تجربه زایمان من پارت۳؛خیلی دوس داشتم بلندشم ولی مجبوربودم صبرکنم عصر نشستم اولین چیزی ک خوردم خرماوگردوبودبعدش ابمیوه خوردم بعد بلندشدم ک راه برم ولی یکم ک سرپابود حس ضعف شدید داشتم نتونستم روپام بمونم باز نشستم ابمیوه واین چیزاخوردم ولی انچنان تاثیری نداشگت توحالم تااینکه برام نسکافه اوردن واااقعا عالی بود حتما بخورین بعدازعمل.خوردم وبلندشدم اولش درد داشت ولی قابل کنترل بود برام راه رفتم کاراموباکمک مامان وخالم انجام دادم مرتب شدم😁😁😁دائم بهم سرم وصل میکردن سرما مسکن بودن.چندتا برا جمع شدن رحمم بود چندتاش انتی بیوتیک بود واینکه حس کردم خیلی رسیدگی میکنن وحس میکنم همه اینا بستگی ب خودمون داره ک چ دکتری انتخاب کنیم ومن واقعا از انتخابم خیلی راضیم.من سع میکردم راه برم ومایعات وسوپ بخورم زیادهمونم باعث شد اوکی باشم.یه روز بستری بودیم وفردا مرخص شدیم.ولی برعکس همیشه ک توبیمارستان میرفتم وپرستارا اخلاقی نداشتن این دوروز هرکی باهام رودر رو میشد چ پرستار چ دکتر همه عالی بودن.خونه هم ک اومدم روزاول یه کوچولو برا بلندشدن ونشستن اذیت بودم ک دیروز حمام رفتم اونم اوکی شدم

۴ پاسخ

من دکتر انتخاب نکردم رفتم بیمارستان وگفتم سزارین میخام همه این رسیدگیای ک میگی برام کردن تازه پرستاران هی میومدن ۱ساعت سرم و آمپول میزنن دکتر کارش فقط عمل بقیه کارا زحمت پرسنل بیمارستان

مبارک باشه عزیزم قدم دار باشه ایشالا
دکترت کی بود؟!

خدارو شکر عزیزمی سلامتی برا منم دعا کن هنوزم نمیدونم بی حسی‌برم یا بی هوشی میترسم ازین ک حس میکنی جیکار دارن میکنن

