۷ پاسخ

از ترس همین چیزا نیکان رو پارک نمیبرم، دوست داره برای خودش راه بره و اجازه نیمده من کمکش کنم و همش میترسم یا تاب بخوره بهش یا بچه هایی که از سرسره میان پایین بهش بخورن

من یادمه دخترم حدود دوسال بود خودم خیلیییی حالم بد بود مریض بودم بدن درد شدید داشتم بچمم بهم چسبیده بود خونه مامانم بود زن داداشم گفت من بچه رو میبرم پارک یکم بازی کنه و... پارکم چسبیده به خونه مامانم بود
من بچمو دست هیچکس نمی سپردم خودم همش دنبالش بودم ولی انقد مریض بودم هیچی نفهمیدم. بچمو برد چند دقه بعد دیدم یکی شدید در خونه رو میکوبه من دوییدم فقط دم در دیدم صورت بچم پر خونه واااای مردم ینی
خودشم حامله بود بچمو بغل کرده بود اورد گفت تاپ خورده صورتش
لب بچم شکافته شده بود چای که چی بمن گذشت

اره واقعا این تاب خطرداره یا بعضی از این سرسره ها از بس بد درست کردن خیلی وحشتناکن .

الهی بگردم خیلی حال بدیه 😥

من خودم زخم خورده ی این قضیه ام من و خواهرم 20 ماه با هم اختلاف سن داشتیم بابام بردمون پارک من کوچیکتر بودم خواهرم سوار تاب بود بابام هلش میداد من با سرعت اومدم جلو تاب محکم خورد تو صورتم فکر کنم 3- 4 سالم بود ولی صحنه اش تو ذهنم مونده پر صورتم خون شده بود و هنوز که هنوزه جای زخمش بالای ابروم واسه همیشه موند مراقب بچه هاتون باشین لطفا بعضی زخما خیلی عمیقه تو روح و جسم آدم حک میشه

منم دختر اولم یک سال و نیمه بود اینجوری شد
دماغش شکست
دکتر عملش کرد

بمیرم😭ننه در به در شدش کدوم گورستونی بود پس

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۱ سالگی
منو پسرم حموم بودیم بعد شوهرم سرکار بود یهو در حمومو باز کرد گفت سلامممم من تعجب کردم چون اخر شب میومد گفتم چرا یهو اومدی ترسیدم اونم گفت اومدم دوش بگیرم برم مواظب باش بچه سر نخوره… گفتم نه بابا من خودمو شیتم پی تو بیا تو حموم من برم بیرون لباسمو بپوشم بچه رو ازت بگیرم. همینکه درو بست بچم سر خورد با صورت خورد زمین لبش پاره شد فکش باد کرد… شوهرم یه کولی بازی دراورد که نگو میزد تو سرش داد میزد وای بچم چی شد صورتش خونیه بچه هم درد داشت هم از داد و بیداد باباش ترسید. یه پنج دقیقه گریه کرد بهش شیر دادم خوابید. حالا شوهرم میاد میگه من گفتم مواظبش باش… فقط میگه مواظب باش یه بار نشد ببرتش حموم خب بچه از دیدن تو ذوق کرد با اینکه من دستاشو گرفته بودم سر خورد مگه تقصیر من بود. حالام قهر کرد رفت… من خودمو صورت خونی بچمو دید حالم بد شد ولی اون انقدر وحشی بازی دراورد فرصت نداد منم احساساتمو بیان کنم . همیشه همینه من باید قوی بشم چون اقا نمیتونه خودشو کنترل کنه. میریم واکسن بزنیم یا دکتر ببریمش من باید بچه رو نگه دارم چ‌ون میگه من نمیتونم حالم بد میشه. حالم از این وضع بهم میخوره