شاید تجربه ام بشه راهت _تقریبا یکسال و نیم ازازدواجم میگذشت ک تصمیم گرفتیم ی عضو جدید بیاریم رفتم دکتر ازمایشات قبل بارداری برای من چک کرد و گفت تا ۱ سال طبیعی ک بارداری شکل نگیره ۱ سال گذشت شد ۱ سال و نیم بازم نشد دکترای زیادی رفتم داروهای زیادی ک فقط من میخوردم و همشون مواد شیمایی از طرفی هم استرس و حرف های اطرافیان و اشنا هاا وفامیل تاثیرات بدی ک روی مغز و روان و استایل(هیکلم گذاشته بود هرروز پرخوریم بیشتر میشد و اضافه وزن و طی این مدت هیچ کدوم از پزشک هاا همسرمو چکاب نکردن تهش رسیدم مرکز ناباروری اونجا اسپرم همسرمم چک کردن و متوجه شدن ک اصلا مشکل از من نبوده بوده هااا ی تنبلی تخمدان کوچولو ک بخاطر اضافه وزنم اومده ولی همون سال اول ک من اضافه وزن نداشتم و همه چی اوکی بود بگذریم خلاصه مرکز ب ما گفت بیاین ای یو ای یا اگ هزینه دارید ای وی اف و سال ۹۶ ما فکر میکردیم حالا ای یو ای یا ای وی اف چ عمل سنگینی میتونه باشه و....چ راه ها و سختی هایی داره و بی تحربه بی تجربه بودیم و ب کسی هم هیچی نمیگفتیم ک راهنمایی بگیریم مثل حالا هاا نبود ک برنانه باشه یا همه خودشون دیگ راه بلد خلاصه سرو ساده بودیم فکر میکردیم با دارو دکتر اوکی میشه و خوب میشه و میشه گذشت گذشت ۸ سال شد تو این سال هااا هر ننه من غریبی هرچی گفت انجام دادیم هرجا گفت رفتیم از خرافات هااا تا دکتر و دارو از مغز گنجشک نر ک خشک کنی همسرم بخوره تاااااا هزارو ی چی دیگ ک چله دارید و رو موش جیش کنید وخلاصه ۸ سال ب حرف ساده است ی عمر گذشت پیر زندگی و حرف هاا شدم وسواسی شدم داغون شدم ی ادم چاق با روحیات عصبی و.......

۱۲ پاسخ

خداروشکر‌ عزیزم چقد خوشحال شدم 😍😍الهی هرکس روشو دیده داغش نبینه😍🥲و الهی نصیب همه 🥲

بنظرمن ازهمون اول اگه کسی شک کردکه باردار ننیشه باید بره مرکزناباروری بقیع دکترافقط یه عالمه قرص ودارو شیمیایی میدن ولی مرکز تانفهمه مشکل کحاس دارونمیده

بازم خداروشکر

عزیزم🥹 انشالله امام حسین مراقبش باشه

الان در حال اقدامی؟
اقدام کنی چون رحم بشدن آماده اس شاید دوباره بگیره

نذر شیر برای چه روزیه؟

من کلی هزینه دارو دکتر کردم داروهای ۵ ملیون ۳ ملیون سال ۹۹_۹۸درحالی ک همون سال ای یو ای فکر کنم ۵۰۰ تومنم نمیشد ولی ما ترسیدم
ای یو ای یا ای وی اف بهترین روش برای بارداری برای کسایی ک مشکل دارن
الهی ک خدا برای همه کسایی ک چشم ب راه اند بخواد و مطمعن باشید تا حس شیرین مادر شدن نچشید از دنیا نمیرید این وعده خداس الهی تا سال دیگ‌ب حق علی اصغر دامن همه منتظرا سبز باشه😘

خداروشکر
طببعی بارداری شدی؟

چند سال از ازدواجت میگذره ؟

منم نظر شیر داشتم همون ماه حامله بودم نمیدونستم دیشبم دومیشو دادم

یا خدا

ادامه
شماااا مثل من نباشید تهش رسیدم ب همون اول ک گفتن ای یو ای نزدیک یگماه یا ۷۰ روز همسرم دارو مصرف کردتو این مدت زمان بهش دوسین میدادم ترکیب سیاه دونه با عسل ناشتا ی قاشق گاها هم شبا قبل خواب ی قاشق چایی خوری میخورد خودمم دم کرده رازیانه با ۵ انگشتی باهم خوردم و نمیدونم چقدر تاثیر داشت ولی پارسال دلم بد شکست جوری ک محرم پا نزاشتم هیچ جای مراسم حسین ولی یکی بهم گفته بود نذر شیر علی اصغر کن من ک هنه راهی رفته بودم اینم انجام دادم ی ایت الکرسی با ۱۱ تا توحید و نیت و خداروشکر با بار اول ای یو ای خدا نعمت بخشید و الان محرم نیومده بود من نی نی مو داشتم