طبیعی بودی یا سز

سوال های مرتبط

مامان آقا سامیار😍 مامان آقا سامیار😍 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من پارت 2؛ تاصبح ک یکی دیگه اومد امادم کرد برااتاق عمل.استرس سوند روداشتم ولی خیلی راحت برام وصل مردولی بعدش حس ببخشیدادرارداشتم ک گفت بی حسی بزنن اوکی میشی.دکترم اومد باهام حرف زد منوبردن اتاق عمل برعکس پرستارای بخش زایمان.پرسنل اتاق عمل واقعاعالی بودن وباعث شد استرسم تاحدودی کنترل بشه.دیگه چندتاسوال پرسیدن ازم ویه اقایی اومد برام بی حسی زد وسریع درازکشیدم وحس میکردم ک چیکارمیکنن ولی دردنداشتم ولی حسش برام عجیب بود وچشاموبهم میزدم اقایی ک برام بی حسی زده بود فهمیدک دارم اذیت میشم باهام حرف میزد ک حواسم پرتش شه ک همینجورم شد وخداخیرش بده ک چقدر تاثیرداشت اینکه یکی مث پدرت بالاسرت باشه بعد یه دفعه صدای گریه پسرموشنیدم وبهم نشون دادن ودکترم اومدبالاسرم ک عملم خیلی خوب پیش رفته وچندتا توصیه برابعدش داشت ک من اصلانمیفهمیدم چی میگفت 🤣دیگه چیزی یادم نمیاد تا وقتی ک تو ریکاوری داشتن شکممو فشارمیدادن.یه دفعه چشمموبازکردم پرستاره گفت عع چ عجب بیدارشدی وفک کنم دیشب تاحالا نخوابیده بودی اخه خواب بودی وخروپف میکردی بد🤣🤣🤣خلاصه ک سه بار فشارداده بودن شکمم رو ک من فقط این اخری رو فهمیده بودم.تابیدارشدم گفتم بچم کو دیگه زنگ زدن ک مامان هوشیاره بچشوبیارین آقاسامیاررو اوردن وباهم بردنمون بخش...اولش ک بی حس بودم ودردانچنان نداشتم فقط یه کوچولو لرز داشتم تا حدودا دوساعت بعد ازاینکه اوردن منو بخش یه درد خیلی بدی گرفتم ک ن میتونستم ک بلندشم ن کاری کنم فقط اشک میریختم.پرستاراومد مسکن ریخت توسرم ویه مسکن زد توپام خودش میگفت ازاین قوی ترنداریم توبیمارستان.حدودا ده دقیقه بعدش دردم ازبین نرفت ولی کنترل شد تاعصر خیلی دوس داشتم بلندشم ولی مجبوربودم صبرکنم عصر
مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۵ ماهگی
پارت ۶‌
زایمان سزارین :
بردنم تو بخش و از اونجایی ک من ب دکتر از قبل گفته بودم چه قد از درد بعد بی حسی میترسم تو بخش فهمیدم بهم پمپ درد داده .
بقیه اومدن پیشم و من سر بودم . بعد از این ک سری پاهام رفت یه درد مثه پریودی خیلی کم داشتم با پمپ درد .پرستار اومد گفت میخام برات شکم بند ببندم شرت تنت کنم و پد بزارم باید شکمتو بلند کنی . این حرکتم زدم و درد انچنانی نداشت . بعدش دیگ استراحت کردم تا غروب ک گفتن پاشو راه برو 😐🤨
کم کم با پرستار بلند شدم و وایسادم . اولش درد دارید دو سع قدم ک راه برید متوجه میشید ک بهتر میشید . تند تند راه برید ک زودتر خوب شید .
من پمپ دردمم ک تموم شد هر ۶ ساعت پرستار میومد و برام شیاف میزاشت ک مثه پریودی خیلی کم درد داشتم . راستی ماساژ شکمی و برام تو بی حسی انجام دادن ک من نفهمیدم
روز بعدم خیلی راحت راه رفتم و حموم رفتم .
اینم از تجربه فوق العاده من از سزارین ک برگردم عقب باز انتخاب میکنم تو همین بیمارستان و این دکتر .
امیدوارم همتون بع سلامتی و خیلی عالی و پر از حس خوب زایمان کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مامان نیلـــ🌙ـــماه🐣 مامان نیلـــ🌙ـــماه🐣 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۶ سزارین تو بیمارستان آرمان :
ساعت ۳تا ۵تایم ملاقات بود همسرم اومد
اتاقی ک ما انتخاب کرده بودیم اتاق معمولی بیمارستان بود ک دو تخته بود و ی دستشویی فرنگی مشترک داشت
اما مریض تخت بغلی بخاطر حرکات جنین ۲شب بستری بود و شانسا من ک رفتم داخل بخش مرخص شد رفت اتاق موند برا منو دخترم و مامانم ک تقریبا اتاق خصوصی شد ۲ساعتی همسرم اونجا بود و بعد رفت ساعت ۵سوند منو جدا کردن زیاد سخت نبود فقط لحظه درومدنش انگار سینمو از دهن بچه بزور کشیدم بیرون بعدش پرستار اومد برام شورتکس پوشید و پوشاک گذاشت و کمک کرد کم کم راه برم دروغ نگم اولش ک اومدم پایین از تخت خیلی درد داشتم اصلا جای بخیه اینا رو ک حس نمیکنم هنوزم درد ماساژ رحم یا همون جای بچه درد میکرد یکم راه رفتم بهتر شدم و رفتم دسشویی بعدش دیگ هی اومدن حالمو پرسیدن پرستارا و مدام میومدم مسکن و شیاف میزدن خودمم تا صب هر یکی دو ساعت پاشدم راه رفتم و دسشویی رفتم و نینی شیر دادم هر بار ک راه میرفتم بهتر میشدم ی بار ساعت ۳برام سوپ آوردن ی بار ساعت ۶ساعت ۷ام جوجه بدون برنج و فاصله ی اینا چای و نسکافه اینا
مامان جوجه مامان جوجه ۴ ماهگی
دوستای گلم خانومای محترمم ممنونم از تبریکای قشنگتون و دوستای مهربونم .
من روز شنبه رفتم دکتر ویزیت آخر ک بهم گفته بود ۶خرداد ک امروز میشه سزارین میشم ولی خیلی شکمم اومده بود پاین و انقباض هم داشتم بدون درد ولی درد واژن شدید داشتم دکترم گفت بچه دیگه رسیده یکشنبه بیا زایمان کنی ک میشد۴ خرداد🥰🥹
ساعت ۸ صبح بیمارستان فلسفی پذیرش شدم همین ک سوند وصل شد انقباض شدید گرفتم همراه بادرد و آبریزش. ساعت ۱۰:۲۰رفتم اتاق عمل تا دکتر بیهوشی ودکتر خودم بیا یکم طول کشید بعدش آمپول بی‌حسی ک زد باز حس داشتم گفتم ب دکترم میفهمم گفت پاهاتون تکون بده قشنگ تکون دادم خیلی کم بی‌حس شده بودم. دکتر بیهوشی اومد دیگه آمپول نزد اکسیژن گذاشت دهنمو یدفعه از هوش رفتم و نفهمیدم چیشد چشم ک باز کردم دیدم ۱۵ ب ۱۲ و من مثل چی میلرزم و دکترم ۱۲:۳۰اومد بالا سرم و گفت بیهوشی درصد پاین کردیم بی‌حس نشدی همه چی خوب بود بچه هم خوبه ۱۰:۴۵ بچه اومد🩵🥰
شیرم خورد و رفت دل تو دلم نبود ک بچمو ببینم🩵🥹
خداروشکر آوردنش و دیدم بعدش ک بخش رفتم خیلی درد داشتم ب دکترم گفته بودم پمپ درد بزنه ولی نزده بود مسکن قوی داده بود ولی باز درد داشتم😮‍💨
تا ساعت ۶،۷درد همچنان داشتم و ۱۲ ب بد مایعات خوردم و راه افتادم ولی درد داشتم همچنان.
زایمان اولم خیلی راحت بودم خداروشکر
ولی این زایمانم همچنان درد دارم و بزور از تخت بلند میشم.شکمم راه نیوفتاده و نفخ شدید دادم کسی میدونه چیکار بایدکنم؟؟؟
مامان فسقلی مامان فسقلی ۴ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته
مامان آرتا🐣🩵 مامان آرتا🐣🩵 ۴ ماهگی
مامان آرمان


