چند ماه بیکار بود تا اینکه بین 2 تا شرکت یکیو انتخاب کرد که کاش نمیکرد، بعدا خیلی شرایط سختی داشتیم ساعت کار زیاد و حقوق کم.
مجبور شدیم وام بگیریم 50 میلیون و مدت بیکاریم از بیمه استفاده نکرد که حقوق بگیره.
من انقد تو زندگی استرس کشیدم از بچگی به کوچکترین حرف حساسم، مثلا میرفتم 2-3 روز خونه مادرشوهرم میموندم بعد میرفتم خونه بهم تیکه مینداختن آها میری اونجا دیگه نمیای، یا باهام سرد برخورد میکردن انگار که رفتم خونه دوس پسرم. خیلی سخت میگذشت. بابام سر چیزای کوچیک گیر میداد. مثلا میگفت تالار نمیام عروسی، مامانمم میگفت منم نمیام، انقد میرفتیم دونفری تالارهای اطراف رو میدیدم پ فیلم میگرفتیم تا بلکه یکی مورد پسندشون بشه. اجازه نداشتیم تو عروسی آهنگ بذاریم و مولودی هم دوس نداشتیم، عروسی جدا هم میگرفتیم نمیشد خانما میخواستن تشت بردارن بزنن برقصن، واقعا هرروز سخت میگذشت تا اینکه تصمیم گرفتیم یه تالار بگیریم و مختلط باشه، هرکی خانوادگی رو میز خودش بشینه و شام هم رو میز خودشون بخورن، یه آهنگ بیکلام هم بذاریم، آهنگا هم یکی یکی بابام تایید کرد و بعضیا رو حذف کرد. منم طبقه بالای ایون فرم تالار باشم و خانما هرکس خواستن عروس رو ببینن بیان بالا.
ما برای سفر خارج هم تحقیق کرده بودیم، میگفتیم یا دوتایی بریم تور اروپا یا عروسی بگیریم، پولمون به هردوش نمیرسید. چون عقد ساده داشتم دوس داشتم عروسی آرایشگاه خوب برم و لباس عروس بپوشم انتخاب کردیم عروسی بگیریم

۳ پاسخ

بابات عجب دیکتاتوریه

🥺🥺🥺🥺🥺

چقد سخت

سوال های مرتبط

مامان سهند مامان سهند ۱۳ ماهگی
سلام مامانا
لطفا بخونین و نظر بدین

ما 3 تا جاری هستیم و یه خواهرشوهر، به نسبت وضع مالی بخوام بگم جاری وسطی وضعش از همه بهتره خیلی پولدارن، یه رستوران همیشه شلوغ هم دارن در کنار کارهای دیگه شون، 3 تا بچه هم دارن. جاری اولی هم وضعشون خوبه و اونا هم 3 تا بچه دارن. خواهرشوهرم 2تا بچه دارن و ما هم 2تا. تولد بچه هام هردو خرداده و چند روز فاصله داره، چون پارسال زایمان کرده بودم برا پسر اولم نتونستیم تولد بگیریم می‌خواستیم امسال تولد بزرگتر بگیریم. دو سال قبل تو رستوران جاری وسطی برا پسرم تولد گرفته بودیم ولی خود جاریم و بچه هاش نیومدن و فقط برادرشوهرم که صاحب رستورانه بود، بقیه فامیل همه بودن. امسال گفتیم خانواده پدری و مادری رو جدا دعوت کنیم و یه تولد گرفتیم با فامیل خودم. قرار بود شنبه بعد که تعطیله فامیل پدری رو دعوت کنیم خونمون و کلی تدارک ببینیم ولی بازم جاری وسطی گفته نمیتونیم بیایم، گفته شوهرم که رستورانه و خودمونم خونه پدرم هستیم پیله چینی داریم (2 سال قبلم برا همین نیومد منتهی نگفته بود نمیایم وقتی رفتیم رستوران دیدیم نیستن)
از یه طرف تولد 2تا بچه هاش یه ماه پیش بود دعوت کرد ما رفتیم بدون چون و چرا
بقیه تو کامنت اول