دوستای گلم خانومای محترمم ممنونم از تبریکای قشنگتون و دوستای مهربونم .
من روز شنبه رفتم دکتر ویزیت آخر ک بهم گفته بود ۶خرداد ک امروز میشه سزارین میشم ولی خیلی شکمم اومده بود پاین و انقباض هم داشتم بدون درد ولی درد واژن شدید داشتم دکترم گفت بچه دیگه رسیده یکشنبه بیا زایمان کنی ک میشد۴ خرداد🥰🥹
ساعت ۸ صبح بیمارستان فلسفی پذیرش شدم همین ک سوند وصل شد انقباض شدید گرفتم همراه بادرد و آبریزش. ساعت ۱۰:۲۰رفتم اتاق عمل تا دکتر بیهوشی ودکتر خودم بیا یکم طول کشید بعدش آمپول بی‌حسی ک زد باز حس داشتم گفتم ب دکترم میفهمم گفت پاهاتون تکون بده قشنگ تکون دادم خیلی کم بی‌حس شده بودم. دکتر بیهوشی اومد دیگه آمپول نزد اکسیژن گذاشت دهنمو یدفعه از هوش رفتم و نفهمیدم چیشد چشم ک باز کردم دیدم ۱۵ ب ۱۲ و من مثل چی میلرزم و دکترم ۱۲:۳۰اومد بالا سرم و گفت بیهوشی درصد پاین کردیم بی‌حس نشدی همه چی خوب بود بچه هم خوبه ۱۰:۴۵ بچه اومد🩵🥰
شیرم خورد و رفت دل تو دلم نبود ک بچمو ببینم🩵🥹
خداروشکر آوردنش و دیدم بعدش ک بخش رفتم خیلی درد داشتم ب دکترم گفته بودم پمپ درد بزنه ولی نزده بود مسکن قوی داده بود ولی باز درد داشتم😮‍💨
تا ساعت ۶،۷درد همچنان داشتم و ۱۲ ب بد مایعات خوردم و راه افتادم ولی درد داشتم همچنان.
زایمان اولم خیلی راحت بودم خداروشکر
ولی این زایمانم همچنان درد دارم و بزور از تخت بلند میشم.شکمم راه نیوفتاده و نفخ شدید دادم کسی میدونه چیکار بایدکنم؟؟؟

۹ پاسخ

کمپوت گلابی بخور انجیر خشک بخیسون تو آب بخور

سلام گلم مباااارکه ان شاءالله قدمش پرازخیروبرکت فرزند سالم وصالحی براتون باشه

گلم انقباض بدون درد چجوری فهمیدی انقباض داری
آخه منم واژن دردشدید دارم موقع راه رفتن مخصوصا شبا وصبا

