جدیدا خیلی بی حوصله شدم داد های بدی میزنم
همشم بخاطر اینه که واقعا نیلا یکارایی میکنه که ممکنه اسیب ببینه یا براش ضرر داره
الان در فریزر رو باز کردم از لای پاهام خودشو سریع چپونده تو فریزر
یه بسته گوشت یخی افتاد رو پای من
اصلا بخوره تو سرم
تو سر نیلا میخورد چی
بخدا امون نمیده بهم نمیدونم چیکار کنم

دست رو دلم نزار ک من دوقلوی شیطون دارم بخدا امروز ی ربع فقط زدم تو سرخودم انقد عصبی بودم واقعا کم اوردم

دس رو دلم نذار همین الان آویزونه🫠

محمد حسین هم خیلی خیلی گیر های الکی میده هرچی میبینه میخاد یکجا بند نمیشه کافیه برم تا مغازه باید گربه هارو تا خونشون همراهی کنیم مگر فرار کنن
توی پارک از تاب پایین نمیاد
میره رو مبلا خودشو پرت میکن ک بگیریمش اصلا وحشتناک اذیت میکنه

دختر منم در یخچال‌و‌فریزر باز میکنه‌میخاد بره بشینه‌توش
جرات‌نداریم بریم‌سمت یخچال

وای منم پسرم فوق‌العاده شیطونه چند باری از دستم در رفته زدمش واقعا کم میارم یکارایی می‌کنه ک نفسم میبره تا برسم بهش

درسته
به مرور ک بزرگتر میشن
کارای خطرناک تر میکنن و شیطونیشون بیشتر میشه
منم میخوام ی کاری کنم
همش نگرانم پشت صحنه ادرینا داره چیکار میکنه
هی میرم سر میزنم میبینم اوکیه برمیگردم دوباره اشپزخونه
دیگ باید تحمل کنیم چاره ای نیست

من درکت میکنم عزیزم تو سن سختی هستن چون حرف همو خوب نمیفهمیم با بچمون یه کم دیگه صبوری کن حرفاتو میفهمه حرف میزنه درست میشه

رایناهم همینه ماشالله شیطونن .🤪🤪🤪🤪

ای بابا همشون همینن دیگه تا بزرگ بشن احتیاط کردن یاد بگیرن پیر میشیم 🥲