سوال های مرتبط

مامان سادات
 🧿❤️ مامان سادات 🧿❤️ ۱ ماهگی
7 سال منتظر این فسقل بودم اول شوهرم راضی نمیشد میگف من بچه نمیخوام چندبار قهر کردم باهاش بعدم ک راضی شد خدا نخواست یه چندوقت اقدام کردیم نشد شوهرمم گف دیدی نشد بعدش باز جلوگیری کرد دیگ راضی نشد ک نشد هرروز گریه ناامیدی یه حال خرابی داشتم دیگ امید به زندگی نداشتم تا پارسال محرم نذر کردم از حضرت عباس خواستم متوسل ائمه شدم با دل شکسته کلی گریه کردم گفتم سال دیگ محرم بچه م بغلم باشه بعدش بدون این ک من چیزی ب شوهرم بگم اقدام کرد برای بچه من شوکه شده بودم ولی بعد یه هفته پریود شدم🥺من ک تازه پاک شده بودم گفتم خدایا چرا این کارو با من میکنی حال ک شوهرم راضی شده تو داری اذیتم میکنی اگ هستی یه بارم نگاه من کن بدونم حواست بهم هست بعد پاک شدنم دوباره ک اقدام کردیم موعد پریودیم ک رسید نشدم🥹4 روز ک گذشت بدون این ک ب شوهرم بگم بی بی زدم ولی منفی شد🥺 گفتم باز پریودیم ب هم خورد 20 روز شد و پریود نشدم رفتم عطاری دارو گرفتم ک بخورم تا پریود بشم قبلشم قرص خورده بودم ک پریود بشم دمنوش خوردم ولی نشدم از عطاری ک در اومدم گفتم بزار محض احتیاط برم داروخونه باز بی بی چک بگیرم صبح بزنم صبح ک شد خونه مامانم اینا بودم بی بی رو زدم و دیدم عه دوتا خط افتاد🥹🥹 شوک شدم گفتم خدایا این چرا اینجوری شد😂😂 بعد ازمایش و سونو هم ک دادم مطمئن تر شدم مثبته ب شوهرم پیام دادم بابا شدنت مبارک😂😂کمرمم درد میکرد ب مامانم گفته بودم میرم دکتر ولی میخواستم برم ازمایش وقتی رفتم خونه مامانم گف چیشد گفتم دکتر گف باید ب مامانت بگی سیسمونی بگیری🤣🤣
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۶ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی
مامان نیهاد مامان نیهاد ۴ ماهگی
سلام مادرای عزیز تورخدا اگ کسی تجربه ای داره یا چیزی میدونه جواب بده چون خیلی برام مهمه
پسرم دوسه روز دیگه ۲ماهش کامل میشه بد موقعی که زایمان کردم تا دو هفته همه چی اوکی بود شیر خودمو میخورد هر بار ک پوشکشو عوض میکردم حسابی خیس میکرد هربارم دفع داشت بد دو هفته یهو بیقراری هاش شروع شد کلا شبا نمیخوابید همش گریه میکرد بد دیگه از اون موقع سینمو وس میزد خودشو میکشید زور میزد نمیخورد بد مثلا ۲تا۳ ساعت گشنه میموند من میگفتم باکه سینمو بخوره تواین زمان ک گشنه میومد در حد۵ یا۶مک میزد دیگه نمیخورد بردمش دکتر اونجا دکتر گفت که تا ازش سونو وازمایش نگیرم چیزی نمینونم بگم سونو ازمایش ک همچن روز دادیم بردیم گفت ک کلیش ورم داره دارو داد گفت ک تا ۱۵روز دیگه بده بد بیار تا اون ۱۵زوز هم ک گذشت همون خیلی کم سینه میخورد ۴۰روزش ک شد باز بردبم دکتر گفت که وزنش کمه خیلی کم اضافه کرده مثلا تو ۴۰روز ۶۰۰گرم اضافه کرده بود باز یه یار دیگه همون دارو هارو داد بازم خوب نشد روز به روز بد تر شد گفت ک کمکی هم بدو یکی دوبار شیر خشکو خوب خورد بد دیگه سه چهار روز بود ک شیر نمیخورد یعنی نه سینه نه شیشه بعضی وقت ها نصف یه پیمونه رو میخورد دوسه روز با قطره چکون دادم دیدم بهتر نشد بردمش دکتر بیمارستان مطهری اونجا ک همه چیزو بهش گفتم وزنشو ک گرفت زود فرستادمون اورژانس اونجا گفت ک باید بستری بشه منم گفتم نه بد قبول نکردن گفتن مگه به اوه این بچه یه مشکلی داره دوسه روز بستری بود ازمایش هاش سالم بودن با سونوش که اوکی بود فقط بخدا اونجا عذابش میدادن طفل معصوم و دا شب ده بار میبردن رگ گیری برا سرم بخدا میگفتم الانه که چیزیش بشه از بس ک عذاب میدادن همه جاش سوراغ میکردن
مامان نویان مامان نویان ۴ ماهگی
حالت تهوع ک شروع شد سریع گفتم برام امپول زدن و اوکی شدم و هی تمرار میکردن عب نداره اکر بیاری بالا
در جریانید ک باید از شب قبل هم ناشتا باشی بیشتر ب خاطر همین استفراغ
نویان گریه کرد اوردنش لمسش کردم باز هم خیلی سرمو‌تکون ندادم

