اعصابم خيلي خورده
واقعا ما ادم ها كِي ميخوايم حرف زدن يادبگيريم؟كي بايد شعور بزرگتريمونو خرج كنيم؟
ما اومديم مسافرت شهر همسرم،ديشب زن عموي همسرم اومدن ديدن بچه و من بچم توي اتاق خواب بود گفتم بيدار بشه ميارم ببينيد
بعد دخترمو با ذوقو شوق دادم بغلش خودمم نشستم كنارشون و با لبخند نگاه ميكردم
همين كه بچرو گرفت برگشت بهم گفت نتونستي خوب بزرگش كني اين بچه خيلي ريزه

(من دخترم٢/٧٠٠به دنيا اومد و الان نزديك٦كيلوإ و بهداشت و دكترش هربار ميگن خيلي خوب داره رشد ميكنه و وزن گرفته)
بهش گفتم زن عمو من دخترم ريز به دنيا اومده و دكترش از وزنش راضيه
گفت دختر منم ٢خورده اي بود الان از همه بچه هام بزرگتره
خب ززززززن حسابي وقتي خودت بچت اينطوري بود چراااااا به يه مادر ميگي نتونستي خوب بزرگش كني؟
بعد من دخترم شير خودمو ميخوره و ديشب كه داشتن حرف ميزدن من متوجه نشدم(عروس تركام)
بعد به همسرم گفتم زن عموت بهم گفت نتونستي بچرو خوب بزرگ كني
گفت چي بگم والا اينجا همه ميگن درسته مامانش شير داره اما شيرش جون نداره😭😭😭
اخه به بقيه چه ربطي داره كه راجعبه شير و سايز بچم حرف ميزنن؟بابا اومدي ديدن بچه تبريكتو بگو نازش بده كادوتم بده و برو كه به خداااا كادوتم نميخوام

۱۱ پاسخ

اصلا حساس نشو و جوابشونم نده. با همسرتم اصلا بحث نکن اتفاقا جلو روشون خیلی با شوهرت با مهربونی و احترام حرف بزن. این فامیل شوهرا همینو میخوان که اعصابتو خورد کنند و بین تو و شوهرت بحث و جنگ بندازن. اگه ببینند افسرده و ناراحت شدی حال میان کیف میککند اما ببینند اصلا حرفشون برات مهم نبوده نتونستن دعوا درست کنند بینتون پوزشون کش میاد.اینجور مواقع بگو بچه با بچه فرق میکنه همین نمیخواد توجیحشون کنی گور باباشون

منم بچم ریزه خوب شیر نمیخوره
یبار خانواده شوهرم اومدن خونم یکیشون گفت بچتو گرم بگیر ریزه جون نداره مریض میشه
فرداش رفتم خونشون شیشه شیرو دادم دست همون نفر گفتم بهش شیر بده
همشون دیدن ک چقدر اذیت میکنه برا شیر خوردن فهمیدن کمکاری از من نیست

وای از این روانیا سمت ماهم هست نگران نباش زن عموی همسرم پسرمو دیده میگفت اینه بچت !من فکر میکردم بچت خیلی درشته خیلی ریزه بچه فلانی یک ماهم از پسرت کوچیک تره تو کریر جا نمیشه 😂 بعد اینکه رفتم پشت سرم میگفته چقد بچش درشته خیلی خوبه این جور ادما دیوانن ولش کن

ببین هرجوری باشه بچه یه چیزی میگن
پسر من برعکس تپله...انواع واقسام حرفا رو میشنوم🥲

میفهممممممم😩😤

حالا کاذو چی داد😂😂😂

من از وقتی حامله بوودم میگفتن این شکم دیگه بچه یک کیلویی میاره اصلا شکم نداری بچم 3 کیلو و300 گرم بود موقع تولد اصلا این چیزایی ربطی نداره یکی سینه اش بزرگ شیر نداره یکی کوچیک و شل شیر داره شیر ماور بهترین شیر هیچ وقت تن ب شیر خشک نده

عزیزم آدما شعور ندارن ب حرفاشون توجه نکن منم مادرشوهرم از وقتی حامله بودم بهم گفت این سینه شیر نداره تا وقتی دنیا اومد بعد دنیا اومدن بچم ی سینه رو نمی‌گرفت شیشه هم نمی‌گرفت اینقدر ب من گفت حالا چطور میخوای بزرگش کنی لین شیر نمیخوره با ی سینه سیر نمیشه شیرت سبکه تا 3 ماه رو مخم بود ک اخر عصبی شدم گفتم نفوذ بد نزن بالا سر بچم همش تو نق میزنی ک این گریه میکنه دیگه خیلی جدی یا همه برخورد کردم حتی شوهرم گفتم کسی حق نداره در مورد من وشیر من وبچه صحبتی کنه صحبت بشه بچو میبرم میرم ی جای دیگه نمیزارم کسی ببینتش ما تو خونه مادر شوهرم زندگی میکنم موقتا داریم خووه میسازیم بچم خدارو شکر ماهی ی کیلو اضاف می‌کرد بازم میگفتن هنوز میگن اینا عادت دارن منتها حالا جلو من نمیگن مردم همیشه حرف برا زدن دارن تو جوابشون بده تا بگن طرف بهش برمیخوره چیزی بهش نگین

در دهن این ملت همیشه بازه
توجه نکن
منم بعضیا همش ب بچم میگن خیلی ریزه و هزارجور حرف دیگه میگم بچه سالم باشه بقیه چیزاش مهم نیس وزنش هم درست میشه ولی نمیفهمن دیگ بااین حرفاشون چقد ته دل ادمو خالی میکنن
واقعا اندکی شعور و فهم هم خوب چیزیه🥲

۴ ماه ۶ کیلو خوبه بدش هر طوربچه آدم باشه ب کسی ربطی نداره

پسر منم ۸ماهه دنیا اومد با وزن دو کیلو چهار ماهگی ۵/۶۰۰ بود مردم خیلی حرف میزنن اهمیت نده

سوال های مرتبط

مامان پسرم 💙💙 مامان پسرم 💙💙 ۵ ماهگی
سلام ، امروز یه اتفاقی افتاد 😐😂 بعد کلی ماجرا بچه داری و شیردهی تازه خوابم برده بود که آقا ( شوهرم ) بعد از یه خواب زیبا و عمیق بدون اینکه حتی با گریه بچه سرش برگردونه نگاه کنه ، از خواب بیدار شد هیچی منم نوزادم تو بغلم گرفته بودم و سینه مو گذاشته بودم دهنش دراز کشیده خواب بودم اومد چسبید بع من شروع کرد برا رابطه من کشیدم کنار گفتم کنار بچه آخه نمیشه نکن ، نورادمم همون موقع هی موک میزد بع سینه شیر میخورد تا در میاوردم گریه میشد اینم ولکن نبود، میخواست همونجا من بچه شیر بدم اونم کارش بکنه گفتم بچه تو بغلمه شیر میخواد کنار بچه نمیشه گناه. داره چندشه ، باز گذاشتمش زمین دیدم گریه شد گفتم اجازه بده من شیرش بدم سیر بشه خوابش کنم میریم اتاق هیچی بلند شد قهر کرد گفت نمی‌خوام گفتم خب بچه رو خواب میکنم راحت میریم اتاق گفت نه من می‌خوام برم با دوستام گردش بریم تو طبیعت امروز گفتم باشه برو ، قهر کرد جمغ‌کرد رفت 😂😂به جا اینکه زن و بچش ببره گردش با رفیق‌اش میره منم تو دلم گفتم به درک که قهر کردی از خدام بود ولکن بشه بدم اومده از رابطه 🤢