🫐🩵 مامان آرمان 🫐🩵 ۱ ماهگی
#تجربه_سزارین

سلام ب همگی
من هفته پیش یکشنبه سزارین شدم و میخاسم از تجربه زایمان بگم براتون

من کلا اول رفتم زایشگاه برای سرم و ان اس تی و اینا از شب قبلش ساعت ۸ ک شام خوردم هیچی نخوردم از ۱۲ ب بعد ابم نخوردم کامل ناشتا بودم تو زایشگاه سوند وصل کردن برام ک واقعا تجربه بدی بود خیلی میسوخت اگه خاسین سوند وصل کنین حتما بگین ک واستون ژل بزنن بعدش ک رفتم اتاق عمل واقعا وحشتناک بود واسم اون لحظات خیلی سخت بود اما دیگ هی همه باهام حرف میزدن دکترمم کامل بهش اعتماد داشتم واسه همین وقتی دکتر رسید یکم بهتر شدم
من بی حسی از کمر بودم ک خیلی راضیم


بعد عمل حدود ۱۰ ساعت هیچ تکونی نخوردم ۴ ساعت اول سرمم تکون ندادم حتی
سردرد و کمر درد نگرفتم

پمپ درد نگرفتم فقط شیاف بود ک هرچی درد داشتم میگفتم بیان بزنن برام بعد ده ساعت اول گفت ی چیزی بخور بعد پاشو ک تا بلند شدم واقعا دردناک بود اکلا تو بیمارستان سخت بود شب اول خیلی
فرداش مرخص شدم دکترم گفته بود برو حمام روی بخیرو با صابون بشور بعد با سشوار خشک کن همون کارو کردم کلا فرداش بهتر بودم اما دردا با بروفن کنترل میشدن


روز سوم من تنگی نفس گرفتم ک پشت کمرم میسوخت اما علائم حیاتی اوکی بود واسه همین بستری نشدم تنگی نفس از اثرات داروی بیحسی اسپایناله


کلا تا ۵ روز درد مثل پریود داشتم بلند و کوتاه شدن برام ب شدت سخت بود

ولع اب و ابمیوه دارم هنوز

الانم بعد ده روز کامل وزنی ک تو بارداری اضافه کرده بودم کم شد و بخیه هامو امروز کشیدم و بهترم



من بعد عمل هر روز دوش میگرفتم بخیه هارو با باد سشوار
ملایم نه گرم نه سرد
خشک میکردم