۷ پاسخ

ناراحت نشی ولی من خانوادم گذاشتم کنار سر یه ماجرایی اعتقادمم اینه نبودن همچین خانواده ای بهتر از بودنشونه🙂💔

عزیزم اگر خانوادت دخالت می‌کردن و شوهرت کوتاه نمیومد ک معذرت خواهی کنه و واقعا کار ب طلاق میکشید چی؟؟؟؟؟
هیچ وقت غرور مردت رو له نکن مردی ک غرورش خورد سه دیگ هیچی واسه از دست دادن ندارع

بهتر بود با شیوه خانومانه خودت و لوس میکردی و باهاش قهر میکردی اما تو خونه ات و بدون این ک به کسی بگی تا بیاد نازتو بکشه.
الان ب شوهرت فهموندی ک من جایی ندارم برم هرجور دوست داری با من رفتار کن
باید میزاشتی ترس از دست دادنتو تو دلش داشته باشه

من تو خانواده م زیاد دیدم زوج ها دعوا کنن و بقیه بفهمن و جلسه بذارن برا حل مشکلشون اما هیچ وقت مشکل اون زوج حل نشده فقط حرفشون لق لقه زبون کل خانواده شده و هر موفقیتی کسب کردن بعدها بقیه میگن قبلا چقدر باهم مشکل داشتن . برعکس بعضیا حتی اگه بین خودشونم مشکله توی جمع بروز نمیدن و وجهشون رو حفظ میکنن . شما هم گفتی اولین باره شوهرت هلت داده و دستت رو پیچونده کارش بده من اصلا طرفش رو نمیگیرم ولی مطمئن باش همه زن و شوهرا حتی اونایی ک عاشق و معشوقن‌ هم این اتفاق بینشون افتاده.با شوهرت سرسنگین باش ولی خیلی دیگه ماجرا رو تو ذهنت گنده نکن

به نظرمن کارت اشتباه بوده که تا یه مشکل کوچیک برات پیش اومده همه رو خبر دار کردی چرا به پدر شوهرت و خانواده ت گفتی؟ اینطوری هک شخصیت خودت اومده پایین هم شوهرت خرد شده هم نگاه افراد به بچه ت عوض شده مثلا اگه یه سال دیگه بچه ت یه کاری بکنه بقیه میگن بچه ش فلان کار رو چون نو خونه پدر مادرش دعوا دارن . هر چی بوده باید خودتون حل می‌کردید مگه اینکه یکی شوهرش هرروز میزنتش یا کارای بدی میکنه و دیگه تحمل زن تموم میشه و دنبال طلاقه میاد میگه به همه و همه رو خبردار میکنه ولی وقتی شوهرت لغزش کرده و یک بار کار زشتی کرده نبایدبگی به نظرم. از حرفام دلگیر نشو خاستم بگم خانواده ت اتفاقا عاقلن که دخالت نمیکنن چون اگه هر کاری بکنن به ضرر زندگیته و شوهر رو سر لج میندازن مردا هم غرورشون له بشه دیگه کار از کار میگذره .

وقتی میبینی اینجورین نگو دیگ

عزیزم لابد حکایت زن و شوهر دعوا کنن و ابلهان باور کنن .
دیگه پدرتون هیجانی که نمی تونن تصمیم بگیرن
شما الان زن مردمی .؛به عواقب کار فکر کرده که خبر نگرفته.

عزیزم بهتره اینجور مشکلات رو ب خانوادت نگی چون تو میبخشی شوهرتو ولی اونا تو دلشون میمونه و نمیبخشن دیدشون عوض میشه ب شوهرت خداروشکر کن ک دخالت نکردن و ب روی خودشون نیاوردن

