۱۸ پاسخ

بذار کمک کنن مخصوصا شوهرت چیکارس پس

باریک اللله

کاش منم میتونستم اینکارو کنم اما اینقد وسواسم ک نمیتونم خاک برسرم‌😂😑

تا یک ماه همینجوری ادامه بده 😂😂😂

کار خوبی کردی واقعا خسته. کنند, س ،یکم دیگه ادامه بده

اتیش نگیری دختر پکیدم از خنده 😂😂😂😂😂کی خوب میشی حالا😜😜😜

مراقب باش فقط لو نری
دفعه بعدی کسی باورت نمیکنه

بخاطرخستگی وکمخوابی تب کردی،بنظرم خوب کاری کردی چون تاخودت ازهمه لحاظ اوکی نباشی نمیتونی به بچه رسیدگی کنی.بچه هم خوب شیرخشک میخوره چندروزاستراحت کردی بهش برس ولی دیگه نزار اینقدراذیت شی

درود به شرفت😂😂

ایول به تو

نه اتفاقا خوب کاری کردی 😂
بالاخره توهم باید جون داشته باشی برای ادامه راه عذاب وجدان نگیر یکی دوشب به اونا میرسه😂

خیلی باحال بود بنظرم ادامه بده🤣🤣🤣

کاش شوهر منم انقد بە من اهمیت میداد کە اگە مریض شم بگیرە

نه عزیزم چرا عذاب وجدان بگیری اتفاقا کار خوبی کردی مگه یه آدم چقدر جون داره منکه از صبح تا شب بچه داری و کارای خونرو میکنم دیگه شب هلاکم اصلا نه اعصاب دارم نه حوصله دیگه شب شوهرم میاد کوروشو میدم بهش دیگه خودش آنقدر باهاش ور میره که میخوابه بعد بهم تحویل میده اگه شبا شوهرم نباشه که من میمیرم قطعا بذار کمکت کنه مخصوصا شوهرت

پس شوهرت چیکارس

وقتی درست کمک نمیکنن باید بزرو ب کاربگیریشون🤣🤣

خوب کاری کردی😅

چه بهتربزارکمک کنن بابا🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان ضحا🩷 مامان ضحا🩷 ۱ ماهگی
دوستان تو رو خدا بیایید کمک 😭😭😭عذاب وجدان گرفتم
شب رو کلا دخترم رو من نگه میدارم ساعت ۷ صبح که میشه مادرشوهرم نگه میداره میگه بچه فقط پیش من بود دیگه مادرش هیچی نفهمید به شوهرم میگه آدم رو حرص میده امشب از ساعت ۱۱ چنان خوابم میومد همینجوری میرفتم دخترم بغلش بود گریه میکرد گفتم الان میگه خوابش میاد بزار یکم بخوابه بهم گفت بیا دخترت رو بگیر من میترسم نگه دارم تو شب خوابم سنگینه در صورتی که گریه می‌کنه سری بلند میشه منم دیگه چیزی نگفتم ناراحت که چرا شدم چنان خوابم میومد نگفت یکم من نگه دارم تو بخواب
آوردم دخترم رو نگه داشتم تا الان دخترم هم از ساعت ۱۱ که سرم رو بزارم رو زمین گریه میکرد تا الان یعنی یذره چشمام گرم نشده دیگه تازه میخواست چشمم گرم شه باز شروع کرد به گریه کردن قبلش فوری یه دسشویی رفتم و اومدم دیدم بالا سر بچه داره بهش شیر میده بچه رو گرفتم ازش رفت گرفت خوابید بعد شیر که دادم به دخترم درست که نخورد آروغ هم که گرفتم نزد امشب هم که درست تا الان نخوابیده منم انقده عصبانی بودم خوابم میومد بلند گفتم به دخترم تو هم کارهات که برعکسه بیچاره تو خواب بود یه تکونی خورد
الان عذاب وجدان گرفتم چیکار کنم هی دارم بوسش میکنم نازش میکنم
دوستان هر چی میخوایید بهم بگید می‌دونم کارم اشتباه بوده ولی بخدا عصبانی بودم ،دوستان دخترم یهو تو خواب ترسید و تکون خورد با صدای من چیزی نشه ،چیکار کنم ؟؟
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🙂
پارت ۱
۱۶ فروردین معاینه تحریکی شدم دکتر گفت ۲ سانت دهانه رحمت بازه.‌‌.
فکر میکردم روز بعدش زایمان میکنم ک معاینه تحریکی شدم اما خبری نبود و هیچ دردی نداشتم تااااا ۲۳ فروردین. که میشد شنبه ... جمعه شب خوابیدم یهو ساعت ۳ شب از درد بیدار شدم هر ۱۵ دقیقه یکبار کمرم شدید می‌گرفت و ول میکرد فکر میکردم خوب میشم .. هی خواب میرفتم دوباره از درد بیدار میشدم. خلاصه رسید به ۱۰ دقیقه یکبار. شد ساعت ۸ صب که من اصلا نخوابیده بودم از ساعت ۳ شب. ۸ صب همسرمو بیدار کردم گفتم درد دارم اما اصلا نمی‌دونستم ک درد زایمانه فقط گفتم درد دارم و صبحانه خوردیم و رفتم دوش گرفتم ورزش کردم اسکات زدم زیر دوش . ساعت ۹ و نیم زنگ زدم مامانم گفتم درد دارم که خبر داشته باشه. اصلااا و ابدا نمی‌خواستم برم زایشگاه گفتم اگر ادامه دار بود تا شب دردامو میکشم تو‌خونه بعد میرم زایشگاه اما مامانم گفت به ماما همراهت هم ی خبر بده من پیام دادم به مامام گفت برو یه نوار قلب بگیر گفتم اصلا نمیخام برم بمونم نگهم میدارن گف نه برو یه اطلاع از حال بچه داشته باش. منم رفتم ساعت ۱۰ رفتم برا نوار قلب اصلا نمی‌خواستم بگم ک درد دارم ولی مامای زایشگاه فهمید همون لحظه دردم شروع شد گف درد داری گفتم آره دید چقدر شدیده گف برو معاینه نوار قلب نمیخاد. خلاصه منم با ترس رفتم معاینه و گفتن ۶ سانت باز شده رحمت 😐من هم از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم هم متعجببب.
همیشه دعا دعا میکردم برم زایشگاه ۶.۷ سانت باشم ک اذیت نشم اونجا. تو خونه هم نمی‌خواستم برم میگفتم تا شب بمونم خونه ب همین دلیل ک حداقل ۶ سانت بشم ک همون ساعت ۱۰ صب ۶ سانت بودم....

ادامه تاپیک بعد