۸ پاسخ

تو اینستا گفتاردرمان خوب زیاده، انلاین براش فیلم بفرست ببینه، مشکلش رو ارزیابی کنه بهش تمرین بده. خیلی دیگه ژولاتی شده مشکل پسرت، خودشم اذیت میشه

دستتون درد نکنه خدا خیرتون بده

سلام خانوم ها خوبین
اگر کسی لباس پسرانه برای 4 ال 5سال داره
من لازم دارم میشه بفرستین برام

منم پسرم دقیقا همین مشکل داره

عزیزم واسه مشکلات بلع بهتره به متخصص گوش حلق و بینی مراجعه کنی

یبوست یا مشکل گوارشی نداشت؟دختر من ب بعضی بو ها اینجوره مثلا بوی پیاز...یا وقتی زیاد گشنش بشه

رفلاکس نیس؟
باید کاردرمانی ببرید ک عضلات بلع را تمرین بده بهش

انقد غذا رو تو دهنش نگه میداره که عق میزنه

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۴ سالگی
یعنی این بچه یه کارایی میکنه که من تو هیچ بچه ای ندیدم اذیتاش آزار دهنده اس نمیدونم چیکار کنم ...
همش میگم کاش شیطنت می‌کرد بدو بدو می‌کرد بپر بپر می‌کرد ولی این کارارو نمیکنه مثلا یه نمونش اینه که مثلا سفره میندازیم غذا بخوریم انگار که یه بچه ی دو سالس میاد سفره رو به هم میریزه دیشب کاهو آورده بودم کنار غذا اومد نشست همه رو پخش خورد کرد و پخش کرد این ور اون ور نزاشت بخوریم، تخمه میاریم بخوریم نمیزاره میاد پخش میکنه تو خونه، از سر و کول همه بالا میره میزنه، خواهر کوچیکم رو میزنه حتی میره رو دوش شوهر خواهرم میشینه یعنی یه کارایی میکنه عجیب غریب اصلا با اسباب بازی‌اش بازی نمیکنه میره جعبه دستمال کاغذی برمی‌داره خالی میکنه تو خونه کارایی که تو دو سالگی هم دیگه بچه ها انجام نمیدن میره آب برمی‌داره میریزه رو مبل ها
همش هم حرف میزنه و میپره وسط حرف دیگران مثلا من و همسرم اصلا نمیتونیم دو کلمه با هم حرف بزنیم یه جا مهمونی هستیم اجازه نمیده هیچ کس با من یا باباش حرف بزنه
نمیدونم دیگه چیکار کنم
مامان حسین مامان حسین ۴ سالگی
واقعا از وقتی ازدواج کردم و به خصوص وقتی مادر شدم تازه فهمیدم مادرم چقدر فرشته است...واقعا حقه که بهشت زیر پای مادرها باشه، هر چی بیشتر میرم جلو بیشتر به این نتیجه میرسم، دو هفته پیش خیلی بد سرما خوردم رفتم دکتر اومدم به سختی وایسادم پای گاز غذا پختم که شام داشته باشیم و بعدش هم کارای حسین و شستشو ظرف ها و کارای خونه هیچ کس حتی یه لیوان آب دستم نداد چقدر دلم پر کشید برای خونه مامانم که وقتی مریض میشدم نمیزاشت آب تو دلم تکون بخوره...
حالا از دیشب که حسین مریض شد همسرم خوابید و من تا صبح بیدار موندم از صبح هم خودم درگیر دکتر و سونوگرافی بودم حسین پیش مامانم بود، غروب همسرم اومد خونه دیدم اونم مریض شده اونم بد مریض افتاده یه گوشه نه حرف میزنه نه هیچی حتی غذا نمیخوره لقمه گرفتم دادم بهش خورده خودم دارم از پا میفتم سرگیجه دارم از بی خوابی ولی باید حسین رو هم نگا دارم نره سمت باباش که اون استراحت کنه...
دلم میخواست حداقل منم وقتی مریض میشم همسرم بگه برو یه ساعت تو خلوت خودت استراحت کن من پیش بچه هستم