۱۰ پاسخ

استرس نباید ایجاد کنیم .ولی بله احتمالش زیاده .خیلی نباید خیال راحت بود

عزیزم خوابها وکابوسهامون برای فکر های توی سرمونه آروم باش خدا کنه جنگ نشه اگه هم بشه شده دیگه چی میشه کرد به خدا پناه ببرهیچ اتفاقی نمی افته انشالله

مریم باورت میشه منمم عین توم 😟

متاسفانه قراره دوباره شروع بشه😮‍💨

منم چیزای راجبش خوندم ممکنه باز جنگ بشه..
ولی عزیزم سعی کن اروم باشی زندگیتوکن ب این چیزام فکرنکن
مرگ وزندگی دست خداس تاخدا نخاد هیچ اتفاقی نمیفته

خدا بخیر کنه واقعا🥺

وای ن من خوشحال بودم تموم شده 😭😭😭

انشالله همه چی به خیر میگذره خودتو زیاد درگیر نکن از استرس هر بلایی ممکنه سر آدم بیاد ممکنه جنگ تا بیخ گوشت بیاد و رد بشه یا تموم بشه اما استرس زیاد دیگه رد نمیشه ها بچت گنا داره خودت سنی نداری اگه بمیرم همگی میمیریم مطمئن باش

همون اول که هنوز تایید نشده بود گفتن موقت

😭😭😭😭منم حالم همینه پاشو صدقه بده انشالله که خیره دوباره جنگ نشه من دق میکنم

سوال های مرتبط

مامان قلبم 💖💖 مامان قلبم 💖💖 ۲ سالگی
دیروز بردیم دختری ثبت نام مهد کودک کردیم
امروز اولین روزی بود که رفت از ساعت ۸ تا ۱۲ ما ساعت ۹ اونجا بودیم اولش ۱۰ دیقه تاب بازی کرد بعدش راضی شد بره تو من کلا نیم ساعت تو مهد کنارش بودم توی این نیم ساعت خداروشکر با بچه ها سریع دوست شد و انس گرفت چون از قبلم جمع بچه هارو خیلی دوس داش ارتباط اجتماعیش خوب بود ولی نمیدونستم در این حد
تامن اونجا بودم ۳تا بچه اومده بودن خواب‌آلود و بی انرژی اصن نه حرکتی
ولی این دختر ما دس میزد به همه چی همه بازارو امتحان کرد تو کمد چن تا ماشین چوبی که سرهم میشدن رو دید میگفت از اینا میخایم مربی براش آورد بعد با یکی از دخترا همشونو ریختن دوباره ساختن بعد رفت با یکی از پسرا الاکلنگ بازی کرد در کل بچها ی اونجا رو به تحرک و بازی انداخت
من دیگه نیم س بودم گفتم به مربیش میرم فک کنم مشغول شده و اومدم باباش ظهر رفته بوده دنبالش گفت به زور آوردمش بیرون همه از جنب وجوشش خوششون اومده بود باعث انگیزه تو بقیه بچه ها م شده بود
اونجا مادریارم دارن بچه هارد هر نیم ساعت میبره دستشویی گفتن یه دست لباس اضافه هم بزارین اگه خدانکرده کثیف کردن ما عوض میکنیم و میشوریم
درکل تاالان ۲میلیون هزینه ثبت نام و وسایلی بود که تا این پایه براش گرفتیم
ماهی یکی و نیمم شهریه
ولی بنظرم می ارزه هم بچه ها باهوش تر میشن تو محیط اجتماعی قرار میگیرن هم من تا ظهر سر آرامی دارمو به کارام میرسم و تو خونه ورزش میکنم
اینم عکس حیاط مهده وقتی همه ی بچه بودن
مامان ریحانه ♥️ مامان ریحانه ♥️ ۳ سالگی
اومدم ی کم درد و دل کنم
واقعا من با این ی بچه قد صد سال پیر شدم
اومد دنیا تا پنج ماهگی ی ور رو نگاه می‌کرد
هر کاری میکردم ولی فایده نداشت ی سمت سرش تخت شده بود
اون یکی سمت برآمده
رفتم براش کلاه فرم دهی گرفتم هر ماه می‌کوبیدیم میرفتیم اصفهان بخاطر اصلاح سرش
از اونور تا دو سالگی یبوست شدید داشت هر سری بخاطرش باید میرفتم دکتر
بی‌خوابیش از اینور بهم فشار میاورد
قبل اینکه چهار دست و پا بشه ی کارایی می‌کرد فک کردم داره زور میزنه دستشویی میکنه بزرگ تر ک شد ادامه داد به ی جایی خیره میشد و عرق بود ک میریخت و عی با خودش ور میرفت
باز دکتر رفتن شروع شد دکترا میگفتن اون چیزی ک تو فک میکنی نیست یادش میره
روانشناس ها میگفتن هست و بهش محبت کن بغلش کن
من خییییلی بهش محبت میکنم
هی چپ و راست میرم قربون صدقش میرم
میدونم اون حسی ک توی ما بزرگترها هست با بچه فرق داره
ولی به هر حال از این کار لذت میبره
چند ماهی بود ترک کرده بود ولی دو هفته هست به طرز وحشتناکی شروع کرده اون لحظه هرچی صداش میزنم ک حواسشو پرت کنم جوابمو نمیده حتی بازی میکنم میره ی جا شروع میکنه انجام میده
مجبورم از این حالت بلندش کنم
میبینم میره جایی دیگه جلو چشم نباشه انجام میده
خییییلی خسته م واقعا
از اینور هم حرف نزدنش
باز فردا نوبت مشاوره گرفتم ولی حس میکنم بازم قراره ی سری حرف تکراری بشنوم
شما اطرافتون این مورد رو دیدید؟؟