سلام از بساط غیبت منو دخترم خیلی حوصله‌ش سر رفته بود
گفتم بیا کمک تا بچها بیدار میشن خودش خوابش میومد ولی نمیرفت بخوابه 😂
چه لذتی داشت حالم رو خوب کررد خورد کردن هویج واسه استنبولی و مرغ بسته بندیش با دخترک طمی مامان
بعدش گفتم من میخوام ظرف بشورم و کارهای دیگم بکنم
برو با گوشی بازی کن یکم با گوشی ور رفت نشد یکساعت من مواد هویج پلو درست کردم بچها بیدار شدن این وسط برق ها رفت
این وسطم شرط ۱۰۰توحید برای چند روز اول محرم داشتم دهنم خشک شد رفتم ی چایی با عطر گلمحمدی گذاشتم دم شه شوهرم بیدار شد با پتی بور خوردیم دختر بزرگم خیلییی بد غذاست و لاغر صبح میان وعده بزور بهش دو لقمه بااچنگال طالبی دادم
الانم داخل مواد هویج پلو زیاد زرشک ریختم بخوره
ددمین باره هویج پلو درست میکنم یبار درست کردم برنجش زیاد بود افتضاح بود
فقط ب خونه بمب زدم نگاه میکنم و دعوای بچها چون جوون برام نمونده بازم بیحال افتادم از گرما و برق نیومده من گرمم میشع سر درد میترکونه منو
حالا اینا بکنار این بچه چرا اینقدر می افته
😂دوباره همون قسمت سرش محکم تر
الان مردم از خنده دوبارهه خونی شد

تصویر
۵ پاسخ

چه قشنگ زندگی موج زد
این قسمت آخر چی بود نوشتی بچه افتاد خندیدی؟!🥴😁
من با مرغ و هویج و عدس و زرشک و کمی کشمش درست می‌کنم خانوادگی سیر نمیشیم از خوردنش طعم ترش و شیرین به به 😃😃😋

۴تا گل دختر داری؟

چجوری درست میکنی هویج پلو؟؟

هویج پلو غذای بهشتیه😂🥹من هویجشو رنده میکنم

زیر کار تون یه زیر انداز بنداز هم فرش کثيف نشه هم وقتی یه تیکه افتاد زمین مو و پرز فرش رو جمع نکنه

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۲ سالگی
تجربه ترک گوشی
قبل از هرچیزی بگم چیشد که وابسته گوشی شد دخترم،زمستان گذشته من جراحی ناحیه شکمی برای مشکلم داشتم و نقاهت سختی رو پشت سر میذاشتم همزمان با من پدرم جراحی ناحیه کمر داشتن سه مرحله و مادرم هم از ما پرستاری میکرد هم مراقب دخترم بود و هندل کردن شرایط واقعا سخت بود،تو این مدت پدرم و من نمیتونستیم با بچه بازی کنیم و برای سرگرم کردنش پدرم با دخترم کلیپ میدید و کم کم دخترم به اینستا وابسته شد و تا مرداد امسال حتی غذا خوردن رو با گوشی انجام میداد صبحا پا میشد فقط گوشی میخواست😪
یه روز تصمیم گرفتم دیگه گوشی رو از سرش بندازم و به انیمیشن های آموزشی عادتش بدم،گوشی رو خاموش کردم و یه هفته تمام وقتم رو فقط اختصاص دادم به بازی باهاش و حتی اصرار میکرد گوشی بدم بهش هی سرگرمش میکردم سه روز گذشت یکم بهتر شد دیگه سراغ گوشی نمیگرفت هی بازی معرفی کردم بهش،انیمیشن هارو بهش نشون دادم و کم کم عادت کرد و دیگه حتی گوشی دستم میگرفتم سراغ گوشی نمیومد خداروشکر این دوره هم گذشت ولی خیلی سخت بود🙃
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ سالگی
دخترم و سه روزه از شیر گرفتم روز اول در طول روز میومد نگاه. می‌کرد من چسب ضد حساسیت زدم با رژلب شب ک شد بردمش پارک بازی کرد حسابی خسته شد اومدیم خونه خوابید یهو وسط خواب بیدار شد سینمو ناز میکرد بوسش می‌کرد بعد گفتم مامان ببین اوف شد خوابید بعد گفت آب بده خلاصه تا صبح برنامه ها داشتیم ک‌ فقط شیر نخوره
صبح روز دوم رفتیم خونه مامانم خواهرم کلی باهاش بازی کرد غروب بردمش شهربازی دونفری کلی کیف کردیم اومدیم شام خوردیم آخر شب باز پارک خواست ک بردیم باز بازی کرد آوردم خونه بهش شام دادم ک سیر بمونه و راحت بخابه شب فقط یه بار بیدار شد آب خواست اما سینم بی نهایت سفت شده و درد داشت
ا
صبح روز سوم بیدار شد فرنی دادم ظهرم غذاشو کامل خورد ولی بی نهایت آب خورد امروز یه
چرت زد و بیدار شد رفتیم حیاط بازی توپ بازی دوچرخه بازی
عصرانه هم خورد و شب باز رفتیم پارک الان بهش غذا دادم دستشویی هم رفت لباساشو عوض کردم اومد رو پام گفت مامان لالا یه تکون دادم خوابید ایشالله واسه همه ی مامانا راحت باشه
تاریخ ۱۴۰۴/۶/۲۵ساعت یازده صبح از شیرگرفتم بمونه یادگاری