۶ پاسخ

منم مامانم ۱۰ روز اومد خونمون...وقتی فکر میکردم بعد ۱۰ روز میره و تنها میشم گریم میگرفت..دیگه خودش گفت چند روز تو بیا خونمون..فعلا که اومدم اینجا..ولی دیگه یا امشب یا فردا صبح میرم خونه خودمون...نسبت به هفته اول بهتر شدم ولی بازم تنهایی سخته..من هنوز کمر درد و دل درد دارم

بله عزیزدقیقاخداکه گفته بهشت زیرپای مادران هست بخاطرهمین سختیهاان شاءالله روزهای خوب هم خواهداومدوشیرینی بچه داری راحس کنی خداقوت💐

من بچه سوم زایمان کردم شب اول خواهرم بود چون دخترم دستشوی کوچیک نکرده بود گفتن باید ی شب دیگه باشی تو اخرای کرونا بود خواهرم رفت بزرگه اومد دیابت داشتم بقیه فک کردن این میمونه وقتی اومد فهمیدم می‌ترسید باشه الکی بهش گفتم جاریم داره میاد تو برو رفت من شب تا صبح با اون دردمزخرف و حشاناک سزارین تنها بود بچه گریه میکرد شیر بدم ب همراه تخت بغلی فقط میگفتم سر تختم بیار بالا خودم باقی انجام میدم ..چون زمام زایمانم تو اوج بیماری پدرم بود همه اونجا بودن دوتا خواهرام میومد روز یکم غذا میکردن میرفتن با اون درد عمل ده شب تنها بودم و حتی با کمر دولا ظرف میشستم وقتی یادم میاد قلبم هزار تیکه میشه ..خدارو شکر کن مادرت سالم بود پیشت بود 8 روز

باز من دوست داشتم همه برن سه تایی تنهایی بخابیم تنها خونه با بچم باشم

آره واقعا اگه مامانا نباشن بچه داری خیلی سخت میشه و اونایی که خودشون تنهایی کارهای بچه رو هندل میکنن واقعا زنای قوی هستن

منم 9 روز پیشم بودن دیگه تنها

سوال های مرتبط

مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۴ ماهگی
#زایمان پارت سوم: زنگ زدن ب دکتر اومد بالا سرم باز شرح حال پرسید و بهش گفتم ک سرکلاژم و گفت اول باید سرکلاژت رو باز کنیم بعد بری سنو ببینیم بچت هنوز بریچه یا سفالیک چون بهشون گفتم بار اخری بریچ بود و من چقدر اون لحظه دعا کردم ک بچم بریچ باشه ک سزارین کنم خلاصه منو بردن سنو دادم از شانس گندم دوباره بچه سفالیک شده بود😭😭
منو اوردن ک سرکلاژم رو باز کنن وووای ک چقدر دردم گرفت بی مروت دستشو تا ته کرده بود اون تو و هی میچرخوند ک گره نخ رو پیدا کنه و قیچی هم تو دستش بود ک من هرلحظه امکان داشت بیهوش بشم از ترس و از درد ک دیدم گفت دستم ب نخ نمیرسه و اسم یه وسیله گفت ک برن براش بیارن ک با اون باز کنه 😖😖😖
تا پرستار بره دستگاه رو بیاره من کلی گریه کردم و التماس دکتر کردم ک منو سزارین کنن چون واقعا بزرگ ترین آرزوم این بود ک سزارین کنم 🥺🥺
اینو بگم اونجایی ک با امبولانس رفتم بیمارستان مادر شوهرم اومده بود بام و نزاشت شوهرم بیاد و شوهرم رفت دنبال مادرم ک باهم بیان.
دکتره ک انگار از خداش بود گفت چرا میخای سز کنی گفتم میترسم و کلی بدم میاد ک اونم بعد کلی با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن قبول کرد منو سز کنه😍😍😍😍