سلام اعصابم خیلی خورده سرظهر بچم آماده کردم که ببرم حموم همه چیزو آماده گذاشتم بردم سرش شامپو زدم وآبکشی کردم دیدم مادرشوهر اومده بالا داره صدام می‌کنه این بچه تاصداشو شنید شروع کرد گریه کردن قبلش ساکت بودا دیگه هی پشت در حموم صدا می‌کنه بازکن تا بیام کمکت این بچه هم صداشو که می‌شنید گریه و زاری که من میخا برم پیشش آخر سر مجبور شدم درو باز کنم اونم بیاد تو بچه رو درآوردیم از حموم برد که لباساشو بپوشه همه رو پوشیده بود فقط گفت نمیتونم پوشکش کنم گفتم خودم الان میام تا اومدم بیرون از حموم دیدم بچه رو برداشت و برد خونشون 😤😤😡😡آخه این بچه سرما بخوره من بدبخت باید سختی بکشم منم سریع لباس پوشیدم و رفتم دنبالش هی گفت بیا بشین گفتم نه میخا ببرم بخوابونمش بعد با تشر به پسرم گفتم مگه تو الان از حموم نیومدی سرما میخوری آخرسر بچه رو برداشتم اومدم خونم یعنی اون لحظه دوست داشتم خودزنی کنم از دست این بشر بچم دیگه داره یه سالش میشه دوست دارم خودم ببرمش حموم هر سری که می‌فهمه بردمش حموم میگه تمیز نشستی 😡😡
بنظر شما زیاده روی کردم شما بودید چیکار میکردین ؟؟؟

۱۵ پاسخ

منم همین مشکل و دارم با مادر شوهرم یه زمانی همش می اومد گیر میداد باید من ببرمش حموم یا اگه خودم می‌بردم هی میگفت تمیز شستی ، گوشش آب نرفت
الان بلافاصله بعد از صبحانه در خونه رو قفل میکنم با خیال راحت میرم حموم چندبارم اومده پشت در مونده منم گفتم حموم بودیم و در بسته بودم

درو قفل کن بگو حموم بودم نشنیدم یا خواب بودیم نشنیدم در زدی

درو قفل کن
هرموقع هم گفت تمیز نشستی بگو بچه مگه تو معدن کار میکنه که بسام بشورمش بچه رو یه اب خالی هم بگیری مثل دسته گل میشه

درو قفل کنی خودش متوجه میشه که دخالت نکنه

خداصبرت بده
سخت ترین شرایط ،زندگی با خانواده شوهره، واقعا سخته

ای خوب کردی مادر شوهراهمشون تومخی هستن کاش میشدبی صداخفشون کنی بمیرن

در خونتو تز داخل قفل کن همیشه بگو امنیت نیست شوهرم میگه قفل کن

حتما دوست داره کاری برای نوه بکنه'چه بهتر کسی کمکت کنه 'من امروز رفتم بیمارستان کسی نبود حتی بچه روبگیره توزانوم آمپول تزریق کردن 'کاش کسی باشه کمک کنه'مادرهم نفسی بکشه اومدم خونه با پا درد نشستم آشپزی

من نمیفهمم ادم چقدر باید بی شخصیت باشه یهو بیاد تو خونه

یاده دوستم افتادم اونم مادرشوهرش بعد هر حموم میگه تو بلد نیستی تمیز بشوریش

مگه تو اپارتمان نیستید چرا سرما بخورع هوا گرمه

موقع حموم بردنی نگو خیلی دخالت میکنن

شبا ببر حموم وقتایی ک میدونی اونا خوابن

ب نظرم زندگی با مادرشوهر همه ی این سختی ها رو داره تا وقتی اونجایی همین اش و همین کاسه اس

بعضی دخالتا از دوست داشتن زیاده،ولی باید متوجه بشه ک از روی دوست داشتن دخالت نکنه،بنظرم آروم شدی بهش بگو ک شما خیلی دوسش دارید برای همین ممکنه یه سری عادتهای بد بچه برداره

سوال های مرتبط