۵ پاسخ

خونه تکونی با بچه ۳ ماهه؟؟؟
باور کن فقط خودتو داری له میکنی ...خونتو با یه جارو دستمال تمیزکاری کن... الان مهمترین چیز رسیدگی ب بچه هاته

بابام و شوهرمم چسبیدن به فرشا دو روزه التماسشون میکنم تا امروز کمدای طبقه پایین جابجا کردن طبقه بالا مونده طبقه پایینم هنوز نچیدم یه افتضاحیه بخدا اصلا نمیدونم کدوم سر کارو بگیرم تا تمومش کنم

من چی بگم دوتاشون شیره به شیره هستن دوتاشونم کوچیکن بخاطر اینکه آواره شدیم اومدیم خونه مامانم تا دستکون باز بشه خونه بگیریم مامانم شهرستانه من و بابام و شوهرم خونه ایم از یطرف باید غذا درست کنم از یطرف به بچه ها برسم از یطرف بازسازی خونه یعنی روانی شدم بخدا😭😭😭اتاق بهم ریخته کمدارو باید عوض کنم انباری ریخته بیرون باید اپن خونه خراب بشه کابینت بشه دوطبقه خونه یکیش برای داداشم یکی بابام دوتاشم بهم ریختیم داداشم اینام شهرستانن دیگه فکرشو بکن باید دو طبقه رو تمیز کنم بشورم فرشارو یعنی دهنم صاف شده🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

الهی بگردم خسته نباشییی
سعی کن مشکلت رو با شوهرت حل کنی برین مشاوره ک اینطوری تو این جو بچه ها بزرگ نشن ..

🥺

سوال های مرتبط

مامان مهرسا💕 مامان مهرسا💕 ۳ ماهگی
خانوما میخوام تجربه بچه دارشدنمو بگم وقتی ده روز از به دنیا اومدنش گذشت برگشتم خونمون خونه ی مامانم بودم همه مسئولیت بچه رو خودم گردن گرفتم هیشکی کمکم نکرد شوهرم ذره ای درکم نکرد خیلی شبا رو تا ساعت ۳ بیدار میموندم به خودم فوش میدادم ک چرا ازدواج کردم چرا بچه دار شدم خیلی افسرده بودم اصلا از بچه ام لذت نمیبردم ولی بعدش ک چهلم بچم گذشت به همه چی عادت کردم خداروشکر دخترم خیلی آرومه اصلا اذیتم نکرد بعد چهلم دیگه شبا برا شیر بلند نمیشه ساعت ۱۱ می‌خوابه ساعت شش بلند میشه روال همه چی اومد دستم افسردگیم کمتر شده دخترم بزرگ شده دیگه مثل روزای اول بوی نی نی نمیده🥺 خیلی دلم تنگ شده ولی الان خیلی لذت میبرم صبا ک از خواب بلند میشم دخترمو میبینم ذوق مرگ میشم یه حس خیلی خوبی دارم ک نمیتونم توصیفش کنم همه بهم میگن مامان کوچلو وقتی به دخترم میگن برو بغل مامانت خیلی حس خوبی می‌گیرم الان منم یه مامانم عاشق دخترم ولی روزای اول خیلی اذیت شدم هیچوقت نمیخوام به اون روزا برگردم.........