شوهرم باز تو همچین روزی به گریه انداختم
حس میکنم جدی جدی باید به فکر جدایی بیوفتم
خودش هزاران تا عیب داره من حقیقتش سختمه راه برم یا حتی کار کنم
چند روزه به خونه نتونستم خوب برسم چون هم کمد رو کامل ریختم بیرون مرتب کردم هم عزاداری اینا میرفتم
صبح اومده خونه کلی حرف بارم کرد گه آینه چرا خاک داره و فلان تو حیاط جاریم بود اصلا رعایت نکرد صداشو بالا نبره
بعد رفت هیئت منم نشستم گریه میکنم خیلی دلم گرفت چی میشد حالا می‌گذشت چیزی نمیگفت

هیئت رفتنش بدردی نمیخوره وقتی اشک زن باردارشو دربیاره

چرا هیچکی از شوهرش راضی نیست این مردام دیونه ان

وا عقلش نمیرسه بارداری؟؟؟ول کن بابا گریه نکن فدای سرت مقصر خودتی حتی اگر درد نداری خودتو بزن به مریضی بگو ای کمرم ای سرم ای فلان این مردا تا دهنشون سرویس نکنی نمیفهمن تو کدوم موقعیت هستن

عزیزم این بحثی نیس ک بخوای بگی جدا شم!! حتماً عصابش خورد بوده بعداً میاد عذر خواهی می‌کنه سخت نگیر

به خاطره اینه قبلا خونه تروتمیز بود توقع بالا رفته.همیشه میگن یخته کاراتونو بزارین موقعی که شوهرتون هست انجام بدید تا بفهمه چقدر خونه داری زحمت داره