یجا خیلی استرسی شدم پست سرهم گفتم دکتر بچم سالم
و دکتر کریمی گفتن احازه بده دخترم تمرکز کنم (ک ینی ساکت شو )
ب فاصله ی دو سه دقه بعد دکتر رفت و انکار بخیه هم زده بودن برام

ساعت ۸:۱۵ نویان اومد دنیا
و بعد ده پونزده دقه منو بردن ریکاوری نگه داشتن تا ۱ ونیم ظهر حالا چرا؟
چون بخش تخت خالی نداشت ریکاوری پر بود از ادمایی ک عمل شده بودن و منتظر ک برن بخش
کم کم خانوما صدای دادشون بلند میشد از درد و منم میترسیدم
اینم بگم ک من از اول دستامو کلا با ماژیک برام نوشتن پرستارا ک پمپ درد میخام
اما ی خانمی تو اتاق عمل گفت ن پمپ درد برا چیه از من اصرار از اون انکار
ب خود خانوم دکترم ک اومد گفتم
بهر حال وارد ریکاوری ک شدم التماس میکردم برای پمپ درد ک دوز کمی برام اوردن

من اصلا مثل بقیه لرز نکردم اما بعد مدتی درد دلم شروع شد و واقعا هم درد داشت ک پرستارمو صدا زدم برام امپول زد اما خیلی فایده ای نداشت
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۶ ماهگی
#پارت 2#
من اون شب توی بلوک زایمان بستری شدم وای نگم ک چقد بد بود فک کن کلی زن ک پاهاشو باز کرده بود و فقط جیغ میزدن من همون شب تا صبح نتونستم چشامو روی هم بزارم واقعا ترسیده بودم فقط گریه میکردم ولی واقعا وحشتناک بود حالا اومدن بهم امپول بتامتازون زدن برای ریه هاش ک برسه ولی بلاخره من اون شبو صبح کردم و شب دیگه رو بردنم بخش تا بازم امپولو بزنن چون باید سه تا شو یه شب میزدن سه تای دیگشو ی شب دیگه بلاخره زدنو خداروشکر وضعیت بچه خوب بودو دکتر ترخیصم کرد و قرار شد من هفته ای یکبار بیام سبزوار ک سنوی داپلر بدم و هفته ای دو بار ان اس تی ولی توی شهر خودمون بدم ک وقتی رسیدم به هفته ی 35 وقتی شنبه رفتم سبزوار تا سنو بدم دکتر گفت باید زایمان کنی چون هم اب دور جنین کمه هم سه هفتس بچه اصلا رشد نکرده ک اخرین سنوم ک همون روز بود بچه 1880 بود ک برام نامه سزارین و نامه بستری نوشت برای دوشنبه ک من میشدم دقیق 35 هفته 5 روز ک من رفتم خونه خودمو تا دوشنبه ک اماده شم ساک بچه رو بستمو اماده بودم تا دوشنبه زایمان کنم ولی بگم ک کلی استرس داشتم نگران ک بچه خیلی کوچولو نباشه یا خدای نکرده ریه هاش تشکیل نشه بره دستگاه حالا بماند ک شد روز یک شنبه و من شبش کلی استرس و ترس تا صبح اصلا خوابم نبود ک دکتر اول گفته بود ساعت 7 و نیم بیمارستان باش ولی باز روز قبل عمل زنگ زد گفت نه باید 6 اون جا باشی دیگع ما چون راهمونم دور بود از ساعت 3 صبح حرکت کردیم