۵ پاسخ

عزیزم چندم زایمان میکنی؟؟

ان شاالله بغل می کنی دخمل کوچولوتو

چرا من الان دارم گریه میکنم ؟؟؟؟ چون خودمم دختر دارم !!!

به سلامتی زایمان کنی ❤️❤️😍

اخ عزیزممم😍😍🥹
ان شاءالله بسلامتی زایمان کنی نی نی قشنگتو بغل بگیری😍😍🥹

برا منم دعاااا کن انقدر از زایمان میترسم...
اصلا تحمل درد ندارم نمیدونم چطور میخام زایمان کنم🥲

سوال های مرتبط

مامان سید کوچولوم🫒🫀 مامان سید کوچولوم🫒🫀 هفته سی‌وپنجم بارداری
سلام ..
سلام گل پسر قشنگم ..همونی که ب تازگی و چند ماهی هست توی دلم اومدی و خونه تو شده دل من🥹❤️🫀

تو با اومدنت زندگیمون رو خیلی تغییر دادی ..زندگیمون بعد اومدن تو پر از رنگ های شاد و خوشی و انتظار دیدار شده...💕

من با اینکه ندیدمت ولی وقتی تکون نخوری برام کلی دلم شور میزنه که نکنه بچم چیزیش شده 🥰خدای نکرده..
تو نیامده شدی دنیای من و بابا 💙..شدی ی فرشته کوچیک و امید خونمون تو نیامده شدی برکت و نعمت خونمون🤩😍🌺

قربونت برم من درسته که مامان داره تو این هفته ها خیلی سختی می‌کشه از تنگی نفس ..لگن درد..دستشویی رفتن سخت..بی خوابی یا کم خوابی..حساسیت و کلی علائم دیگه ولی اینا دلیل این نیس که من ناراضی ام از بودن تو گل پسر درسته یکم تحملم کم شده ولی همه اینا ب اومدن تو و دیدن روی ماه قشنگت هم اینکه میرزه هم تموم می‌کنه خستگی هامو 🤩💙🤩🫀

وجود منی تو قلب مامانیی ❤️🫶🏻 الهی زنده باشی مامانممم..الهی عاقبت بخیر باشی پسر گل من ..الهی از سربازان امام زمان عج ❤️ باشی فدات شمممم🤰🏻🤩🫶🏻

ما منتظریم تا روز دیدار تو برسه و تو رو از تو دلم بیارن روی سینه من بکذارن تا با وجودت همه استرس و فکر و خیال و هرچی هست بشوره بره فقط بشم مامان توووو🥹🥹🥹🥹

به وقت ۳۳هفتگیی👩🏻‍🍼
۲۳ـ۶ـ۱۴۰۴..هشت ماهگی..😎
مامان دونه مامان دونه ۳ ماهگی
پسرِ قویِ من سلام!
بالاخره با کمک هم ماه هشتم بارداری رو ترک کردیم و وارد ماه نهم شدیم..
آخ جون باورت میشه؟ خیلی خوشحالم مامانی .. یه روزی پر بودم از ناامیدی و با اشک نوشتم یعنی میشه منم رنگ ماه نه رو ببینم؟! و امروز دیدم!
خدا خیلی بزرگه.. تو باعث شدی من ایمان از دست رفتمو دوباره بدست بیارم مامان.. امشب یکی از ناب ترین و درعین حال دلگیر ترین شب های زندگیمه ممکنه بخاطر شرایط بارداریم این اولین و آخرین بارداری باشه که تجربه میکنم..
اگه دلم به حرکات و رقصیدنت توی شکمم تنگ بشه چی؟
این لگد ها اولین زبان مشترک بین من و تو بودن.. وقتی از غذایی که میخورم راضی هستی و به نشانه تشکر لگد میزنی، وقتی پوزیشن خوابم تو رو توی تنگنا قرار میده و اذیت میشی و دست و پا میزنی، وقتی خوابیدم از جام پامیشم بابا بهم میخنده میگه شکمت یه ور شده و تو کنج کردی یه گوشه..!
همه این حرکات و لگد ها مثل یه رازه ، رازی که فقط من و تو ازش باخبریم.. گاهی بابات رو توی این حس ها شریک میکنم و تا بابا میاد دیگه تکون نمیخوری و منو ضایع میکنی🥲
شب های دیگه از ترس اشک میریختم، ترس زبونم لال از دست دادن یا اذیت شدن تو.. امشب از خوشحالی اشک میریزم!
قندِ من!ممنون که توی این مدت مهمون شکمم بودی مامان.. ممنون که باعث شدی این احساس قشنگ رو تجربه کنم..
حرکات شیرینت همیشه به یادم میمونه
بارداریِ تو یه تجربه‌ی خاص بود برامون..
خیلی برای من و بابا عزیزی
بینهایت دوست داریم پسرکم