شربت لاکسی ژل بخور..ان شاالله زودی سرپا میشی مرسی که تجربتو گفتی😘😘

سزارین اختیاری بودی؟؟

مبارک باشه عزیزم❤️

چند هفته بودی که زایمان کردی عزیزم؟؟

منم این سز خیلی درد دارم. اصلا سرپا نمیشم نمیدونم چرا

سلام عزیزم مبارک باشه. حتما آلو و خاکشیر بخور

کمپوت گلابی بخور، هم میوه شو هم آبشو

سوال های مرتبط

مامان آرسام🥹❤️ مامان آرسام🥹❤️ ۳ ماهگی
پارت چهارم
بعدش حین عمل واسم ماسک اکسیژن گذاشتن چون یکم فشارم افت کرد و نفس تنگی داشتم یکم هم حالت تهوع داشتم ک تا اینو گفتم سریع یه چی تزریق کرد آروم شدم یه حالت خواب آلودگی داشتم دکتر بخیه های داخل رو زد و بخیه هام هم لیزری هست اصلن نیاز ب کشیدن نداره بعدش بچه رو بردنش لباس تنش کنن آزمایشی چیزی بگیرن منم منتقل کردن ب ریکاوری یه ساعتی اونجا بودم ۶ بار ماساژ شکم دادن یکم خاب رفتم این وسط بعدش حس بدنم برگشت دردی نداشتم فقط یکم درد پریودی داشتم ک اونم بخاطر این هست ک رحم داره جم میشه و ب حالت اول برمیگرده بره سر جاش ولی یکی بود سزارین بود ناله می‌کرد درد داشت ولی من فقط یکم درد پریودی داشتم بعد اومدن منو منتقل کنن ب بخش از این تخت ب اون تخت فقط دستمو گرفتن خودم حرکت کردم و جابه جا شدم یکم زیر دلم درد میکرد ولی تحمل داشتم. و درد شدید نبود راستی میخاستم پمپ درد بگیرم ولی وقتی تو ریکاوری بودم دیدم درد هام اصلن در اون حد نیس ک بخام پمپ بگیرم و اینا نظر دکترم هم همین بود و گفت هزینه اضافی نکن (پولش اصلن واسم مهم نبود چون ۲ تومن بود ) دکترم گفت با سیافت و قرص کاملا دردت تحمل میشه و یکم درد پریودی داری فقط منم بی حسی ک رفت دیدم درد کم دارم دیگه درخاست پمپ درد نکردم ولی اگه تحمل درد پریودی رو هم ندارید پمپ درد بگیرید ک دیگه اصلن هیج دردی حالیتون نشه😂 منتقل شدم ب بخش زیر انداز انداختن رو تخت واسم اونجا هم فقط دستمو گرفتن من خودم جابه جا شدم دروغ نگم یکم زیر دلم تیر کشید و یکم جای بخیه هام میسوخت موقه جابه جایی چون زخمم تازه بود واسه همون ولی تحمل کردم ساعت ۱۰ عمل شدم گفتن تا ساعت ۴ هیچی نخور زیر سرا بالش نزار
منم رعایت کردم
مامان دانیار مامان دانیار ۴ ماهگی
داستان روز زایمان طبیعی
نوبت دکتر داشتم ورفتم پیش دکترم ۳۸هفته س روز بودم دکترم معاینه کردش گفت ۲سانتی ولی گفت تحریکی میکنم تحریکی معابنه کردش بعدش نوار قلب گرفت بهم نامه داد گفت برو بیمارستان منم رفتم خونه لباسامو جمع کردم اماده شدم ساعت ۱۸:۴۵بستری شدم با س سانت مامام داخل بیمارستان بودش بهم سرم وصل کردن ‌نوار قلب گرفتن درد داشتم ولی چک کردن گفتن هنوز قشنگ سر بچه داخل لگن فیکس نشده داخل سرم دارو دیگه ریختن با دکترم تماس گرفتن ‌تصمیم گرفتن کیسه اب پاره کنن ساعت ۲۰:۱۵کیسه اب رو پاره کردن
دردام شدید تر شد رفتم داخل وان اب گرم خیلی دردم کنترل شدش ۲۰:۵۰دکترم اومد و از رفتم روی تخت معاینه کرد گفت ۷سانت هستی درد داشتم یک دقیقه بدون درد۳۰ثانیه درد ک نمیدونستم باید بشینم یا بلند شم
دیگه درام با زور شدش ک دکتر گفت وسیله زایمان اماده کنین ۲۱:۱۰ دیگه از اون تایم ب بعد تایمی ک درد داشتم زور میزدم ‌تایمی ک درد نداشتم نفس عمیق میکشیدم
