سلام دختر بزرگم3/5سالشه الانم دوباره زایمان کردم دختر اولم خیلی حرف گوش کن و باادب بود اما حالا اصلا به حرفم گوش نمیده خودسر شده و ازم اجازه نمیگیره خواهر تازه به دنیا اومدشو هی بوس میکنه اما فشارش میده دستشو میکشه میخواد بگه دوسش داره اما دندوناشو بهم فشار میده معلومه میترسم دندوناش خراب بشه دیگه کم آوردم هر چقدر باهاش حرف میزنم با جایزه سر گرمش میکنم میگم آبجیت کادو گرفته برات اما آخر کار خودشو میکنه انگار بامن سرد شده کلی باهاش با محبت حرف میزنم آخرش که بچه رو اذیت میکنه سرش که داد میزنم پرو تر میشه چه رفتاری باهاش داشته باشم خیلی منو عصبی میکنه اما خودمو کنترل میکنم اما خیلی سخته با بچه کوچیک 🥴🥴🥴🥴

دقیقا چون عصبی میشی این واکنش رو داره.اون دقیقا براش هوو اومده و خیلی حس بدی داره خودتو بذار جای اون دقیقا اونطوری باهاش رفتار کن

حتی لج کرده بود رو فرشا ومبلا جیش میکرد

حتی لج کرده بود رو فرشا ومبلا جیش میکرد

سعی کن از همین الان رابطه شونو درست کنی وگرنه هرچی بیشتر بگذره بدتر میشه یهوی هواست نیست میبینی ی بلایی سر بچه اورده یکی از فامیلامون پسر بزرگش بشددددت حساس شده بود رو داداش کوچیکش ی بار ی سنگ بزرگ برداشت بزنه تو سرش خدا رحم کرد وگرنه مغز بچه رو میترکوند. چشم مادرشو دور میدید یهویی میزد رو سر داداشش یا صورتش

اصلا داد نزن اکثرا بچها همینجورین من از قبل زایمانم دارم دخترمو اماده میکنم خواهرش اومد شوکه نشه کلا دخترم خودشم عاشق نی نیِ ولی ی مدت حسادت میکرد حسادت که نه خب ی دونه بدون وتوجه زیادبهش میشد یجورایی ترس از دست دادن داشت همش میگفت بابای من بابای لنا نیست وخیلی حساسیت نشون میداد الان بهتر شده باهم میریم خرید برا نی نی سعی میکنم بهش دروغ نگم مثلا بگم اینو اجی خریده بچه ها میفهمن ی بار بهش گفتم بهم گفت اون ک نمیتونه بره خرید. از الان بهش میگم ک من هردوتاشونو دوس دارم وبه ی اندازه عاشق هردوتاشونم وهیچ فرقیم برام ندارم وهمش از خوبیایی خواهر داشت براش میگم و با ذوق میگم نی نی دنیا اومد باهم میریم پارک باهم میریم بیرون ما سه تا دوستیم. خیلیییی بهتر شده گاهی بهانه میگیره میگه چرا نمیاد دیگه اجیم براش شعر میخونه

وای منم ی دختر ۵ ساله دارم ب رابطه منو شوهرم حسودی میکنه اگه شوهرم بگه عشقم اون زودی ناراحت میشه ک منو دوست ندارید موندم داداشش دنیا بیاد قراره چ ب سرم بیاره 😔

دوقلوهای من ۵سالشونه بااینکه فهمیدن ولی تنهاش بزارم نمیدونم چی سرش بیارن حتی یبار گازش گرفته بودن طفلک کبودشد جاش نمیدونم چجور رفتارکنم بفهمن این کوچلو شمابایدمواظبش باشین

عزیزم باید مدیریت کنی بحران خیلی سختی پشت سر می‌زاره حرکات شما همسرتون بیشتر از قبل زیر نظر داره نباید داد بزنی تو کارای کوچولو شریکش کن مثلا بگو نیلا پوشک بیار اجی رو پوشک کنیم یا دستمالشو بیار خشکنشو بیار بیا باهم شیر برا نی نی درست کنیم بعد ک همسرت اومد بگو وای مثلا بابای نیلا امروز به من کمک کرد اجی رو پوشک کردیم شیر دادیمش وای نیلای اینجوری کرد خلاصه مرکز توجه دخترتون باشه با شوق ذوق از کاراش به دیگران تعریف کنین بگو می‌دونم نی نی رو دوست داری آبجی خیلی دوستت داره اما تو دستشو ک بکشی به نی نی آسیب میزنی دوست داری نی نی آسیب ببینه ببریم دکتر آمپول بزنه بهش؟ محبتتون بهش بیشتر باشه حسادت عادیع ولی باید مدیریت کنین

کابوس روزای آینده من
همش استرس اینوو دارم منم مثل شما دخترم خیلی ارومه میترسم روش اثر بزاره و اذیت شه

عادیه پسر من‌تازه یکم‌بهتر شده داره علاقمند میشه ب خاهرش ولی گاهی اذیت ام‌میکنه دیروز دستشو پنجه کشید🤧

حسودی میکنه