۴ پاسخ

به نظرم یه مدت ارتباط رو غیرمستقیم قطع کن هرموقع هم دیدیش سرسنگین باش
خودش متوجه میشه بدت اومده
اگه شعور داشته باشه عذرخواهی میکنه

گرچه مادرشوهر من هیچوقت عذر خواهی نمیکنه با وجود همه ی رفتارهای زشتش😒😒

عزیزم شاید مادر شوهرت بت دیدن اون حال بچه ترسیده رفتارش دست خودش نبوده
شما بزرگی کن و ببخش گلم

بچت رفلاکس داره
شیر کم بهش بده و آروغش رو خوب بگیر

این بلا سر من آمد هزار بار بچه از بغلم گرفته تو بغل خودش نمیده خدایا به این چی بگم به روش بیارم میگه بد کردم ترسیدم منظوری نداشتم تو به حرفا شاخ برگ میدی

سوال های مرتبط

مامان مهیار مامان مهیار ۴ ماهگی
مامان امروز یه ماجرایی برای ما پیش اومد
داشتم از ترس سکته میکردم
گفتم بهتون بگم، شما دیگه مثل من نشید
پریشب پدرشوهرم خونمون بود، بعد گفت مهیار بینیش کیپ شده، خالیش کن. گفتم چشم، اما خب بعدش فراموش کردم. اینم بگم من همیشه بینی مهیار و خالی میکنم، اما یه سری مخاط، خشک شده بود چسبیده بود ته بینیش، نمیومد پایین.
آقا من فراموش کردم و گذشت تا امروز ظهر. مهیار از صبح هی بی‌قراری میکرد، همش دستش تو صورت و رو دماغش بود، فکر میکردم خوابش میاد، اما نمی‌خوابید و بازم بی‌قراری میکرد. ظهری تو بغلم بود، یهو دیدم زد زیر گریه. از این گریه های شدید که بچه وسطاش نفس نمی‌کشه و کبود میشه. از ترس داشتم میمردم، نمی‌دونستم چیکارش کنم.
فکر کردم یهو مورچه آیی چیزی نیشش زده، اما اصلا اجازه نمی‌داد لباساش و چک‌کنم. بچم نمیتونست نفس بکشه. هرچی تکونش میدادم فایده نداشت.
درازش کردم تو بغلم تا شاید سینه بگیره آروم بشه، نمی‌گرفت و فقط گریه میکرد. شروع کردم و مدام فوت کردم تو صورتش. یهو انگار شوک بهش وارد شد، یه فین کرد (بی اختیار) یه عالمه مخاط بینی اومد پایین. خیلی زیاد بودن، از مخاط بینی ما آدم بزرگا هم بیشتر.
نگو اینا گیر کرده بودن و راه نفس بچم و یهو بسته بودن
سریع با گوش پاک کن بینیش و خالی کردم و مدام فوت میکردم تو صورتش
وقتی بینیش خالی شد، سینه گرفت و آروم شد.
کلا چند دقیقه گذشت اما من مردم و زنده شدم.
لطفاً شما مثل من سهل انگاری نکنید، حتی یه مخاط بینی هم برا بچه مشکل ساز میشه🥺

عکس هم آقا مهیاره، بعد از اینکه مامانش و سکته داد، حموم کرده و خوشحاله🥺
دورش بگردم من
مامان آریاز مامان آریاز ۵ ماهگی
بعد از روز چالشی جمعه،
من دیروز که رفتم سرکار، تایم کاریمو کم کردم و اصلا شیشه شیر ندادم و به هر سختی بود شیر خودمو دادم
امروز هم نوبت‌ها رو جا به کردم و گفتم شیشه ندم
صبح شیر خودمو خورد دو سه بار
یهو بعدازظهر ساعت سه خواستم بهش شیر بدم، دوساعت بود شیر نخورده بود
گریه‌های وحشتناک کرد و هرکاری کردم شیر نخورد و ساکت هم نشد
به مامانم گفتم ببرش حموم چون عاشق حمومه
گفتم حتما ساکت میشه و گشنه میاد بیرون شیرمو میخوره
اما چنان گریه‌هایی کرد که تا الان به هر گریه‌ای که می‌گفتم وحشتناک، می‌گفت زکی..!
گریه‌هاش به اندازه‌ای بود که با خودم گفتم
اگر بدون بی‌حسی ختنه بشه انقدر گریه نمی‌کنه..!
مجبور شدم همونجوری که لخت بود و از حموم دراومده بود، بهش شیشه شیر دادم
حتا پنج دقیقه مهلت نداد دمای بدنش با محیط یکی بشه…
آسیبی که گریه امروز بهش زد خیلی بدتر از هرچیزی بود که تا الان تجربه کردم..
تلاشمو ادامه میدم..
اگر تجربه‌ای دارین ممنون میشم باهام درمیون بذارید
چت جی‌بی‌تی که اینو گفت:👇👇