۲ پاسخ

خداروشکر تا الان هیچ خوراکیه مصنوعی ای جز بستنی اونم کم به بچه هام ندادم

دقیقا
دکتر بچه هام همیشه میگه پاستیل ژله اسمارتیس شکلات سنگی آبمیوه صنعتی و هر خوراکی که رنگی رنگی هست ممنوعه

سوال های مرتبط

مامان یاشار مامان یاشار ۴ سالگی
#پیام_مشاور

✅ چگونه به کودکم یاد بدهم بدون لجبازی خواسته‌هایش را بیان کند؟

👈یکی از چالش‌های مهم در تربیت کودک، یاد دادن روش صحیح بیان خواسته‌هاست. وقتی کودکان یاد بگیرند که نیازهای خود را بدون لجبازی و به شکل مناسب بیان کنند، هم والدین و هم خود کودک آرامش بیشتری خواهند داشت. در ادامه چند راهکار برای آموزش این مهارت به کودکان آورده شده است:

1️⃣ الگوی خوبی باشید
به عنوان والدین، خودتان سعی کنید خواسته‌های خود را با آرامش و احترام بیان کنید تا کودک از شما یاد بگیرد.

2️⃣ تشویق به صحبت کردن
به کودک بگویید که بهتر است خواسته‌هایش را با کلمات بیان کند. مثلاً به جای گریه کردن، بگوید: "مامان، من آب می‌خوام."

3️⃣ جایگزین‌های کلامی بدهید
اگر کودک لجبازی می‌کند، به او جمله‌ای ساده پیشنهاد دهید که بتواند به جای لجبازی استفاده کند. مثلاً بگویید: "می‌تونی بگی که الان ناراحتی و نیاز به استراحت داری."

4️⃣ تشویق و پاداش‌دهی
هر بار که کودک خواسته‌اش را بدون لجبازی بیان می‌کند، او را تشویق کنید. تشویق می‌تواند لبخند، بغل کردن یا حتی تشکر کردن باشد.

👈 مثال:وقتی کودکتان لجبازی می‌کند تا یک خوراکی بخرد، به او بگویید: "می‌دانم که الان خوراکی می‌خواهی، ولی باید یاد بگیری که خواسته‌ات را با آرامش بگویی. می‌توانی بگویی 'لطفاً برام بخری؟'".
مامان شهاب😊😊 مامان شهاب😊😊 ۴ سالگی
#قصه_متنی

🔴 کودک عصبانی

در روزگاری بچه ی كوچک و بداخلاقی بود. روزی پدرش به او كيسه ای پر از ميخ و يک چكش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، يک ميخ به ديوار روبرو بكوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته های بعد كه پسرک توانست خلق و خوی خود را كنترل كند و كمتر عصبانی شود، تعداد ميخهايی كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد.
پسرک متوجه شد كه آسانتر آن است كه عصبانی شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخ ها را در ديوار سخت بكوبد. بالأخره به اين ترتيب روزی رسيد كه پسرک ديگر عادت عصبانی شدن را ترک كرده بود و موضوع را به پدرش يادآوری كرد.
 پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازاء هر روزی كه عصبانی نشود، يكی از ميخهايی را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد.
روزها گذشت تا بالأخره يک روز پسر به پدرش رو كرد و گفت همه ميخ ها را از ديوار درآورده است.
پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواری كه ميخها بر روی آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر كرد و گفت: « دستت درد نكند، كار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهايی كه در ديوار به وجود آورده ای نگاه كن !! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانيت چيزي را مي گوئی مانند ميخی است كه بر ديوار دل طرف مقابل می كوبی. شاید تو چند مرتبه به شخص روبرو بگویی معذرت می خواهم كه آن كار را كرده ام اما جای زخم زبانت بر دل او خواهد ماند. پس همیشه مراقب باش عصبانیت خود را کنترل کنی.

#قصه