شاید بچه هارو دید اشتهاش یکم باز شه بخاطر بچه ها ی چیزی بگو بعد بهم گفت فردا حتما بیایی خونمون منم گفتم باشه نگفتم ک میترسم بیام بچه ها دوباره مریض شن الان بنظرتون چیکا کنم برم یا نه یا بپیچونم یا اگه برم امکانش هست دوباره بچه ها مریض شن الان من پسر بزرگم رو نمی‌دونم این ویروس رو گرفت یا نه اون اسهالش بابت چی بود البته دو هفته پیش پسرم از مدرسه اومد صداش گرفته بود گف سرم درد می‌کنه و تب شد و روز دوم یبار فق بالا آورد بع سرم زد دکتر خداروشکر خوب الان با این تفاسیر تکلیف من چیه
مامان پسرک من🤸 مامان پسرک من🤸 ۴ سالگی
بچه هاتون کتک میخورن چه واکنشی نشون میدن؟؟
دیشب مادرشوهرم مهمان داشت پسرم داشت با پسرش بازی میکرد یهو پسر اون زد زیر گریه و رفت بغل مامانش ک دقیقا کنارش بود پسر منم بلند شد و رفت اونور تر نشست گریه کردن بقیه پرسیدن چی شده مادرش گفت پسرمو زد رفت اونور گریه کرد بعد خندید گفت مثل پسر فلانیه میزنه بعد برای اینکه دعواش نکنن خودش گریه میکنه من خیلی عصبانی شدم بلند و با صدایی ک مشخص بود خیلی عصبانیم گفتم پسر من بیخودی کسی رو نمیزنه گفتم ارمان چی شده با کریه تعریف کرد زده روی پاش (چند دقیقه قبلش همون پاش ضربه خورده بود)پسرمم خیلی بد زده بود توی صورت بچه .بعد پسرم اومد بغلم خیلی ناراحت بودم گفتم دوستت از قصد نزده دستش خورده ولی اصلا اروم نمیشد داد و بیداد میکرد که نههه اذیتم کرده وحشتناک داد میزدگفتم باشه الان برو بوسش کن اشتی کنین نرفت.اوناهم رفتن خونشون بعد با پسرم حرف زدم گفتم نباید میزدیش وقتی کسی تورو زد بلند بگو نه نزن اگه بازم زد به من یا بابا بگو...
میدونم پسرم خیلی حرف گوش کنه سری بعد مطئنا نمیزنه ولی میترسم کلا از دفاع کردن از خودش بترسه.یه جورایی پیشمون شدم که اینقدر محکم گفتم کسی رو نزن از طرفی هم به شدت میترسم شخصیت قلدرانه ای پیدا کنه...کار درست چیه؟؟
مامان پسرک من🤸 مامان پسرک من🤸 ۴ سالگی
میشه لطفا همگی‌جواب بدین؟؟
اونایی که بچه همسن من دارین چقدر بهتون وابستت؟میزاره شما بدون اون جایی برین؟شبا باید پیشش بخوابین؟غذاشو خودش میخوره یا شما بهش میدین؟در طی روز چقدر میاد توی بغلتون بشینه؟
ممنون میشم به همگیش حواب بدین


من خیلی نگران وابستگی های پسرم هستم نمیدونم طبیعیه یا نه.من هرجا برم میخاد دنبالم بیاد فقط کنار باباش وامیسته اونم نه با میل و رغبت.با پسرعموشم خیلی خوبه گاهی پیش اون و چندتا بچه ی صمیمی فامیل میمونه ولی همیشه ترجیحش کنار من بودنه.با بقیه بیرون میره البته در صورتی که من بدونه من حتما خونه میمونم.۳بار جای خوابشو جدا کردم که پیش داداشش بخابه ولی باز داداشش چندشب نبوده و اجبارا برگشته پیش من و الانم پیش من میخابه.از اولی که غذاخور شد قاشق دادم دستش خودش میخورد منم میدادم ولی الان خیلی کم پیش میاد خودش بخوره منم ندم هیچی نمیخوره...نمیدونم این وابستگی ها طبیعیه یا نه...خیلی از طرف اطرافیان سرزنش میشم که بچت لوسه وابستس و...
مامان طلا🌸 مامان طلا🌸 ۴ سالگی
سلام مامانا ممنون ازتون بچم ترخیص شد جواب ازمایشاش خوب بود با شوهرم رفتیم دکتر گف دوروز بمونه من اصرار کردم ک ن اول سرم بزنه اگ بهتر نشد برا بستری بیارم ک گف پس ازمایشش اوکی بود ببرید از ۵ بیمارستانیم شوهرمم ب دکتره هی میگف هرچی خودت صلاح میدونی منم میگف ن بستری نمیکنم حالا ک تموم شد تو راه برگشت شوهرم انقد دعوا کرد باهام ک تو هیچی حالیت نیس بچه رو بردی اونجا اگ عفونت بیمارستانی بگیره اگ فلان بشه گفتم خودت بودی میگفتی اصلا نمیخایم ازمایش بعدم تو ک دکتر گف دوروز بستری گفتی هرچی صلاخه گف من مبخاسم تو ببینی اونجا چخبره کسی ب بچت رحم نمیکنه گفتم مگ تو این ۴ سال چندبار امپول سرم زده اولین بارشه اونم چون ۵ روزه بچه غذا نخورده امروزم از صب خابه حتا بچم نای حرف زدن نداشت گفتم سرم بگیره بوتش کم اب نشه تو چرا دایه دلسوزتر از مادر شدی اونم گف هرچی بشه گردن توعه همبشه تو این ۴ سال تو تمام مریضیا بچم همینه من مث برگ گل مراقبشم درسال یکی دوبار شاید مریض بشه ک اکثرا نمیزارم کار ب دکتر برسه تو این ۴ سال ن امپول زده ن سرم ن بستری اینبار انفولانزا گرفتیم بمن میگ تو فقط فیلمته جاتووسط خونه انداختی ی سرماخوردی بجه هم گرفتی دور بیمارستانا خیلی قلبم شکست از حرفاش بحا تو مریضی دلداری ب ادم بده همیشه همینه خیلی دلم پره 😭😭