۵ پاسخ

این جور مواقع اصلا به روی خودت نیار من یه سری رفتم پارک دیدم دوتا خرس گنده سوار تاب شدن گفتم یکی تون پیاده بشید پسرم سوار بشه شوهرم گفت برای چی گفتی گفتم برای چی نگم اگه بچه کوچیک باشن در حد ۳ ساله ۴ ساله ممیزی نمیگم ولی این سنی باید بهشون گفت

ازین چیزای پارک خیلی بدم میاد دقیقا منم تو این موقعیتتا واقعا نمیدونم باید چیکار کنم اخه بچه های ما حرف متوجع نمیشن

خب مادر شعورش اینه دختر ش توقعی نیست

من هروقت همچین چیزی بشه به اونی که بزرگتره میگم بیا پایین

شاید اوناهم باخودش هم دستن😂
میخان پارک رو تصرف کنن😂

سوال های مرتبط

مامان یاغمور مامان یاغمور ۱ سالگی
سلام مامانا من نتونستم اسباب بازی زیاد با خودم‌ بردارم یعنی جا نداشتیم الان شهرستان هستیم خونه داداشم طبقه پایین هست دو تا بچه داره دختر منم هی میره وسیله های انارو برمیداره بازی میکنه منم مرتب میکنم میذارم سرجاش دو سه تا توپ و یه ماشین با خودش آورده بالا بعد فرداش برادر زادم نه سالش اتاقش قفل کرده دخترم نره حالا من به دل نگرفتم بالاخره بچه ها رو وسیله ها حساسن دختر منم پدر من رو در آورده هی میگه بریم تاب بازی تاب بازی‌نمیتونم ببرمش انا تاب دارن بچه دومی خیلی کوچیکه فعلا باز کردن استفاده ندارن گفتم اگه میشه ببرم موقت بالا نصب کنیم این دست از شر من‌برداره برادر زاده ام گفت نمیذارم به هیچ وجه حالا حرف های بچه کار ندارم مادر پدرش گفتن اره ابن اینجوریه وسیله به کسی نمیده اصلا تعارف نزدن ، لامصب من هر سری آمدم با کادو آمدم هر سری کلی وسیله لباس یه تعارف نزدن یه مثلا الکی به بچه بگن اشکال نداره اجازه بده این سری زود میاره خیلی ناراحت شدم
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
سلام خانوما ظهر همگی بخیر
اینم میان وعده شیطون خونه 😊
صبح ۴نیم با گریه بیدار شده پا شده میگه مامان تاب 😐 هی گفتم نه مامان بیا اینجا بخواب آخه دو شبه هی بیدار میشه میگه تاب گفتم از سرش بیوفته ولی کلی گریه کرد گفت تاب تاب مجبوری بردم تو تاب گذاشتم به صندلی اشاره می‌کنه ک بیار بشین میگم بچه بخواب میگه مامان مامان رفتم صندلی آوردم اینسری پاشو آورده بالا میگه پا پا. که پاهاشو ماساژ بدم 😐😐😐 میگم من خپابم میاد می‌خوام بخوابم ببین کسی بیدار نیست همه خوابیدن اشاره می‌کنه ک ببرمش از پنجره بیرون رو نگاه کنه 🙄 بردمش نیم ساعت بیرون نگاه کرده حتی گفتم من میرم لالا نیومد رفتم به زور اوردمش گریه کرد ، شوهرم بیدار شده دادم بهش خودم رفتم دراز کشیدم
بیچاره نیم ساعت تابش داد نخوابید میگه شیر درست کن میگم بابا من اینو از شیر شب گرفتم توام هر شب تا گریه می‌کنه میگی شیر بده 😑😑😑 گفتم برو بخواب خودم باهاش بازی میکنم ، یکم کتاب خوندم براش ادا در آوردم
تا آقا رضایت داده خوابیده ، وای یعنی امشب اگه گریه کرد می‌خوام مقاومت کنم تا این تاب از سرش بیوفته 🥴🥴 سه شبه خواب ندارم امشب هم دیگه دو ساعت بیدار بود ۶نیم خوابیدیم 😐
چرا اینجوری شده ؟
نگاه کردم دندون هم در نمیاره ، شکم درد هم ندارد چون آب نعناع میدم بهش ، نمی‌دونم چرا هر شب بیدار میشه میگه تاب 😑😑😑