۷ پاسخ

الان که دیگه در موارد نادر بیهوشی میکنن همش بی خسیه

شماچون همون لحظه بی حس نشی اینجوری عوارض داری
وگرنه بابی حسی کامل ورعایت نکات مهمش بعدش اصلا این عوارض نیس اگرم هست خیلی کمه
ولی کافی میکس وابمیوه اناناس عالیه

عوارض بيهوشي بدتر از بي حسيه ،اونايي كه دكتر خوب داشتن ولي همچنان عارضه ديدن بخاطر اينه كه خودشون رعايا نكردن،بعد از بي حسي نبايد حرف بزني ، اغلب همش حرف ميزنن ،هر چقدرم ميگن خانوم حرف نزن سردرد ميگيري بازم گوش نميدن،زير سرشون تو بخش نبايد بالش بزارن و حدالامكان تا چند ساعت حرف زدنشون كم بايد باشه كه معمولا رعايا نميشه، از طرفي چون يه سريا خودشون حساسن انقد حالت ترس و غر زدن برميدارن كه كارشونم مختل ميشه

تو فامیلا ما هرکسی بی حسی زده پشیمونه تازه بهترین بیمارستان های خصوصی هم بوده و بهترین دکترا کلا بی حسی خیلی مسخره

دکتر بیهوشی باید ماهر باشه
ماهر نباشه کمر درد و عوارضش پشت سرش میاد

اتفاقا بیهوشی کامل عوارض بیشتری داره ! دکتر بیهوشیتون کم تجربه بود حتما که دز مناسب تزریق نکرد که بیحس نشدید

چ عوارضی داره اسپاینال

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا روزهای ابتدایی تولد
پارت هشتم سزارین من .
رفتم اتاق عمل فضا رو که دیدم خیلی ترسیدم فشارمم کلا همیشه پایینه
افت قند هم داشتم.
ضربان قلبمم اومد پایین
اکسیژن خون رو بهم وصل کردن
و گفتم بشین رو تخت سرتو ببر پایین شونه هات به سمت پایین خم تا ما بزنیم آمپول بی حسی رو
بعد منم گفتم بخدا من بی حس نمیشم من عمل بلفارو داشتم بی حس نشدم از اول تا آخرش اذیت شدم
سر عمل مینی بای پس هم بی هوش نشدم
چشام بسته شده بود ولی چون خیلی میترسیدم مغزم هوشیار بود تمام صداها رو می‌شنیدم
دیگه فایده نداشت همینطور که باهاشون حرف میزدم گفت من آمپول رو دارم میزنم تو الان فهمیدی ؟ پاهات داغ نشد پاهات مور مور نمیکنه ؟
پاهاتو تکون بده ببین چقدر سنگین دارن میشن
گفتم آره پاهام سنگین شده
گفتم آره مور مور هم می‌کنه
گفتم آره داغ هم شده ولی من هنوز حسش میکنم بخدا دیگه هرچی گفتم نه فایده نداشت که نداشت حرف حرف خودش بود دیگه آمادم که کردن گفتن دکترم اومد
دکترم که اومد گفتم من بی حس نشدم
گفت پاهات بی حسه الان تو دستای منو رو پاهات حس می‌کنی گفتم نه
گفت الان حس می‌کنی که سوند رو دارم دست میزنم گفتم نه.
گفت خب بی حس شدی نترس و نگران نباش
گفتم خداروشکر پس بی حس شدم
هنوز داشتم حرف میزدم که تیغ رو زد
یعنی یه دردی پیچید تو کل وجودم یه دادی زدم یه حس سوزش داغونی کردم که خودشون فهمیدن من شکمم بی حس نشده فقط پایین تنه من بی حس شده
دیگه اومدن و بیهوشی رو زدن و خوابیدم ولی دز خیلی کم
دیگه اذان ظهر رو که دادن دکتر بیهوشی زد به صورتم گفت پاشو نگاهش کن موقع اذون شروع کرد به گریه کردن دعا کن برا هممون دعاکن
دیگه چسبوندنش به صورتم بوسش کردم نازش کردم
ولی خیلی خیلی گیج بودم چشام به سختی باز نگه داشته میشد