۳ پاسخ

حالا من بگم بعد 9 سال بارداری یه روز غروب محرم بود بچه های کوچیک تا ده و یازده ساله به پاین خودشون هیت درست کردن بودن و عزاداری میکردن امدن تو کوچمون بچه ها رو دیدم با جون و دل میخوندن و سینه میزدن بلندگو نداشتن فقط یه تبل و دوقل داشتن یکی با صدا بلند میخوند بقبه سینه میزدن اونا رو دیدم دلم شکست گریه کردم گفتم یا امام حسین یه بچه هم به من بده اینطور برات عزاداری کنه هیت درست کنه خیلی گریه کردم اون شب دقیقا فردایی اربعین حسین بود تست بارداری دادم مثبت شد رفتم دکتر نوشت سونو اونجا گفت 6 هفته هستم و اونم دوقلو پسر الانم خداروشکر از وقتی پسرهام هفت ساله شدن خودشون هر سال هیت درست میکنن با بچه های محل همه وسایل هم خریدن حتی علم دارن و غروب ها تو محله ها میچرخن هر سال این کارشونه

منم نذر شیر کردم روز شیرخوارگان و امسال پسرمو بردم شیرخوارگان😍

منم ۹ ماه اقدام داشتم هر ماه نا امید میشدم حرف مردمم بماند که انگ نازایی میزدن خیلی دلم شکست دیگه کلا بی خیال شدم گفتم اگه خدا بده یه جوری میده که اصلا نفهمم و واقعا هم همین شد شب شهادت حضرت زهرا من پریودیم تموم شد و رفتم خونه دوستم روضه بعد سفره صلوات همینجوری صلوات میفرستادم و گریه میکردم ماه بعد که نوبت پریودم شد دیدم خبری نیست ۱۰ روز گذشت و تست زدم مثبت بود جوری که اصلا انتظارشو نداشتم یادمه روز پدر بود که تستم مثبت شد و خبر پدر شدن شوهرم بهش دادم

سوال های مرتبط

مامان avin مامان avin ۳ ماهگی
شاید تجربه ام بشه راهت _تقریبا یکسال و نیم ازازدواجم میگذشت ک تصمیم گرفتیم ی عضو جدید بیاریم رفتم دکتر ازمایشات قبل بارداری برای من چک کرد و گفت تا ۱ سال طبیعی ک بارداری شکل نگیره ۱ سال گذشت شد ۱ سال و نیم بازم نشد دکترای زیادی رفتم داروهای زیادی ک فقط من میخوردم و همشون مواد شیمایی از طرفی هم استرس و حرف های اطرافیان و اشنا هاا وفامیل تاثیرات بدی ک روی مغز و روان و استایل(هیکلم گذاشته بود هرروز پرخوریم بیشتر میشد و اضافه وزن و طی این مدت هیچ کدوم از پزشک هاا همسرمو چکاب نکردن تهش رسیدم مرکز ناباروری اونجا اسپرم همسرمم چک کردن و متوجه شدن ک اصلا مشکل از من نبوده بوده هااا ی تنبلی تخمدان کوچولو ک بخاطر اضافه وزنم اومده ولی همون سال اول ک من اضافه وزن نداشتم و همه چی اوکی بود بگذریم خلاصه مرکز ب ما گفت بیاین ای یو ای یا اگ هزینه دارید ای وی اف و سال ۹۶ ما فکر میکردیم حالا ای یو ای یا ای وی اف چ عمل سنگینی میتونه باشه و....چ راه ها و سختی هایی داره و بی تحربه بی تجربه بودیم و ب کسی هم هیچی نمیگفتیم ک راهنمایی بگیریم مثل حالا هاا نبود ک برنانه باشه یا همه خودشون دیگ راه بلد خلاصه سرو ساده بودیم فکر میکردیم با دارو دکتر اوکی میشه و خوب میشه و میشه گذشت گذشت ۸ سال شد تو این سال هااا هر ننه من غریبی هرچی گفت انجام دادیم هرجا گفت رفتیم از خرافات هااا تا دکتر و دارو از مغز گنجشک نر ک خشک کنی همسرم بخوره تاااااا هزارو ی چی دیگ ک چله دارید و رو موش جیش کنید وخلاصه ۸ سال ب حرف ساده است ی عمر گذشت پیر زندگی و حرف هاا شدم وسواسی شدم داغون شدم ی ادم چاق با روحیات عصبی و.......