سوال های مرتبط

مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
سلام مامانا من بچمو وقتی میبرم خونه مامانم داداشم و برادرم راحت جلوی بچم سیگار میکشن تا اینکه چندروز اونجا بودم دیدم پسرم ته سیگار پیدا کرده و داره میخوره و میکنه توی دهنش تا ی چیزی میگم میگن که بزرگ میشه دست بقیه میبینه .باور کنید از عیدی نرفتم تا اینکه چندروز پیش رفتم و چندروز موندم چون راه خونمون دوره و ی شوهرم هم سرکاره ‌. به نظرتون چیکار کنم با این رفتارا برم یا نه درضمن اینکه خانوادم هم اصلا به من احترامی قائل نیستن میترسم این رفتار رو یاد بچه هام بدن و اوناهم باهام همین رفتار داشته باشن به نظرتون الکی وسواس دارم یا همینجوری میشن درآینده .اصلا نمیدونم چیکار کنم برم خونه پدرم یا نه یا قطع رابطه کنم موندم خانوادم اصلا خانواده خوبی نیستن کلن نمیگن بچه ماله یکی دیگه هست خودشون صاحب بچه میشن نمیگن برای رفتن به جایی باید از مادرش اجازه بگیره باید برای خوردن ی خوراکی از مادرش اجازه بکیره همه جور خوراکی میدن میخوره غذا هم نمیخپره ی سره هم سوار موتور میبرنش بیرون تا هم میگم میگن بزرگ که شد نمیشه بکنیش توی شیشه منم میگم خوب الان عادت نکنه به این کارا بزرگی هم عادت نمیکنه داغونم داغون حایی رو ندارم برم اینجا هم موندم برم یا نه مثلا برادرم و پدرم به خودشون اجازه میدن سر اینکه بچم کفشاشو اشتباه بپوشه یا کار بدی کنه محکم دعواش کنن که بچم گریه کنه سخت میگیرن کلن الان از عیدی نرفتم الان که اومدم خونه رادمهر کلی عادت اشتباه یاد گرفته نمیدونم چیکار کنم چی غلطه چی درست چون بچم خیلی اونجا هست میترسم عادتای اشتباه ازشون یاد بگیره مثلا فوش هم یادش میدن .اصلا کلن خودشون صاحب بچه میدونن الان هم نرم خودشون میان اینجا رادمهر رو ببرن اما تا الان اجازه ندادم چون میدونم خیلی رفتارای بدی دارن با بچه
مامان نورا ✨دیانا مامان نورا ✨دیانا ۲ سالگی
سلام خانوما خوبین من دختر بزرگم 2سال و 4ماهش هست خیلی بد اخلاق شده اصلا به حرفم نمیشه گریه می‌کنه چیغ میزنه بدون هیچ دلیل وقتی میگم چی میخایی چه بدم بهت بدتر لج می‌کنه با ناز با محبت همراهش حرف میزنم نمیشه زیاد که عصبانی بشم میزنم داد میزنم بازهم نمیشه نه که با این کوچکه حسادت کنه میاد بغلش می‌کنه بوسش می‌کنه اون که گریه کنه میگه جان جان من بگیرم شیر بدم اصلا عین خیالش نیست نه که به اون توجه نمیکنم نه از کوچکه بیشتر توجه ام سمت اینه ولی اصلا منو آدم حساب نمیکند
فقط می‌ره سمت باباش آب بخاد غذا بخاد نان بخاد جیش داشته باشه پی پی داشته باشه همش می‌ره به باباش میگه به من اصلا اهمیت نمیده
البته باباش هم بی‌تقصیر نیست اون که لج کرد یا هرچی میگه خانم بیا بیبین دختر به حرف نمیشه از من برای دختر یه هیولا ساخته همین که میرم سمتش بگم چیشدع چی میخایی می‌ره سمت باباش به اون پناه می‌بره نمیگم نره سمت باباش ولی خوب منم مادرم ناراحت میشم که منو آدم حساب نمیکند نمیگه من مامان دارم
بدتر ازهمه این جیغ زدن وبهونه گرفتن و گریه های الکی عصاب بهم نزاشته لطفاً شما بگید چکار کنم بخدا خیلی دلم شکسته اینکه اصلا منو مادر حساب نمیکنه همه کارش باباباش هست حتا باباش بره دستشویی این دختر از گریه هلاک میشه که منم میرم 🥺🥺🥺
مامان طاها مامان طاها ۲ سالگی
تجربه رو برای از پوشک گرفتن بگم البته من هنوز اقدام نکردم دارم ذهنش رو آماده میکنم
و اینو بگم چند بار صبا تا بیدار میشد می‌بردم جیش کنه کلی گریه میکرد و فرار میکرد منم ولش کردم ولی اومدم اینکار و کردم تا ذهنش و آماده کنم
من پسرم رو با خودم میبرم سرویس و میبینه روزای اول مقاومت میکرد رو قصری نمی‌نشست
بعد گاهی با پوشک مینشوندم روی قصری و خودم هم می‌نشستم بعد میگفتم ببین مامان جیش داره
توهم جیش کن تو همون پوشکش
الان صبا بیدار میشه بهش میگم بریم سرویس اگه بگه نه اسراری بهش ندارم
ولی دو روز پیش تا بیدار شد گفتم بریم گفت آره رفتیم نشست جیش کرد بعد
موقع پوشک گردن بهش میگم مامان پوشک خوب نیست ببین اذیتت میکنه
دارم همزمان بهش میفهمونم پوشک خوب نیست و بهش اسرار نمیکنم که حتما پوشک رو در بیار
دیروز هر سری میدید من میرم سرویس میاد باهام
میگه پوشک رو باز کم بعد میشینه جیش میکنه
منم کلی ذوقش میکنم تشویقش میکنم
باز پوشک میبندم همزمان هم میگم ببین مامان پوشک خوب نیست
کم کم دارم آماده میکنم بعد که دیدم مقاومت نمیکنه و دیگه وقتی اسم جیش میارم مقاومت نکنه و گریه نکنه اونوقت از پوشک میگیرمش