سه شبانه روز نمیتونستم بخوابم پسرم تب داشت دیشبم بیمارستان همش بهونه می‌گرفت از پرستارا میترسه از این اتاق میترسه فقط توی بغلم خوابیده بود
خودم کم اوردم بخدا کم آوردم همش ادای آدمای قوی رو درمیارم
حالا خودم حالم بده اورژانسم
شوهرمم دیشب عین خیالش نبود راحت رفته خونه مامانش خوابید
زنگ زدم بیاد یکساعت بچه رو نگهداره انگار میخواد کوه بکنه جنجال به پا میکنه
واقعا خسته شدم اینجا پرستارا و غریبه ها بخدا بیشتر بهم کمک میکنن

خستگی بیشتر مال بی خیالی شوهرت هست مردشور مرد بد رو ببرت

الهی خدا سلامتی بده به گل پسرت.
امان از این مردای بی درک😡😡😡
ولی بنظرم تو خونه م بری باز فکرت پیش بچته،پدرارو نبین دنیا رو اب میبره اونا رو خواب.
میدونم ک سخته ولی قرار نیس تا همیشه بیمارستان بمونی ک، پسر منم جدیدا یه مطب ساده میریم کلی جنجال ب پا میکنه چ برسع سرم و امپول بزنن

درکت میکنم منم پسرم بستری بود همش دنبال حمایت و توجه همسرم بودم ک خداروشکر اوکی بود ولی امان از اینکه مرد بد باشه استهلاک و خستگی بیشتر میشه

بعضی وقتا واقعا میمونم چی بگم ، این مردا دیگه چه جور موجوداتی هستند ،چی پیش خودشون فکر میکنن آخه ... 😑😑😑
خدا انشاالله زودتر حال هر دو تونو خوب کنه ..
منم دیروز به شوهرم گفتم بیا الان عصره هوا خوبه دخترمونو ببریم بیرون طفلی همش تو خونس گناه داره خب .نشست پای تلویزیون انگار نه انگار. حالا رفتم آسانسور قطعه ، سه طبقه رو با بچه به بغل و کالسکه ۹ کیلویی تو این دست ، رفتم پایین .... هر لحظه استرس داشتم . ای خدا

وای خدا. عزیزم مادر و پدرت دورن؟ خواهر برادرت بیان کمک. دوستی کسی

اخ اخ 😔😔😔