۸ پاسخ

صدقه بده بهش تخم مرغ بشکن من خیلی ب تخم مرغ اعتقاد دارم تاثیرش دیدم واقعان

عزیزم سوره عادیات و چهار قول رو هر کدوم رو سه مرتبه بخون با هر بار خوندن فوت کن رو پسرت سوره یاسین رو هم همینجور بخون فوت کن رو پسرت بعد هم یه ذره نمک و شکر بریز تو یه کم اب بده بخوره انشاالله نظرش در میره اینجور مواقع سن بچتونو بیشتر بگید

فاطمه میفهممت،پسر داداش من ۴۰هفته اش تمام شده بود بدنیا نمیومد،پسر من ۱روز ازش بزرگتره،ووووای عروسمون خونش همیشه کثیف لباسها بچها نامرتب کثیف تندتند زاییده ،ماهمین یکیو رو چشامون بزرگ کردیم، همش مقایسه،
زن همسایع ام اگه یادته پسرش یکماه از پسر من کوچکتر بود اونم رشدی نمیکرد ایقد شربت اشتها اور و ساندویچ و ابمیوه مغازه ای چیپس پفک به این بچه میداد فقط تپل بشه،بچش حرفم نمیزد گفت ببرینش گفتار درمانی،به من میگفت توهم بچت بیار باهم بریم😳😳😳😳😳😳 جان.؟؟؟؟من بچم مثل بلبل حرف میزنه رشدش پایه اش ۴کیلو بوده ، اون ۲و نیم،خب تفاوته جانم ،من هیچیم نداشته باشم حتما غذا اول غذا ،اون بچش دوروز خوونشون بودم کیک و ابمیوه و اسمارتیز میداد خب بچش غذا نمیداد ،کلا مقایسه وحشتناکه

س تا الحمدالله بخون ب نیت هرچی ک داری مثلا همین چشم
بعد فوت کن بهش

تخم مرغ بشکون براش و ۴ قل بخون فوت کن رو صورتش و اسپند دود کن

گلم پسرت کامل حرف میزنه؟؟

براش و ان یکاد و چهار قل بگیر که همیشه همراهش باشه

براش اسفند دود کن اسم اون خانمه و خودت و هرکس نشسته بود تا هفت نفر بنویس رو به برگه کوچولو غروب اسفند درست کن بنداز داخلش بسوزه کاغذه
اگر تعداد به هفت نفر نرسید اسم اون خانوم رو چندبار تکرار کن

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
بچه ها ببینید پسر من خیلی بهم چسبیده است کل روز میگم سعنی واقعا کل روز و ب غیر تایم کارتن ک یکساعت هست و میخواد من باهاش بازی کنم منم از اولم حال نداشتم ولی الانم ب خاطر اوضاع خیلی پرخاشگر و عصبی شدم و اصلا حال بازی کردن ندارم ،امروز بهش گفتم من ده دقیقه یکم دیگه میام پیشت تو برو بازی کن بعد من میام اگه نری بازی کنی منم اصلا نمیام دیگه باور میکنید ۳۵ دقیقه کامل ب من چسبید تکون نخورد از جاش گریه کرد ب دستم چسبید ب پام چسبید منم روی مبل نشسته بودم همش گفت مامانی مامانی ولی یک قدم نرفت سمت اتاقش،الانم ک میخاست بخوابه گفت بازی کنیم بعد بخوابیم چون همیشه یک کلیپ از فیلمای خودش در حد سه چهار دقیقه توی گوشیم میبینه و من صد تا کتاب میخونم تا بخوابه گفتم باشه دکتر بازی میکنیم ولی دیگه بعد باید بخوابی کتاب و گوشی دیگه نمیذارم گفت باشه دکتر بازی کردیم دو باز اون دکتر شد یکبارم من گفتم حالا بخوابیم گفت نه گوشی گوشی بعد کلی کلنجار و اینکه خودت قول دادی بازم براش گوشی گذاشتم در حد سه دقیقه گفتم بخوابیم گفت نه کتاب بخون منم دعواش کردم و داد زدم سرش و کلی گریه کرد و بعد خوابید ب نظرتون اشتباه کردم الان مث سگ پشیمونم ولی واقعا جون ندارم دیگه