ساعت ۲۱:۵۰ زایمان کردم و پسرمو گذاشتن بغلم
مامان بردیا 🥰 مامان بردیا 🥰 ۴ ماهگی
سزارین قسمت سوم
رفتم بیمارستان، اول رفتم پذیرش و نامه پزشک و دادم و بعد بخش زایمان و آوردن ازم رگ گرفتن و بعد سوند زدن
ک البته سوند خودش درد چندانی نداشت ولی من بعدش همش حس ادرار داشتم دوست داشتم در بیارم برم دستشویی اما بتادین ک قبلش زدن منو اذیت میکرد و واقعا سوخت.
بعد منتظر موندم تا دکترم بیاد.
دکتر ک اومد بردنم اتاق عمل
دکتر بیهوشی بی حسم کرد ک اصلا درد نداشت
در حین عمل هم هی منو چک میکردن ک حالم خوبه یا نه
در آوردن بچه از شکمم خیلی زود بود شاید 5 دقیقه ولی بستن و دوخت و دوز شکمم طولانی تر بود و نمیدونم فشارم میدادن یا چی ک تپش قلب میگرفتم و حالم منقلب بود و یکم بی‌حال بودم ولی بد نبود.
بعد منو آوردن ریکاوری و ماساژ رحمی دادن چون بی‌حس بودم نفهمیدم هیچی
کلا بی حسی چیز بیخودیه
سرم نباید تکون میدادم و احساس می‌کردم پوست سرم خواب میره
خلاصه بچه رو آوردن و تماس پوستی و یکم شیر دادم ک البته نداشتم.
بعد از حول حوش یک ساعت میخواستن ببرنم بخش ک دم در یه ماما دیگ دوباره منو ماساژ رحمی داد و من چیزی حس نکردم چون بی حس بودم.
مامان فاطمه مامان فاطمه ۲ ماهگی
سلام مامانای گل
منم بالاخره زاییدم ولی با کلی درد
یعنی مرگ رو ب چشمم دیدم
نمیخاستم بیام تجربه مو بگم اخه شاید خیلی هاتون استرس بگیرین ولی خیلی باخودم کلنجار رفتم و اخر گفتم بیام بگم
هر کی دوست داشت بخونه
من ۱۴مرداد رفتم بیمارستان میلاد بستری شدم و دوتا ازمایش خون و نوار قلب ازم گرفتن و بهم گفتن از ۱۲ شب ب بعد چیزی نخور ک صبح ساعت شش صبح عمل داری
ساعت پنج و نیم صبح اومد لباس اتاق عمل داد و گفت بپوش میام دنبالت
بهش گفتم عملم بی حسی هست دیگ؟
گفت اره
ساعت شش شد و اومد منو برد اتاق عمل
خیلیییییی استرس داشتم و پرستاری ک داخل اتاق عمل بود منو دید کلی باهام حرف زد ک حواسمو پرت کنه و از استرس هام کم کنه
از امپول بی حسی اگ بگم اصلا درد نداشت هیچی نفهمیدم
سوند رو هم وقتی بی حس شدم بهم زدن ک بازم نفهمیدم
وقتی کمرمو بی حس کردن و خوابیدم دوتا دکتر بالاسرم بودن و دکتر خودم و دوتا پرستار دیگ بالای شکمم بودن
ب دکترم گفتم من بی حس نشدم چون دارم پاهامو تکون میدم
گفت میدونم کم کم بی حس میشی
یه دو دقیقه گذشت دیدم دارم جای بخیه قبلی مو تمیز میکنن ک بخان تیغ بزنه
وقتی تیغ رو کشید دردشو حس کردم و جیغ زدم و کلا تکون خوردم ک دکتر بی هوشیم ب دکترم گفت بی حس نشده که داره پاشو تکون میده
دکترم ب دکتر بی هوشی گفت تو باید بگی ک چرا ب حس نشده
منم اینقدر درد داشتم هی جیغ میزدم ک میخام برم ولم کنین
خیلی درد داشتم و فقط داشتم الماسشون میکردم ک ولم کنن
دکتر بی هوشی گفت عزیزم چرا ترسیدی چیزی نیست الان بی حس میشی گفتم درد دارم رو شکمم گفت چیزی نیست الان خوب میشی
یه دفعه دیدم صورتم و سرم هی داره بزرگ و بزرگتر میشه و میخاد منفجر بشه حالم بد شد و دست و پاهام کرخت
مامان آرتا🐣🩵 مامان آرتا🐣🩵 ۴ ماهگی
پارت۳

