من اینطوربودم همش دلم میخاست پیشم باشه گریه میکردم همش خیلی دوران بدی بود
من که تا هفت ماهگی یه شهر دیگه مشغول بکار بودم از هم دور بودیم با اینکه در رفت وآمد بودم ولی خب خیلی سخت بود و باید خودم از پس کارام برمیودم از هفت تا نهم هم خونه خودم دیگه عادت کرده بودم ولی گاهی باز اگه میگفتم یه لیوان آب بده دیر میکرد حس میکردم بی توجهه گریم میگرفت دعوا راه می انداختم از زایمانمم تا الان هم پیش مامانمم🤣 از بس درگیر بچمم گاهی نصف روز ازش بیخبرم🤣
تو حیاط خواب من بچه آروم میکنم
چقدر ترسناک🥺🥺
من از روز اول زایمان تا الان شوهرم کنارم نیست .واقعا بهش احتیاج دارم 🥺با دوتا بچه .ولی خوب چاره ای نیست
همش وره دلمونه سرکارم میره سر ناهار میاد دوساعت پیشمون میمونه استراحت میکنه میره
همش دلم میخاد پیشم باشه تنها نمونم🫠
بعد زایمان دوزان سختیه خیلی حساس بود گریم میگرفت فکر میکردند دوسم نداره😂😂😂
شوهرم بنده خدا بهم رسیدگی میکنه
ولی باز یه دقیقه نباشه گریه میکنم بهش میگم چرا بهم توجه نمیکنی نمیای پیشم 🥲🫠
با اینکه کم نمیزاره ولی نمیدونم چرا اینجوری شدم
من دل میخاصت موقع زایمان کنارم باشه ولی نبود بخاطر کارش ۳ روز بعد زایمانم اومد هربار ک یادش میفتم گریم میگیره🫠🥹
من اصلا نمیرم خونه مامانم،بچه اولمم نرفتم،خونه خودم راحتم،بعدشم همسر زشتمو نبینم میمیرم😅😅😅😅
من همش دلم میخواست پیشم باشه سر همین اومدم خونمون🥲
من الان خیلی دلم براش تنگ میشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.