من ی لحظه ام ولش نمیکنم خیلی مراقبت میخوان ، بعدم ببخشید بچه های دور و ورت همه وحشی ان
اگ این چیزایی که تعریف کردی و کسی با دختر من انجام بده من به دوقسمت مساوی تقسیمشون میکنم
بله حتما میرم پیشش
ولی میبینی بچت داره اذیت میشه خب نرو
منم هرجا بریم دنبال دخترمم
میترسم بره تو اتاق نبینمش یه موقع خدایینکرده قرصی،میخی، چه میدونم یه چیز بدی اونجاگذاشته باشه بزاره تودهنش یا چیزی بندازه رو خودش..کلا هرکجامیریم بقیه بچشونو آزاد میزارن بازی کنه من همش دنبالشم،بهم میگن خیلی حساسی.
ببخشيد كه ميگم تو ب هيچ عنوان تنها نزار بخدا دوره بچتي موشت وحشي ريخته،حالا من فقط برادر زادمه خيلي ب آووش حسودي ميكنه زيركانه ميزنه بچمو،وقتي اون هستش ولشون نميكنم،انقدرم غُر ميزنم كه خدا ميدونه،تو چطور تحمل كردي
حتما بزار جلو چشمت باشه! یه وخ زدن تو چشمش خدای نکرده ناقصش کردن میخوای چیکار کنی
اصن نمیزارم یه ذره از جلو چشام دورشه
بچه های اطراف تو وحشی ان بابا
من پسرمو با خواهر زادع برارر زاده هام تنها میزارم تو اتاق هر چند دقیقع یه نگاه میندازم فقط
چون اونا هم فهمیده ان هم بزرگ ۸ و ۱۰ و۱۱و۱۲ سالشونه
ولی کوچیک باشن تند تند چک میکنم هر چند خود پسرم نمیمونه ی جا یه سره راه میره ولی بچه ای نبوده ک بزنتش تاحالا اگ باشه نمیزارم نزدیکش بشه اصلا
ببین دخترم پنج سالشه خواهرشوهرم دختراش یکی ده یکی کلاس سوم ان باهاش بازی میکنن یه بارمیزننش یه بارحولش دادن میخ رفته داخل سینه ای دخترم من اعصاب ندارم پدرومادرشوهرم میگه بچه ان کجاشون بچه است
من کلا پشت سر بچمم همه جاااا
الان سنی نیست که بشه ولشون کرد حداقل تا سه سال
حالا من برعکس شما پسرم متاسفانه بچه های دیگه رو میزنه یا اگه پسرمو محکم بغل کنن چنگ میزنه بهشون، بخصوص بچه های کوچیکترو هل میده و مدااام دنبالشم که کسیو اذیت نکنه، شرمنده میشم اعصابم بهم میریزه.. مهمونی همیشه کوفتم میشه
عزیزم اینا که باز همه شون یه راه حلی دارن
من با اینکه پسره حتی نمیزارم تو اتاق تنها با هر کسی باشه بچهای شیش سال به بالا
میترسم اعضای بدنشو دست بزنن الان جامعه دیگه خیلیییی خراب شد
معلم به دانش اموزش حتی رحم نمیکنه
اره من حایی میرم تموم استرسم دنیره خیلی کنجکاوه و ب همه چی دست نیرنه من نمیرارم و جایی میرم کوفتم میشه دیگه نمیرم
ما دور و اطرافمون بجه زیاد نیست ولی اره بچم هرجا باشه چشمم بهشه..تو اتاق هم نمیزارم با بچه کوچیک تنها باشه مگه اینکه یه نفر بزرگتر هم باهاشون باشه
منم وقتی میرم خونه ی مامانم خواهر زادم اذیت میکنه یه سال ازش بزرگتره
هر بار میگم غلط کردم اومدم میترسم اتفاقی بیفته جبران ناپذیر مثلا یه بار چهار تا انگشتش رو گذاشته بود لای در خدا رحم
کرد جیغ کشید من دویدم
در کل منم الان خونه ی مامانم خیلی کم میرم. ماهی یه بار اونم پشیمون میشم با اینکه خیلی نزدیکیم
به نظرم جاهایی که بچت اذیت میشه نرو تا یه کن بزرگ شه. در عوض خانه ی بازی اینا ببر
من دورادورحواسم بهش هست
چون بچه ان هنوز خیلی چیزابلدنیستن مثلا چه واکنشی الان باید نشون بدن کم کم یادمیگیرن مثلا پسرمن ازبچه ای خوشش بیاد یهو محکم بغلش میکنه اما یه جوریه که بقیه فکرمیکنن میخواد بچه هاشونو اذیت کنه هرچندمن خیلی توضیح میدم براش ولی خب کوچولوان یادشون میره هربارباید تکرارکردضمیمه ذهنشون بشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.