بعد وارد شدن مامای همراهم داشت ب مامای اون بخش شرح حالمو میداد و بعد پرسیدن چندتا سوال و اطلاعات گفتن ک تا یکم دیگه میریم برای عمل همون حین ی خانوم اومد و ازم پرسید ک پمپ درد میخوای و من بخاطر مورفین نمیخواستم کلا دکترم منع نکرده بود اما گف من توصیه نمیکنم چون اونم برای چندساعت آرومت میکنه و باز دردش و بعداون داری ولی پرستاره خیلی اصرار داشت بگیرم گفتم ن وبعد دو س دیقه ی پرستار دیگه اومد سمتم و با ویلچررفتیم سمت اتاق عمل ودوتا پرستار دیگ ب همراه ی آقاک مشاور بیهوشی بود اونجا بودن و بعدبهم کمک کردن رفتم روی تخت اتاق عمل و دراز کشیدم .
مشاور بیهوشی اومد بالای سرم و ازم سوال پرسید ک راجب سابقه عمل و حساسیت دارویی و مشکلات حین بارداری مثل دیابت و...بود(من حین بارداری هیچ مشکلی نداشتم و حساسیت دارویی هم نداشتم و قبلا هم سابقه ۳تاعمل داشتم و اولین بارم نبوداما بدنم نسبت ب سزارین خیلی بد واکنش نشون داد)و بعد از اون ی اقایی ک یکم مسن تر بود اومد ودکتر بیهوشی بود و گفت ک اگه اماده ای شروع کنیم و منم گفتم مشکلی نیست اما از درون داشتم از استرس منفجر میشدم و حالت تهوع شدید داشتم ولی ب روی خودم نمیووردم مشاور بیهوشیه اومد روبروم و گفت دستاتو بده ب من و هرجا حس درد داشتی دستای منو فشار بده بعد دکتر شروع کرد ب زدن امپول اما من اصلا هیچ دردی حس نکردم ک حتی مشاور بیهوشیم گف خداروشکر معلومه درد نداشتی یا آستانه دردت بالاست و گفتم هردو اما سرم یدفعه سنگین شد و دوس داشتم بالا بیارم انگار ی چیزی رو دلم مونده بود و بعد کمکم کرد دراز بکشم...
مامان جوجوممد مامان جوجوممد ۱ ماهگی
تجربه زایمان ...
جمعه شب ساعت ۸ دکترم گفته بود بیا برای بستری رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی دادن(قرص‌فشار) از ساعت ۱۲ تا ۱ داخل زایشگاه راه رفتم بعد دراز کشیدم از ساعت ۲ دردارم کم کم شروع شد
خیلی دردای شدیدی میگرفت از ساعت ۲نیم دردام منظم شد میگرفت و ول میکرد از شدت درد جیغ میزدم تا ساعت ۴ صبح درد میکشیدم ساعت ۴ صب معاینه شدم ۴ سانت بودم کیسه ابو پاره کردن و زنگ زدم به دکتر بیهوشی برای امپول اپیدورال ک از شانس بد من من دکتر جواب نمیداد و من از شدت درد داشتم جون میدادم التماس میکردم خودشون امپولو بزنن ک اصلا قبول نمیکردن انقد اسرار کردم که بهم امپول مسکن زدن و من از ساعت ۴ تا ۶ صب بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم ک بهم میگفتن پاشو بیا رو این تخت بریم زایشگاه میگفتم نمیتونم پاشم خیلی بیحس بودم دوباره بیهوش شدم دوباره ک بهوش اومدم رو تخت زایشگاه بودم ک ماما بهم میگف زووور بزن ساعت ۷ دکترم اومد (امپول بیحسی داخل سرم بهم زده بودن
حین زور زدن درد نداشتم فقط فشار بهم میومد) دکترم که اومد امپول داخل پا رو زد بهم گفتن زور بزن زور بزن دوتا زود زدم بیهوش شدم
بچه رو خودشون کشیدع بودن وقتی بهوش اومدم داخل ریکاوری بودم
و بچم ساعت ۷نیم بدنیا اومده بود
ولی در کل خیلی بهم سخت گذشت زایمان طبیعی و از من ب شما نصیحت خودتو قبل از زایمان اماده کنین چ سز چ طبیعی بدرود
مامان اِلارا💗🧸 مامان اِلارا💗🧸 روزهای ابتدایی تولد
تجربم از سزارین خیلی کوتاه میگم😄
اول رفتم بلوک زایمان نوار قلب گرفتن سوند وصل کردن اولش حس بدی داشتم بعد نیم ساعت رفتم اتاق عمل بی حسم کردن یکم نفس تنگی و تهوع گرفتم بهم آرامبخش زدن چند ثانیه آروم شدم دیدم دکتر داره شکممو ماساژ میده انگار بعد یهو صدای گریه دخترم اومد کل روند سزارین ۲۰ دقیقه کشید بعد رفتم ریکاوری لرز کردم شدید ولی دردی نداشتم تا اوردنم داخل بخش هم درد نداشتم فقط میلرزیدم لباس تنم کردن پد گذاشتن واسم دوتام شیاف گذاشتن بیحسیم رفت و من دردم شروع شد اما قابل تحمل بود بعد دیگه خوب بودم به بچه شیر دادم اومدن ماساژ رحمی دادن شکممو😬 یه دردایی شروع مثل انقباض و دلپیچه اونا خیلی بد بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد حدودا دوساعت درد غیر قابل تحمل داشتم ولی بیصدا بودم بچه رو میدیدم آروم میشدم🥲❤️بعد از ۸ ساعت برام چای عسل اوردن و مایعات خوردنو شروع کردم بعد ۱۲ ساعتم سوند و کشیدن و راه رفتم و رفتم سرویس بهداشتی که خیلی سخت بود ولی بعدش بهتر شدم خونریزیم کم شد دردمم نصف شد
الانم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله و به نظر من نیازی به پمپ درد و اینا نیس
چیزایی ک برای من سخت بود... ماساژ رحمی بعد از بیحسی و اولین شیر خوردنای بچه انگار رحمم فشرده میشد خیلی درد داشتم همین😄